نه هیکل دمکردهای دارد، نه چاق است و نه درشت، بلکه پسر لاغراندام و جوانی است که از ششسالگی در زورخانه زانو زده و با مرام و جوانمردی مولا علی(ع) رشد کرده است؛ کسیکه این روزها عنواندار حدود 10مسابقه ورزش باستانی و سنتی کشور است و در آخرین مسابقهاش (قبل از آغاز کرونا) موفق شد 80دور را در 40ثانیه تیز بچرخد و مدال نقره کشوری را به خانه بیاورد.
غلامعلی عبداحد میگوید: از سال ۱۳۱۶ کشتی را به صورت حرفهای شروع کردم، در آن زمان تشک کشتی در ایران وجود نداشت، روی خاک نرم و سنگ بزرگ کشتی میگرفتیم. دور مشهد دیوار بود که به آن دیوار«بَهره» میگفتند. قسمتی از باره خراب بود که به آن باسیابان میگفتند و ما در آن محل کشتی میگرفتیم. در طول حضورم در کشتی یک بار زمین خوردم و آن هم در همان سال ۱۳۱۶ بود در بره باسیابان اتفاق افتاد و محمد نامی توانست مرا زمین بزند.
هنوز هم اگر به دیوارهای تپلمحله و نوغان گوش بچسبانی، صدای یاعلی گفتنشان را میشنوی. منظورم همان افرادی است که با کلاه مخملی مشکی و دستمال یزدی و با پاشنه خوابیده کفش و ابروهای درهم تنیده و دوسه نفر نوچه این طرف و آن طرف دست به سینه جلوی مردم محله مرام و مسلک پهلوانیشان را از سر محله تا ته محله گز میکردند. تعدادشان هم کم نبوده است. آنطور که حافظه قدیمیهای محله یاری میدهد، در هر کوچهای 2پهلوان نامی بودهاند.
مشهدیهای قدیمی هیچگاه دی و بهمن خونین 57 را فراموش نخواهند کرد. ماههایی که از هر سن و قشری شهید دادیم. از کودکی که زیر تانک ارتش رفت تا معلمی که جرمش تنها ایستادن در صف نفت بود. دژخیمان پهلوی حتی به پیرمردها، ورزشکاران و... هم رحم نکردند. «سید احمد احمدی»، یکی از قهرمانان چرخ تیز زورخانه ای، است که در دهم دی آن سال شهید شد.
هاشم ارغوانی، پدر خانواده، از کودکی 2فرزندش را همراه با خود به گود زورخانه میبرد تا با دیدن آیین و منش پهلوانی آنها را با رسم مردانگی و جوانمردی آشنا کند. اکنون 25سال از آن زمان میگذرد و این حرکت او باعث شدهاست تا پسر ارشدش در جوانی مرشد بنام محله شود و پسر دومش باستانیکار و مایه افتخار او باشد.
بولوار شهید آوینی مسیر اصلی دسترسی شهروندان ساکن محدوده گلشهر به دیگر نقاط شهر و بهعکس است. در ابتدای این بولوار خیابان آوینی5 قرار دارد. این خیابان روبهروی کلانتری انتظامی گلشهر و در جوار بوستان آلالههاست. انتهای آن به خیابان گلریز گلشهر میرسد که در گذشته به عنوان قلعه کهنه گلشور یا گلشن شناخته میشده است.
گرچه از کودکی در خانوادهای مذهبی رشد کرده، علاقهاش به نهجالبلاغه ریشه در زمانی دارد که برای ورزش باستانی پا در میدان زورخانه گذاشته است. وقتی مرشد از خلق و خو و جوانمردی علی میخوانده، او به عشق مولا در گود میچرخیده و با خود میگفته این علی کیست که چنین نام، مرام و سیرهای دارد. همانزمان شروع به خواندن نهجالبلاغه میکند و پی به غربت و تنهایی مولا(ع) میبرد.دلش میلرزد و با خود عهد میبندد تا زنده است هر کار از دستش برمیآید برای معرفی نهجالبلاغه انجام دهد.