کد خبر: ۱۳۰۶۷
۱۴ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
روایت نبرد مس و «قلع» در دکان مسگر قدیمی محله کارمندان

روایت نبرد مس و «قلع» در دکان مسگر قدیمی محله کارمندان

محمدحسن امیری‌پور متولد سال ۱۳۳۰ است و یکی از قدیمی‌ترین مسگر‌های شهر مشهد محسوب‌ می‌شود. این کاسب قدیمی محله کارمندان اول می‌گوید: وقتی مس سیاه شد، با پنبه قلع را به بدنه مس می‌مالیم.

اولین فلزکشف شده توسط انسان مس بوده است و اولین فلزکاران نیز ایرانیان بوده‌اند؛ اما صدای چکش بازماندگان هنر مسگری، این روزهاحزین است. هنری که پیشینه آن در ایران به حدود ۵ هزار سال پیش برمی گردد. روزگاری ده‌ها مسگر به قوت بازوی توانمند و ضرب چکش خود، در بازار‌های مسگری، انواع ظروف، وسایل و اشیا مسین را می‌ساختند در هیاهوی صدای چکش‌های مسگران بود که صدا‌های دیگر گم م یشد، اما امروز این خاموشی تدریجی طنین صدای چکش مسگرهاست که به گوش می‌رسد.

با جایگزینی اشیا و ظروف چینی، ملامین، بلور و ظروف فلزی همچون روی، این هنر و صنعت نیز رو به زوال نهاده است تا آنجا که تعداد مسگران، شاید به تعداد انگشتان دست باشد که در کارگاه‌های مسگری خود به حفظ این هنر و صنعت دیرپای مشغولند.

محمدحسن امیری پور متولد سال ۱۳۳۰ است و یکی از قدیمی‌ترین مسگر‌های شهر مشهد محسوب‌ می‌شود که هنوز هم به این کار مشغول است. این کاسب قدیمی محله کارمندان اول، ۴۰ سال است که در این محله مشغول به کار است و امروزه بیشتر تعمیر و خرید و فروش ظروف مستعمل مس را انجام میدهد. گفتگویی با او داشتیم که خواندنش خالی از لطف نیست.

 

قبل از آن هم در سال‌۱۳۵۲ در این محله کار می‌کردم. اوایل به اینجا خیابان «فرمان» می‌گفتند

- چه اتفاقی باعث شد که شغل مسگری را انتخاب کنید؟

سال ۱۳۴۶ از تربت حیدریه به اتفاق خانواده به مشهد آمدیم. پدرم در تربت کار مسگری انجام می‌داد و من تاحدودی با چم‌وخم این کار آشنا بودم. آن زمان این کار رونق داشت و کار درجه یک محسوب می‌شد. در مشهد دوسال در «کوچه هشت‌متری» خیابان طبرسی شاگردی کردم. بعدازآن هم مدتی در «گاراژ ایران‌بنز» فلکه حضرت کار کردم. بعد‌ها هم در خیابان مصلی و خیابان سرخس (مسجد حاج‌احمد) در مغازه دیگران برای خودم کار کردم.

 

- پس این هنر را از پدرتان آموختید؟

بله؛ پدرم به قول ما «اوستای» این کار بود و من پیش ایشان کار را یاد گرفتم. البته در مشهد کار خیلی گسترده‌تر بود. آن زمان هم مثل امروز نبود بلکه کار مس و ظروف مسی رونق داشت و همه به ظروف مسی احتیاج داشتند، چون ظروف دیگری نبود.

 

- چرا پیش پدرتان کار نکردید؟

پدرم در مشهد مغازه‌ای نداشت تا سال ۱۳۵۲ که در ۲۰ متری چمن بین کوچه دوم و سوم مغازه‌ای اجاره کردم و به‌اتفاق پدرم با هم آنجا کار کردیم. همان سال سربازی رفتم و در سال ۱۳۵۳ با پس‌اندازی که داشتم، این مغازه را خریدم. برای بعداز سربازی و کار کنار پدرم کلی نقشه و طرح داشتم، اما متاسفانه پدرم زمانی که من سرباز بودم، فوت کرد. سال‌۱۳۵۴ بعداز پایان خدمت سربازی در همین مغازه و از صفر کارم را شروع کردم.

