دیگر هیچ راه پس و پیشی نمانده بود. یک ربع پس از آنکه قایق رفت گلوله به پای من خورد و مجروح شدم. فقط چند دقیقه گذشت که تانکهای عراقی همه سرشان به سمت ما رزمندههای ایرانی چرخید. یکی از این عراقیها که شیعه هم بود از کانال عبور کرد و به سمت ما آمد. روی دکمهام عکس امام داشتم و پشت آن هم کربلا بود. او جلو آمد و آن دکمه را کند و آن را روی سرش گذاشت و گفت: «علی عین، علی عین، علی راسی» مشخص بود که خیلی به امام خمینی(ره) علاقه داشت. با اشاره و با زبانی که ما نمیفهمیدیم گفت شما باید با من از کانال عبور کنید چون اگر همراهم نشوید آنها شما را خواهند کشت.
حاج رجب محمدزاده را خیلیها تا روزی که مستندش را ندیدند، نشناختند. مستندی که حمید یادروج با نام «پسر را ببین، پدر را تصویر کن» از زندگی او ساخت، خیلیها را انگشت به دهان گذاشت. رزمنده بی ادعای دوران دفاع مقدس ۳۲ سال پیش در منطقه ماووت و بر اثر اصابت خمپاره، صورتش را به طور کامل از دست داد.
عملیات غرورآفرین بود و پیروزی بخش. والفجر 3 با تمام بزرگی اش منجر به شکست دفاع استراتژیک دشمن شد و عراقی ها با بیش از 10 هزار تلفات در نبردی تمام عیار، قافیه را بدجور به رزمندگان ایرانی باختند و در بلندی های مشرف به مهران زمین گیر شدند.این عملیات در هفتمین روز از مرداد سال 62 و با هدف تأمین امنیت مهران و برقراری ارتباط میان شهرهای دهلران به مهران و ایلام به مهران، آغاز شد و دو هفته به طول انجامید.
خانه 2 شهید در خیابان یاران، نگین محله است که بر پیشانی یاران 23 خوش نشسته است. 2 شهید حسن و حسین غفوریان در 29 مهر 1363 و24 فروردین 1362 در دفاع از میهن به شهادت میرسند تا 2 پسر بزرگتر خانه خیلی زودتر از پدر و مادرشان ترک دنیا کنند و رخت آخرت بپوشند. پدر به یادبود پسرها روضهای را بعد از شهادتشان در ماه صفر برپا میکند که سالها پس از وفات خودش هم ادامه مییابد.
فقط یک هفته از قبول قطعنامه گذشته بود. منافقین اما با خیال واهی و با تصور اینکه پذیرش قطعنامه یعنی ضعف و سستی رزمندگان ایران، توهم تصرف سهروزه تهران را در سر میپروراندند. مسعود رجوی، سرکرده گروهک منافقین، حتی نقشه بعداز حضور در تهران را هم کشیده بود. دامنه توهم آنقدر شدید بود که او گمان میکرد مردمی که 8سال مقابل صدام ایستادهاند، قرار است با هجوم عدهای منافق، دست روی دست بگذارند. برای یادآوری آن روزها و خاطرات آخرین عملیات دفاع از وطن پای صحبت حسن رجبزاده، نشستیم که خود جانباز این عملیات است.
غم نداشتنِ عزیزان به کنار، کنایههای بیشمار هم انگار روی این غم سنگینی میکند. آنقدرکه نگاههای سنگین و کنایههای جانسوز، روح و جانشان را شرحهشرحه میکند، شاید غم نبودن عزیزان اینگونه آسمان هستیشان را تیره نکرده باشد. بسیاری از آنها که نور چشم خود، همسر یا برادرشان را در راه دفاع از حرم هدیه کردهاند، درکنار غصههای مادامی که به جان خریدهاند، باید در ماتم تهمتهای ناروای روزگار بمانند. چه تلخ است روزگارشان سخت بگذرد و متهم شوند با خون عزیزانشان به آسایش رسیدهاند. چه پررنج است که درکنار هجوم کملطفیها، مجبور به سکوت باشند؛ این قصه غم یار است و کینه اغیار.
بامداد شنبه 5تیرماه، خبری تلخ از خیابان شهید رجایی شهرک طرق بهسرعت در تمام شهر پیچید. خبری که میگفت یکی از مأموران کلانتری طرق برای حفظ مال یک شهروند، جانش را فدا کرده و یک قهرمان دیگر به جمع 120 شهید این محله افزوده شده است. ستوان دوم محمد قاینی نیازآباد با موتورسیکلتش درحال گشتزنی است که یکی از شهروندان طرق جلو راهش را میگیرد و از او میخواهد راه را بر سارقی که خودرو داییاش را به سرقت برده ببندد. ستوان قاینی از یک خودرو درحال عبور میخواهد به کمکش بیاید تا راه را بر این سارق ببندند و...






