خانواده

رهایی از سال‌های دود شده با شکستن سد شیشه‌ای!
«مریم. ث» کسی‌ است که از نزدیک با گوشت و پوست خود دست‌وپازدن‌های همسر شیشه‌ای‌اش را برای درآمدن از خماری دیده، اوردوز کردن‌هایش را، دزدی کردن‌هایش را، کارتن‌خوابی‌هایش را و حتی بریدن‌هایش را که بارها تکرار شده، اما دوباره و چند‌باره در دامش افتاده است. گویا آن آرامش موقت نخستین دود که از دنیا فارغ و یک عمر گرفتارش کرد، دست‌بردار روانش نبود. سعید و همسر مریم که هرکدام حدود 15بار پای ترک خوابیده و امتحانش کرده‌اند، بارها شکست خورده و مقابل موادمخدر و الکل سر فرود آورده‌اند، اما از یک‌جایی چند دوست نجاتشان داده‌اند.
زندگیِ با افتخار، پایین پای حضرت
دور و اطراف حرم مطهر آقا امام رضا(ع) پر است از خانه‌هایی که هنوز چراغشان با همسایگی آقا روشن است. مرد و زن‌هایی پا به سن گذاشته یا میان‌سال که زیارت آقا برایشان یکی از اعمال روزانه است. اصلا تا زیارت نروند دلشان آرام نمی‌گیرد. این جماعت بر حسب اتفاق همسایه آقا نیستند، انتخاب کرده‌اند تا در جوار مرقد ایشان باشند. به‌ویژه ساکنان محله‌های اطراف پایین خیابان که ارادت ویژه‌ای به حضرت دارند و به زندگی پایین پای ایشان افتخار می‌کنند. سراغ خانواده موسوی‌نژاد آمده‌ایم. خانواده ‌ای از ذریه امام موسی بن جعفر(ع) که دل در گروی حضرت رضا (ع) دارند.
رسمِ خوشایند همراهی در تولید ماسک
معصومه ثالث مادر 5 فرزند، فعال اجتماعی و اقتصادی، فرمانده گردان امنیتی کوثر ناحیه بسیج سپاه کمیل، مدیر منطقه یک طلایه‌داران امر به معروف و نهی از منکر، نائب رئیس شورای اجتماعی محله سیدی، خیّر محله و سرپرست کارگاه تولید ماسک برای خوداشتغالی اهالی محله است. همسرش اسماعیل همراهی که رسمش به نام خانوادگی‌اش می‌آید همه جا همراه و همپای او بوده است. فرزندانش هم در تبعیت از پدر که فرمانده پایگاه و فعال اجتماعی است با مادر همراهی می‌کنند.
سرباز طرق برای حفظ مال یک شهروند جانش را فدا کرد
بامداد شنبه 5تیرماه، خبری تلخ از خیابان شهیدرجایی شهرک طرق به‌سرعت در تمام شهر پیچید. خبری که می‌گفت یکی از مأموران کلانتری طرق برای حفظ مال یک شهروند، جانش را فدا کرده و یک قهرمان دیگر به جمع 120شهید این محله افزوده شده است. ستوان دوم محمد قاینی نیازآباد با موتورسیکلتش درحال گشت‌زنی است که یکی از شهروندان طرق جلو راهش را می‌گیرد و از او می‌خواهد راه را بر سارقی که خودرو دایی‌اش را به سرقت برده ببندد. ستوان قاینی از یک خودرو درحال عبور می‌خواهد به کمکش بیاید تا راه را بر این سارق ببندند و...
ماجرای زندگی افسر عراقی که در روزهای نخست جنگ به ایران پیوست
سطرهای پیش‌رو، روایت افسری عراقی است که در روزهای نخستین جنگ، برای اینکه مسلمان‌کُشی نکند، خانواده و پنج‌فرزند قدو‌نیم‌قدش را در عراق رها کرد و به ارتش ایران پناهنده شد. حمیدالهاشمی دست‌از‌جان‌شسته‌ای است که به‌همراه ٢٩‌نفر دیگر از دوستانش، هفت‌سال تمام برای ایران جنگید و در تمام عملیات‌ها حکم پیش‌قراول و جان‌فدا را ایفا کرد. بعد‌از پایان جنگ با زخم‌های زیادی که از جانبازی روی تن داشت، در ایران ‌ماند و تا زمان اعدام صدام دیگر به عراق بازنگشت.
 هیچ کس نیامد، ما هم بی‌توقعیم
حاصل آن روزها شهادت سیدجعفر و سیدجواد بود و جانبازی سه برادر شوهر دیگر بتول‌خانم که به‌عبارتی، حالا می‌شود سه شهید و سه جانباز. و «این‌ها خودش خیلی افتخار است.» و راست می‌گوید بتول‌خانم؛ اینکه سه شهید و سه جانباز در یک خانواده باشند و این‌قدر بی‌توقعی در این خاندان موج بزند.
شهید رضا بخشی که بورسیه روسیه شده بود سر از سوریه درآورد
در درس و علم اعجوبه‌ای بود و زبانزد خاص و عام. ‌تسلط مثال‌زدنی‌اش به چند زبان خارجی و توان فوق‌العاده‌اش در سخنوری، دلیل رضایت استادان برای دعوت از او به‌منظور تدریس در دانشگاه شده بود. خیلی زود بورسیه روسیه برایش فراهم شد اما ‌ناگهان از تمام موقعیت‌ها روگردان شد؛ سرنوشت جدیدی در راه بود.