در دوره تحصیلش معلمهای ادبیات با شک و تردید به انشاهایی که مینوشت نگاه میکردند. آنها فکر میکردند احسان بزرگتری دارد که برایش انشاها را مینویسد. هر بار با ناراحتی به خانه میآمد و با ناراحتی به مادرش از معلمها گله میکرد. بالأخره مادر برای رفع این سوءتفاهم به مدرسه رفت و از معلم ادبیات خواست همانجا موضوعی به احسان بدهد تا انشا بنویسد و موضوع روشن میشود.حالا این جوان بیستوهفتساله از چاپ دو کتابش مسرور است و امید به آیندهای دارد که بتواند در حوزه ادبیات و نویسندگی بیشتر بدرخشد.
محمدرضا جعفری آنی متولد1386 اولین بار کلاس هفتم در جشنواره خوارزمی شرکت کرد و مقام سوم استانی رشته «احساس واژه ها» را کسب کرد. پس از آن در عرض دو سال صاحب رتبه های دیگری هم شد، مانند رتبه سوم رشته زبان و ادبیات فارسی استانی جشنواره خوارزمی سال 98 - 99، رتبه اول استانی رشته داستان نویسی و رتبه دوم استانی رشته مجسمه سازی جشنواره فردا در سال 99-1400 تحصیلی جدید. نوجوان های هم سن وسالش در محله بیشترشان عاشق بازی گل کوچک در کوچه اند، اما محمدرضا علاقه زیادی به فوتبال ندارد. بیشتر دلش می خواهد کتاب بخواند و برای همین در کتابخانه محله عضو شده است و بیشتر کتاب می خواند.
عباسعلی یونسی سپاهی در طول بیش از 2دهه فعالیت موفق به خلق بیش از 30مجموعه شعر در مقاطع خردسالان، کودک و نوجوانان، چاپ چندین کتاب و فعالیت گسترده در جشنوارهها و نشریات مختلف کشور شدهاست. پدر عباسعلی کشاورز سادهای بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت، مادرش، خدابیامرز هم تنها سواد مکتبخانهای مختصری داشت و فقط میتوانست قرآن بخواند، اما پدربزرگ پدری(عباسعلی سپاهی) از شاهنامهخوانهای معروف روستای یونسی بود.
این را که به دست چه کسی، در چه اتفاقی و چه روزی نام «هاتف» روی تابلوهای این کوچه نشست، حتی قدیمی ترین ساکن زنده کوچه هم از آن خبر ندارد، اما آن طور که علمای خباز می گوید، «هاتف» تخلص سیداحمد اصفهانی از شاعر ان سادات حسینی دوره افشاریه است.
وقتی در سال 95، خبر تبدیل خانه مرحوم محمودفرخ که روزگاری، مکان برگزاری یکی از مهم ترین انجمن های ادبی ایران و پاتوق بسیاری از نامداران عصر بود، با هدف تبدیل آن به خانه ادبیات مشهد، روی میز مسئولان قرار گرفت، نور امیدی در دل فرهنگ دوستان روشن شد که آن هم گویا پت پت چراغ نفتی بوده و حالا رو به خاموشی است؛ زیرا این خانه تملک نشد که هیچ، این پا و آن پا کردن داعیه داران فرهنگ، وارثان را خسته کرد.
محمد درهشوری، مدیر داخلی خردسرای فردوسی درباره تاریخچه تشکیل این مؤسسه مردمی میگوید: سال84 دکتر محمدجعفر یاحقی که از استادان دانشگاه فردوسی است، در کتابخانه منزلش جلساتی با دوستداران ادبیات و فردوسیشناسان برگزار میکرد. پس از مدتی، خانواده مرحوم دکترحسن شهیدی، مطب دکتر را رایگان در اختیار این افراد گذاشتند تا دفتری رسمی داشته باشند. سال86 هم دکتر مینو منزلش را که مکان فعلی ماست، وقف خردسرا کرد تا بتوانیم فعالیتهایمان را توسعه دهیم.
تا همین یک سالوخردهای پیش که حاجمحمود اکبرزاده از دنیا رفت، قطعا میشد او را مجموعه بینظیری از روایتهای شفاهی هیئتهای مشهد دانست؛ روایتهایی با جزئیات فراوان که فقط از یکی مثل او توقع میرفت. یکی مثل او یعنی آدم خوشحافظهای که از ریز خاطرات انجمن «نگارنده» و «فرخ» گرفته تا خردهاتفاقات هیئتهای دوران شاه را خیلی خوب به یاد داشت و آنچنانکه خودش تعریف میکرد، یک روز که لازم بود، 272بیت شعر را در اتوبوس بین راه یزد و تهران حفظ کرده بود.
متن پیش رو که برگرفته از گفت وگویی منتشر نشده با ایشان در سالهای گذشته است، کلیاتی است از آنچه حاجمحمود از هیئت و انقلاب در دهه40 و 50 در خاطر داشت و حالا برای نخستینبار منتشر میشود.