 

- شراط کار مسگری در آن موقع چه بود؟

در بدترین حالت سه کارگر و شاگرد داشتم و در بهترین حالت پنج نفر. آن‌موقع مصرف ظروف مسی زیاد بود و مردم به این ظروف نیاز داشتند. کارگاهی در سیدی داشتم که در آنجا برای بازار ظروف مسی می‌ساختیم، وضعیت بازار تا ۲۰‌سال پیش هم بد نبود، اما به‌یک‌باره با ورود ظروف رویی و تفلون، مردم گرایششان به این ظروف بیشتر شد و مجبور شدم کارگاه را جمع کنم.

 

- شما در حال حاضر در این مغازه فقط ظروف مسی می‌سازید؟

خیر؛ تا چند سال قبل در این مغازه همه نوع ظرف مسی می‌ساختیم، اما بعداز رکود بازار و در حال حاضر ظروف را از بازار می‌خریم و در این مغازه به مردم می‌فروشیم. خریدوفروش ضایعات مس و ظروف کوچک مسی تنها فعالیت ما در این مغازه است.

 

- درباره روش ساخت ظروف مس توضیح می‌دهید؟

ظروف مسی با استفاده از ورق مس و روش چکش‌کاری گرم و سرد ساخته می‌شود. ابتدا ورق مسی را برای درست‌کردن ظروف به اندازه‌های مختلف برش و بعد آن را روی سندان با ابزار‌های مختلف حالت می‌دهند. سپس جا‌هایی را که به هم وصل می‌شوند، به‌صورت نر و ماده برش می‌دهند، بعد آن را به‌وسیله تنه کار با حرارت، جوش (قیناق) می‌دادند.

ظروف آماده‌شده را با اسید می‌شویند و آن‌را چرخشی حرارت می‌دهند. هنگام چرخش، پنبه را به کمی پودر لحیم (نشادر) آغشته می‌کنند و پراکنده روی مس می‌پاشند تا رنگ مس سیاه شود. وقتی مس سیاه شد، با پنبه قلع را به بدنه مس می‌مالیم. بعد از پایان مرحله قلع، ظرف را در آب خنک فرومی‌کنیم و برای تمیز‌کردن ظروف مسی که پودر لحیم در آن وجود دارد و سمی است، آن را با گل شستشو می‌دهیم.

 

- ساخت یک ظرف مسی چقدر طول می‌کشد؟

بسته به نوع و اندازه ظرف متغیر است؛ ولی آن زمان بزرگ‌ترین ظرف‌ها را نیم‌روزه می‌ساختیم.

روایت «قلع» و مس

 

- بیشتر چه وسیله‌هایی می‌ساختید؟

در گذشته ظروف مصرفی مردم مسی بود و همه‌چیز را از مس می‌ساختند. من هم در کارگاه همه‌چیز می‌ساختم؛ قلفت، تشت خمیر، دیگ شیر، سرویس مس عروس، سینی، پارچ، آفتابه، دیگ کوچک (یک‌منی)، دیگ بزرگ (سه‌منی)، تشت حمام و... ظروفی که مردم در خانه داشتند، مسی بود و هرچه لازم داشتند از مس می‌ساختند تا اینکه وسایل رویی و تفلون وارد جامعه شد و درنتیجه این همه بیماری به‌وجود آمد.

 

- مگر وسایل رویی و تفلون باعث بیماری می‌شود؟

تحقیقات نشان داده است که وسایل رویی و تفلون به‌خاطر موادی که در ساخت این وسایل به‌کار رفته است، باعث سرطان و مشکلات خونی می‌شود، اما ظروف مسی نه‌تنها این مشکل را نداشتند، بلکه منبع تأمین آهن بدن بودند که خانواده‌ها آن را کنار گذاشتند.

- شما از سال‌۱۳۵۴ که این مغازه را خریدید در این محله حضور دارید. این محله چه تغییراتی کرده است؟

قبل از آن هم در سال‌۱۳۵۲ در این محله کار می‌کردم. اوایل به اینجا خیابان «فرمان» می‌گفتند. بعد از آن به بیست متری مصلی معروف شد و در حال حاضر «چمن» نام دارد. قبلا به این صورت نبود و این همه مغازه و خانه در کنار هم قرار نداشت، رفت‌وآمد‌های مردم هم به‌دلیل کمبود وسایل نقلیه و اتوبوس و... به این صورت نبود.

