عکس پدرش، دعا، نام امیرالمؤمنین (ع)، تصویر شهید حسنی کارگر و روزنامه کهنهای که خبر فوت پهلوان سلیمانی را چاپ کرده است!
اما آنچه این مکان را خاص کرده است، صدایی است که لحظهای خاموش نمیشود. نشاطی که در حال و هوای لوازم یدکی مهدیزاده جاری است نمیگذارد رخوت به جان فضا بیفتد. این را وقتی میفهمی که وارد اتاقک کوچک بالای فروشگاه میشوی جایی که دور تا دورت را قفسها و پرندههای خوش آب و رنگ محصور کردهاند. صدای پرندهها در لوازم یدکی فروشی آنقدر سرشار است که خیال میکنی وارد یک پرنده فروشی شدی، اما نه اینجا فقط یک لوازم یدکی ماشینهای سنگین است که صاحبش عاشق قناری است.
«حسین عسکریپور صمدی» ۵۳ ساله که اکنون دبیر تربیت بدنی است، زمانی مسئول انجمن ورزش باستانی استان خراسان بوده و از خم و چم این ورزش چنان آگاه است که شاید بتوان گفت کمتر کسی مانند او در مشهد داشته باشیم. او درباره آداب زورخانه میگوید: گود زورخانه ، همانطور که از اسمش پیداست گودال مانند است و برای به یاد آوردن گودال قتلگاه سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) است، چهار ضلعی نمادی از چهارگوشه قبر امام زینالعابدین، شش ضلعی از شش گوشه مقبره امام حسین (ع) و هشت ضلعی برای امام رضا (ع) است و ورزشکار از ضلع اول تا ضلع بالا که میخواهد برسد حدود ۴۰ تا ۵۰ سال طول میکشد.
زورخانه شهدا در محله عیدگاه جزو قدیمیترین زورخانه ها محسوب میشود و پیشکسوتان پیشتر از آن استفاده میکردند، اما استقبال جوانان باعث شد زورخانه دیگری در محله پایینخیابان مخصوص تمرین و آموزش جوانان و به همان سبک زورخانه شهدا با نام استاد ریاحی بهوسیله شهرداری مشهد در مجموعه ورزشی وحدت افتتاح شود. 2مکانی که این روزها تنها زورخانه های اطراف حرم مطهر رضوی هستند.
انگار گود زورخانه عبادتگاه و خلوتگاهی میان او و خداست که نجواهای دلشان را به آسمان میبرد. محمدی از خودش میپرسد کدام ورزش است که این چنین مرا به خدا نزدیک کند. تقدسی که در روح زورخانه جاری است او را مشتاق میکند تا دیگر دل از آن برندارد. ۴2 سال است که هر روز پیش از اینکه بسمالله بگوید و کرکره مغازهاش را بالا بدهد به میان گود زورخانه میرود و مدد از ذکر یاعلی میگیرد.
یاد روزهایی که خودش میانه گود دلبری میکرد و چرخ میزد. توی گوشهایش هنوز صدای ضرب و زنگ است. روی صندلی همیشگیاش مینشیند. او حالا بعد از رفتن کیهانیها، خادمها، وفادارها و بسیاری از همنسلانش، بازمانده نسلی است که ورزشهای زورخانه ای و باستانی را برای نسل جدید به یادگار گذاشتهاند. ماشاءالله عرفانیان، پیشکسوت نودوپنجساله ورزشهای زورخانه ای مشهد است که از یک عمر چرخ و زنگ میگوید.
برعکس برخی که تحمل بوی خاص کله پاچه را هم ندارند، عدهای هستند که رابطهشان با کلهپزی، رابطه شیرین است با فرهاد، همان قدر دراماتیک و عاشقانه. شب را به امید کله پاچه سر بر بالین میگذارند، صبحها سپیده نزده ماشین را آتش میکنند، به سمت طباخی میتازند تا گوشه دنج بهشت موعودشان بنشینند، چشم و زبان و گوشت کله پاچه را بزنند بر بدن و بعد تمام روز، بشاش و پرانرژی باشند. این عشق و علاقه به کله پاچه را وقتی عمیقا درک کردم که صبح زود گذرم به کله پزی قدیمی محله کارمندان اول افتاد. مدیر این طباخی علی دلخوش است. کلهپز قدیمی شهر که وردست پدرش کلهپزی را یاد گرفته است.
خاطرات مهمترین عناصر این خانه هستند. خاطراتی که یاد 2عزیز را در دل ساکنان آن زنده نگه میدارند. این را میشود از یادگاریهایی که در گوشه و کنار خانه قرار دارند فهمید. اما بیشتر از هر چیز دیگری قاب عکسهای 2شهید روی در و دیوار خانه به چشم میخورند. انگار تصویرشان از ازل روی این دیوارها بوده و حالا توی تن و روح خانه ریشه دوانده است. ربابه خانم خواهر یکی از 2شهید این خانه است. ذهنش یک انبار مهمات پر از خاطرات است. کافی است نام سید احمد و اسماعیل را بشنود، پرت میشود به روزهای دور و همه چیز را واو به واو تعریف میکند. انگار که همین دیروز اتفاق افتاده باشند. از 2شهید خانه برایمان میگوید، اینکه مادربزرگ، مادر، پسرخالهها و دخترخالهها همگی توی یک خانه کنار هم زندگی میکردند و همگی مثل خواهر و برادر بودند.