دایی شهید در حالیکه نگاهش به تصویر خواهرزادهاش خیره مانده است، میگوید: اگر میخواهید از دانیال بدانید بروید سراغ آنهایی که با او در برنامههای جهادی بودهاند، دوستانش در پایگاه بسیج که از نوجوانی با هم بزرگ شدهاند. چهارم آذر سالگرد عقدشان است. تازه شش ماهی بود که برای خودش در شرکتی کاری دست و پا کرده بود و داشت برای برگزاری مراسم عروسی آماده میشد. با رفتن دانیال چراغ این خانه خاموش شد.
باز هم سه همسایه خوب مینشینند در قاب تصویرمان. اینبار در کوچهای که گلستان شده است. قصهاش طولانی و دراز است. اما همین را بگویم که یکی از همسایههای خوبمان رسم مهربانیاش را تا تغییر نام کوچه به «گلستان»کشانده است. اینجا شهید صارمی37 است؛ خیابان گلستان.
او در سال90 مصممتر شد؛ وقتی همسرش از دنیا رفت و فامیل و غریبههایی از روستاها و شهرستانهای دور برای عرض تسلیت آمدند و از خیرخواهیهای او گفتند که هیچوقت پیش کبری خانم و فرزندانش آنها را بازگو نکرده بود؛ «نیت کردم با سهم ارثیه پدری و ثروتی که برایم گذاشته بود، صندوق قرضالحسنهای به نام «امام زمان( عج)» راهاندازی کنم.»
به مردم که اعتماد کنیم، همه چیز درست می شود. حاج آقا علیرضا نظری این را می گوید و از این جریان تجربه های شیرینی به خاطر دارد. تعریف می کند: فرصت خوبی بود که هرکس خودش را محک بزند. مردم اینجا شاید سرمایه دار و پول دار نباشند اما تا دلتان بخواهد مرام دارند. موردی داشتیم یک از اهالی ارثیه ده میلیونی ای را که به او رسیده بود بخشید یا دانش آموزی همه پول توجیبی اش را که داخل قلک جمع کرده بود برای ساخت مسجد اهدا کرد. یکی هم پول درها و پنجره ها را داد. مرحوم محمدعلی نوروززاده خانه اش را وقف کرده بود که از محل فروش آن بخشی از هزینه ها جفت و جور شد.
علیاکبر مولایی یکی از کسانی است که با همت و همراهی مردم توانسته است در قالب فعالیتهای خیریه «پنجتن شهر توس»، یاریرسان خانوادههای فراوانی در محله پنجتن باشد. او روایتگر آدمهایی از همین بافت شهراست که پول را با هزار زحمت به دست آوردهاند اما آن را انفاق میکنند و میداند هنوز کم نیستند افرادی که به ثروتاندوزی نمیاندیشند، آدمهای سخاوتمندی که نان سفرهشان را قسمت میکنند.
این دانشآموزان به درس اکتفا نکرده و پشت دیوارهای مدرسهشان دهها خاطره از روزها و شبهایی دارند که برای زلزلهزدگان و سیلزدگان کمکهای مردمی جمعآوری کرده یا برای معلولان مرکز شهیدفیاضبخش صندلی چرخدار خریدهاند. آنها در دوران کرونا طی حرکتی با نام «نذر نفس» برای بیماران نیازمند کپسولهای اکسیژن خریدهاند.
قصه این اتفاق به سال1392 برمیگردد.«دمدمای صبح بود. رو به امامرضا(ع) کردم و گفتم: یا امامرضا(ع)، خودت دو ماشین زائر را که مشکل جا دارند، به من حواله کن! با همین حسوحال وارد محوطه پارکینگ خدام شدم. هنگام خروج از زیرگذر خیابان طبرسی، خودرویی را دیدم که سرنشینانش سرشان را به شیشه ماشین تکیه داده و خوابیده بودند.