مدیر مدرسه میگوید: ما برای دانشآموزان دوره دبیرستانمان قصد کارآفرینی داریم و به همین دلیل آنها را بهصورت عملی به چالش کشیدیم. از جمله کارهایی که انجام دادیم، این بود که به آنها گفتیم ساندویچ درست کنند و به سایر دانشآموزان بفروشند.
ماجرای مدرسه مهر1396 با اقدام علی عدالتیان و مرحوم پدرش آغاز شد. مدرسه ای که رویکردی متفاوت نسبت به مدارس معمولی دارد. متفاوت نه فقط به این دلیل که بچههای بیبضاعت و باهوش در آن حق تحصیل دارند، بلکه از این نظر که غیرانتفاعی است، اما حتی ریالی از کسی گرفته نمیشود. متفاوتتر از این نظر که همهچیز در مدرسه حتی پول سرویس، پول درمان، پول کتاب و فرم مدرسه و حتی رهن خانه دانشآموزان داده میشود و عجیبتر از همه موارد اینکه با پول خمس اداره میشود؛ خمس دارایی علی عدالتیان و پدرش که اجازه شرعیاش برای خرج در راه تربیت توسط آیتا...سیستانی صادر شد.
محبوبه دانشور میتوانست یک مادر معمولی باشد. مادر معمولی وجود ندارد و همه مادرها فوقالعادهاند، ولی او هم میتوانست فقط مادر بیتا باشد؛ همیشه نگران او و آماده فداکاری برایش و مادری محدود به یک دختر. رنج، اما قدرت شگفتانگیزی دارد، معجزه میکند. زخمهای کاری و هولناک میتواند انرژیهایی را آزاد کند که در زندگی آرام و بیدغدغه هرگز فرصت بروز نمییابند. محبوبه دانشور پابهپای دخترش رنج کشیده است. فقط یک مادر میتواند تصور کند این رنج از چه نوع ویرانگری است، ولی برای او کار به همینجا ختم نشده است. او قدرت شگفتی در مبارزه با درد دارد و بیتا را هم شبیه خودش بزرگ کرده است.
جوادبهاری تمام عمرش را پای این ورزش گذاشته است. از همان کودکی و در زمینهای خاکی انتهای محله کشاورز شهرک شهید رجایی با توپهای نیملای پلاستیکی سبک، روپایی زده است.
بابانظر ۱۰ یا همان خیابان میثم شمالی در ابتدای محله رده واقع شده است. در گذشته قلعهکهنه، قلعه گنابادیها، قلعه نو، قلعه خردو، قلعه منتقی (محمدتقی)، قلعه حاجرمضان و... جزیی از همین محله رده بوده است.
جواد کریمی، کتابفروش قدیمی خیابان حر ۱۶، در روز بزرگداشت معلم، ۲۵۰ دانش آموز و معلم قدیمی دبستان خاقانی محلهاش را دور هم جمع و رکورد جدیدی ثبت کرد.