هنوز هم «وطن» را با بغض ادا میکند. لباسهای نظامیاش بعد از بازنشستگی دم دست است و گاهی آن را میپوشد. اگر میان این لباس نظامیپوشیدنهایش فاصله بیفتد همسرش میگوید دلم برای آن لباست تنگ شده است.
زاده طرق است و ساکن آن. در لشکر77 کاری میکند که کسی جرئت نکند از طرق بد بگوید. سربازی اگر از طرق باشد میگویند این همشهری جناب سرهنگ است. او چند سالی است که در محله سنگر تازهای پیدا کرده است تا در آن خدمت کند. سرهنگ احمد حسن زاده هیئت امنای مسجد است و مسجد ابوالفضلی طرق و بچههای محل، آقا سرهنگ را خوب میشناسند.
آنطور که از صحبتهایشان میفهمیم 16فروردین امسال کودکان و نوجوانان مسجد امام حسین(ع) در محله طرق ساعات تلخی را پشت سر گذاشتهاند. ساعت از 2ظهر گذشته است، آنها در آشپزخانه مسجد مشغول مهیا کردن بساط افطاری هستند. ناگهان خبر تلخی میشنوند، یادشان نیست چه کسی اول از همه این موضوع را مطرح میکند، فقط این صدا را هنوز به خاطر دارند؛ «بچه ها حاج آقا پاکدامن شهید شد!»
مهربانی شهید صادق دارایی زبانزد خاص و عام است. تمام فکر و ذکرش کمک به مردم بود. طرح نان مهربانی را به راه انداخت. در پایگاه طفلان مسلم مدام وقتش را برای مردم میگذاشت. یک پایش حرم مطهر و یک پایش مسجد بود و واسطهای بین خیران و نیازمندان بود.حواسش به خانه و زندگیمان بود. میگفت مبادا کسی شب گرسنه در این محله بخوابد. یک دغدغه از جنس آرامش داشت و مدیری بود که هر کاری را بهخوبی انجام میداد.
بولوار کرامت از معابر طولانی منطقه است که از عرض دو محله مهرآباد و ثامن عبور میکند. این بولوار باید سالهای پیش به بهرهبرداری میرسید، اما متأسفانه هنوز منازل قسمتی از آن تملک نشده و به همین علت این معبر پرکاربرد را به دو بخش ابتدایی و انتهایی تقسیم کرده است. قسمت انتهایی این محور که در محله مهرآباد قرار دارد، از خیابان مطهر شروع و به نزدیکی ابتدای خیابان حر در منطقه6 منتهی میشود؛ معبری عریض و مناسب که باوجود مسدودبودن میانه آن، باز هم گرهگشای ترافیک محله است.
کوچه گلبرگ 8به نام شهیدان نظری مزین شده است.این کوچه در محله ابوطالب قرار دارد. سال 55آقا ماشاالله، حمام یاسین را در این کوچه بنا کرد و در ساخت مسجد هم با برادران یزدی همکاری داشت. اولین بقالی این محدوده در گلبرگ 8قرار داشت که سال 70با مرگ صاحب آن برای همیشه تعطیل شد.حدود 40سال پیش با رونق گرفتن ساخت و ساز، زمینهای کشاورزی و کشتزار جایش را به خانهها داد.روی جوی آبی که از کوچه پشت مسجد روان بود و منشأ آن آب چاه موتور کارخانه کمپوت بود هم بسته شد.
با حضور محمدجواد کاشفی که از قاریان بینالمللی قرآن است کلاس شروع شد. پسر بچهها هنوز شیطنت داشتند و به اشکال مختلف سر به سر یکدیگر میگذاشتند اما استاد با شیطنتهای آنها میخندید. دور یکدیگر حلقه زدند تا جوّی صمیمیتر داشته باشند. تلاوتها را شروع کردند. استاد، دنبال بهانه بود تا به هر طریقی هست، حتی به بچههایی که تمرین نداشتند جایزه دهد. بیراه نیست اگر بگوییم همین رویکرد باعث جذب کودکان و نوجوانان به کلاسهای قرآنی مسجد امالائمه فاطمهالزهرا(س) محله فارغالتحصیلان شده است. حضور پررنگ بچهها هم حاکی از آن است که در این مسیر موفق بودهاند.
سمتوسوی زندگی خانواده حسنیکارگر فقط یک مقصد و هدف دارد، آن هم ترویج قرآن و آموزههای قرآنی است. به همین دلیل هر سه پسر خانواده گرایش عجیبی به کتاب خدا و تلاوت آیات نور پیدا کردهاند. اما فرزند دوم و آخر، یعنی آقامصطفی و آقامحسن، این علاقه و ارادت را بهصورت ویژه ادامه دادهاند.
تفریحشان رفتن به جلسات قرآنی بوده است. پدر و مادرشان هم در این مسیر نقش بسزایی داشتهاند؛ بهویژه تشویقها و حمایتهای مادر و مادربزرگی که خودش از مفسران قرآن در دورهمیهای زنانه بوده است