از چهارراه مصلی به آن طرف همه باغ بود؛ خوب یادم هست که بولوار مصلی یک مسیر باریک برای رسیدن مردم به کشتارگاه «محمدآباد» بود، چهارراه انتهای چمن به نام «قهوه‌خانه عرب» معروف بود. این اسم باعث بدنامی این محله و نگرانی اهالی شده بود.

 

- درباره قهوه خانه عرب بیشتر توضیح می‌دهید؟

سرچهارراه قهوه خانه بزرگی قرارداشت که صاحب آن یک عرب بود. این محله پاتوق «خراباتی‌ها» بود و اسم خوبی نداشت. قهوه خانه بزرگ و همیشه پر بود از اراذل و اوباش و محلی بود برای خرید و فروش اجناس دزدی و قماربازی

و... خلافکاران به این قهوه خانه می‌آمدند و فضای بسیاری بدی را برای اهالی محله به وجود آورده بودند که ا مروز دیگر همه چیز عوض شد‌ها ست.

 

- نوع رفتار اهالی محله و همسایه‌ها باهم چگونه بود؟

رفت‌وآمد‌های اهالی در آن روزگار با امروز درخورمقایسه نیست؛ اهالی از حال یکدیگر باخبر بودند و به درد هم می‌خوردند و گرفتاری‌های همدیگر را حل می‌کردند؛ کسبه و اهالی محل به‌دنبال حل مشکلات یکدیگر بودند. مردم به هم اعتماد داشتند، اگر کسی بیمار بود یا چندروزی در محله دیده نمی‌شد، اهالی جویای احوالش می‌شدند و به‌دنبال رفع مشکلاتش به راه می‌افتادند.

متاسفانه در زندگی‌های امروزه آن‌قدر گرفتاری و بی‌اعتمادی زیاد شده است که پدر از حال پسر و پسر از حال پدر بی‌خبر است و این رفتار‌هایی که گفتم الان به افسانه می‌ماند.

 

- شما حدود ۴۰ سال در محله چمن کاسب هستید. کسبه در گذشته چه جایگاهی بین مردم داشتند؟

مردم قدیم به کاسب اعتماد داشتند و او را حبیب خدا می‌دانستند. کاسب هم توکلش به خدا بود و با انصاف با مردم معامله می‌کرد. هزینه‌ها و خرج‌های زندگی کم بود و مانند کاسب‌های امروزی به فکر سود بیشتر نبودند. مغازه‌ای اجاره کرده بودم که ماهی ۴۵‌تومان اجاره می‌دادم. روزی هشت تا ۱۰‌تومان درآمد داشتم که به تلاش خودم برمی‌گشت نه چیز دیگری و خوردن حق مردم. به همان روزی ۱۰ تومان راضی بودیم و شکرگزار خداوند. نگران فردا نبودم و حرص نمی‌زدم. به مشتری‌ها اعتماد داشتیم و مشتری‌ها هم به دنبال خوردن حق کسبه نبودند. اعتماد‌ها دو طرفه بود و هدف خدمت به یکدیگر بود.

 

- باتوجه به نگاهی که دارید، روزگار خوبی را گذرانده‌اید و باید راضی باشید.

از پدرم یاد گرفته‌ام که دنیا محل گذر است و اگر بخواهی در گذشته بمانی، نمی‌توانی زندگی کنی. نباید فکرش را کرد، چون گذشته برنمی‌گردد. آن زمان از هفت صبح تا هشت شب کار می‌کردیم و خوش بودیم. امروز دردمند و ناتوان شده‌ام و روز‌ها را می‌شمارم.

 

- بهترین خاطره شما از آن روز‌ها چیست؟

آن روز‌ها سراسر خوب و پرخاطره بود. چند شاگرد داشتم. صبح ساعت هفت که سر کار می‌آمدم، اولین کارم خرید نیم‌کیلو گوشت بود. در مغازه هم اولین کاری که بعد از سپنج‌دودکردن انجام می‌دادم، بار گذاشتن آبگوشت برای ناهار ظهر بود. دیزی سنگی‌ای داشتم که گوشت و نخود و سیب‌زمینی را در آن می‌ریختم و کنار کوره می‌گذاشتم تا با حرارت کم تا ظهر پخته شود؛ ظهر بوی آبگوشت تمام محله را بر می‌داشت و همیشه خدا مهمان داشتیم و خوش بودیم. این بهترین خاطره من از تمام آن روز‌های خوب و دلم برایش تنگ شده است.

 

* این گزارش در شماره ۹۶ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ یک اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44