وقتی قرار است فیلمی در مشهد ساخته شود، کارگردان و بازیگر از تهران دعوت میشوند و هزینههای بالایی صرف اسکان و غذای آنها میشود، اما کارگردانان و بازیگر ان مشهدی مادامی که در این شهر ساکن باشند، حتی اگر مهارت بالایی داشته باشند نادیده گرفته میشوند، ولی به محض اینکه همین بازیگر یا کارگردان مشهدی، به تهران برود و در آنجا ساکن شود باز برای آوردنش به مشهد کلی هزینه میکنند.
وقتی دلتنگیها به پایان میرسید و پدر محمدمهدی از جبهه برمیگشت برای او و خواهرهایش روز خاصی بود: وقتی پدرم از جبهه برمیگشت را کاملا به یاد دارد. ما در کوچه بازی میکردیم پدرم از ماشین پیاده میشد او را که میدیدیم. با اشتیاق به طرفش میدویدیم و خودمان را در بغلش رها میکردیم. این حس را وقتی از سفرهایم برمیگشتم و بچههایم به سمتم میدویدند دوباره تجربه کردم.
از زمانی که به یاد دارم زندگی من با هنر شروع شد و حس و علاقه درونی مرا بهسوی هنرهای دستی سوق داد. شاید بهتر است که بگویم هنر صنایع دستی من را انتخاب کرد، از کودکی ساختن را دوست داشتم و همیشه با اسباببازیهایی سرگرم بودم که آخرش منجر به خلق چیزی میشد. لوازم نقاشی، چرخ خیاطی اسباببازی، خمیربازی، لگو، اسباببازی مشاغل، اسباببازی جواهرسازی و... گوشهای از بازیهای کودکانه من بود.
دوران تئاتر دانشجویی درخشانترین دوره زندگی عباس در دوران فعالیت هنری اوست. سال 76 دانشجوی رشته الکترونیک دانشگاه فردوسی مشهد میشود و فعالیتهای تئاتری خود را در آنجا دنبال میکند. میگوید: «بیش از 12سال بود که هیچ گروه یا فردی در این زمینه فعالیت نداشت. جوّ دانشگاه جوری بود که کسی جرئت نداشت تئاتر کار کند.» او در این دوره نمایش«مشق عشق» را اجرا کرد.
محمد ملتجی پس از سالها بازیگر ی تئاتر و نویسندگی، تصمیم گرفته داستانی درباره خواجه اباصلت که از دانشمندان و مریدان زمان حضرت رضا(ع) است، بنویسد. او برای نوشتن این اثر بیش از 3سال زمان گذاشته و 2سال آن را صرف تحقیقات و پژوهشهای تاریخی کرده است چراکه به گفته خودش وقتی یک روایت تاریخی میخواهد تبدیل به رمان شود به تحقیقات بسیاری نیاز دارد.
کارگردان و تهیهکننده پایتختنشین به گلشهر آمده و قصد دارد نمایشی مذهبی با موضوع مدافعان حرم بسازند.
من همیشه سعی میکنم تا حد امکان با اتوبوس، مترو و پای پیاده به مقصد بروم تا این بین با مردم همکلام شوم، گفتوگوی رد و بدل شده بینشان را بشنوم و ایده بگیرم.