منزل استاد سیدمحمود فرخ، نبش خیابان جهانبانی، کنار کوچه ای نزدیک به سه راه جم مشهد قرار داشت؛ خانه ای که به یقین نخستین مجمع عالی ادبای معاصر در شمال شرق ایران بود. نوزده یا بیست ساله بودم که به این انجمن رفت وآمد داشتم و در همین محفل هم با بسیاری از شاعر ان نامی خراسان آشنا شدم؛ البته محفلِ خانه آقای فرخ تنها به حضور شاعر ان خراسانی محدود نمی شد و بسیاری از شاعر ان ایران و حتی خارج از کشور، هنگام سفرشان به مشهد حتما سری هم به این محفل می زدند.
در سال1344به مناسبت 70سالگی فرخ، بزرگداشتی با حضور خود شاعر برگزار میشود که بانی آن مرحوم دکتر مجتبی مینوی بوده است. او بعدها کتابی مینویسد با عنوان «هفتاد سالگی فرخ» ودر آن تعریف میکند که وقتی دعوتنامه شب بزرگداشت فرخ را به شاعر انِ سراسر ایران رسانده، هر یک از آنان شعری در مدح این چهره فرستادهاند که از قضا در انتهای همین کتاب چاپ و منتشر شده است. سطرهای بعدی گزیده بیتهایی از صدها شعر رسیده برای این شب است.
من یادم میآید که یک وقت در مشهد منزل مرحوم فرخ جلسهای در روزهای جمعه تشکیل میشد و ما هم گاهی در آن شرکت میکردیم. در یکی از آن جلسهها، یک نفر هندی که از استادان زبان فارسی بود شرکت کرده بود. در آن جلسه تعریف کردند که ایشان از هند آمده اند و استاد زبان فارسی و بر دیوان حافظ مسلط هستند؛ طرف هم به رویش بالا رفت و شروع به خواندن یک غزل از حافظ کرد؛ اما به قدری آن غزل را بد خواند که بی اختیار همه خنده شان گرفت! حالا وقتی من میبینم که بعضی از آقایان دعاها را این طوری میخوانند، به یاد آن جلسه و آن غزل حافظ میافتم که آن استاد هندی خوانده بود!
بزرگان ادب ایران، نخستین دلیلِ شهرت انجمن فرخ را منش خود او و جذبه و گیرایی کلامش میدانند. دانشمندمردی که اگرچه به شاعر ی شهره است، اما جنبههای شخصیتی دیگری هم داشته که کمتر به آن پرداخته شده است. نقش او در برقکشی مشهد، تأسیس دانشکده ادبیات و احیای سبک خراسانی در شعر معاصر از آن جمله است. او همچنین نخستین استاد افتخاری دانشگاه فردوسی مشهد نیز بوده است.
۷۰ سال است که درد سنگینی را در صندوقچه قلب خود نهان کردهام. دردهایی که سختیهای زیادی در زندگی به من وارد آوردند، اما نه تنها مرا ضعیف نکردند بلکه قدرت و اراده ام برای ادامه زندگی بیشتر شد.وقتی 9 ساله بودم، مادرم برای جمع کردن برگ درختان اقاقیا به دشت رفت تا بتواند علوفه و غذای گوسفندان را تهیه کند. مالک دشت که از اربابان آن زمان بود، او را دید و به سمت مادرم حملهور شد و با وارد کردن ضرباتی، او را روی زمین کشاند. من برای دفاع از مادرم با تکه سنگی سعی کردم آن مالک بدسرشت را دور کنم و به این ترتیب مادرم از دست او فرار کرد اما بعد از ۳ ماه در ۲۶ سالگی از دنیا رفت.
روزی صحبت یک روانشناس را شنیدم که گفت: تمام سرمایه بچهها در رؤیاهایشان است و اگر بتوانیم رؤیای خوبی برای بچهها بسازیم، به این معنی است که سرمایه عظیمی برایشان ایجاد کردهایم. این جمله من را به فکر فرو برد و تصمیم گرفتم کاری انجام دهم. من به این نتیجه رسیده بودم که کودکان با تفکر در مباحث علمی میتوانند آینده خوبی برای کشور بسازند؛ بنابراین سال ۸۶ مجموعه ششجلدی برای کودکان نوشتم و کودکان بهواسطه آن با فضا، فضاپیما، فضانورد، ستاره، سیاره و ماه آشنا میشوند.
استاد احمد کمالپور که در فاصله سالهای ١٢٩٧ تا ١٣٧٩ هجریشمسی در مشهد زندگی کرده است، یکی از مشاهیر ادب خراسان در دوران معاصر بهشمار میآید که در قصیدهسرایی از شاعر ان توانمند روزگار خویش بوده است. امروزه در هیچیک از محافل جدی ادبی نیست که یادی از مرحوم استاد کمال نباشد. استاد کمال نهتنها شاعر ی بزرگ و قصیدهسرایی ماهر بود، بلکه از نظر شخصیت اخلاقی نیز انسانی والامقام و نمونه بود.