خیلیها در خیابان ویلا مصطفی یغمایی و دکهاش را میشناسند. او معلول است و از هفت سالگی روی پای خودش میایستد. از فروش آلاسکا و فرفره تا حالا که خوراکی میفروشد.
علیرضا سعیدی و همسرش برای تامین معاش و مخارج زندگی، به پرورش کرم ابریشم در منزل میپردازند؛ کاری که تا آن زمان سابقه نداشت اما آنها به خوبی از عهده کار برآمدند.
روحانگیز بیابانی بانوی نیکوکاری است که با کمک تعدادی از افراد خیّر به زندگی بیش از هزار زوج جوان سامان ببخشیده است. این کار با تاسیس موسسه خیریهای که به نام امامچهارم(ع) لقب گرفته انجام میشود.
حاج عباس حسینپور با فروش دو دربند دکان نانواییاش زمین کنار مسجد امام حسنعسگری(ع) را برای ساخت حسینیه میخرد. او بنا دارد سفره نذری و مجلس سور و ختم مردم را دراین مکان برپا کند.
حدود ۴۰ سال بعد تعدادی از همکلاسیهای قدیمی دوباره یکدیگر را دیدند، مادرانی شده بودند پخته و سرد و گرم چشیده. اما چیزی که آنان را به هم رساند، دوستیهایی بود که مزهاش زیر دندان یاد و خاطره مانده بود.
«اشرف سادات طباطبایی» از خانواده سادات علوی است که شجره نامهایی منصوب به امام حسین (ع) دارند و روضهخوانی در آن به روزگار قاجار برمی گردد.
دخترم چقدر دل تنگت هستم. از همان پنج سال پیش که دیگر ندیدمت و حتی نتوانستم صدای زیبایت را بشنوم آرزویم شده است روزی از دفتر آسایشگاه صدایم کنند و بگویند، دخترت پشت خط است.