دور و اطراف حرم مطهر آقا امام رضا(ع) پر است از خانههایی که هنوز چراغشان با همسایگی آقا روشن است. مرد و زنهایی پا به سن گذاشته یا میانسال که زیارت آقا برایشان یکی از اعمال روزانه است. اصلا تا زیارت نروند دلشان آرام نمیگیرد. این جماعت بر حسب اتفاق همسایه آقا نیستند، انتخاب کردهاند تا در جوار مرقد ایشان باشند. بهویژه ساکنان محلههای اطراف پایین خیابان که ارادت ویژهای به حضرت دارند و به زندگی پایین پای ایشان افتخار میکنند. سراغ خانواده موسوینژاد آمدهایم. خانوادهای از ذریه امام موسی بن جعفر(ع) که دل در گروی حضرت رضا (ع) دارند.
شاید باورش سخت باشد، اما افرادی در شهر مشهد و در همسایگی حضرت رضا(ع) زندگی میکنند که سالهاست گنبد و بارگاه منور امام مهربانیها را فقط در قاب تلویزیون دیدهاند. هیچوقت فکرش را هم نمیکردند که در شهر امام رضا(ع) زندگی کنند، اما توفیق زیارت نصیبشان نشود. آنها در گوشهای از همین شهر آرزوی دخیلشدن به پنجره فولاد را دارند.14سالی میشود که آستان قدس رضوی در قالب طرحی به نام «معینالضعفا»، سالمندان و معلولانی را که بهدلیل وضعیت خاصشان توفیق زیارت پیدا نمیکنند، به پابوسی حضرت ثامنالحجج(ع) میآورد.
مصطفی آقایی، استاد دوختهای سنتی و رو دوزی است و در 14 رشته صنایعدستی از سطح مربی تا استادی مهارت دارد. او بعد از 11 سال پژوهش هنری سال 92 یک طرح 5 ساله را برای آموزش و اشتغال بانوان حاشیه شهر کلید میزند و طی آن 8000 نفر را رایگان آموزش میدهد. درست زمانی که میخواهد دوباره برای ادامه پژوهشهایش به خارج از کشور برود در حرم حضرت معصومه(س) شعله دیگری در وجودش روشن میشود تا درخواست ساخت پوش مضجع شریف حضرت رضا(ع) را به آستان قدس رضوی بدهد و از کارآموزانش که به درجه استادیاری رسیدهاند برای کار در حرم دعوت میکند.
چند بانو نشسته و پارچه مشترکی را دست گرفته اند. یک دستشان پارچه است و یک دست سوزن. چشمانشان رد کوک ها را دنبال کرده و روشن نیست کدام عالم را سیر می کنند. از کارگاه ساخت پوش سنگ مدفن امام رضا(ع) حرف می زنم. جایی که آدم ها پایشان روی زمین است و روحشان در آفاقِ رضوی سیر می کند. به سراغ هرکدامشان که بروی سیر و سلوکِ خودشان را با حضرت دارند، قصه، مرام، کلام و مسیر خودشان. اکنون آن ها در این نقطه طلایی زندگی کنار هم هستند و ترس دارند این تجربه شیرین زود به پایان برسد.
در روزهایی که کمتر همسایهها از حال و روز هم با خبر هستند اهالی خیابان صبا با بلند شدن طنین نام سیدالشهدا (ع) و نام شهید عرفانیان، به بیرون از منازل خود آمدند تا در مراسم گرامیداشت همسایه شهید خود شرکت کنند و جای خالی پدر و مادر مرحوم او را پر کنند.
دیوار به دیوار مشهد به سنت هرساله محرم سیاهپوش است. دستههای عزادار یکی پس از دیگری از راههای دور و نزدیک رسیدهاند تا نمازظهر علم به علم روبهروی پنجره فولاد بایستند و «السلام علیک یا ضامن آهو» را زمزمه کنند. شهر در بوی دودِ اسپند و صدایِ طبل و سنچ دارد میرود تا عصر عاشورا را به ماتم بنشیند، بیخبر از آنکه تیک تاک بمبی که مقدار زیادی ماده منفجره تیانتی را در خود جای داده، منتظر است تا دقایقی بعد، عاشورا را در مشهدالرضا(ع) دوباره از دل تاریخ بیرون آورد و به سال1373 خورشیدی بکشاند.
درمیان همه حوادث تروری که در ایران از دهه60 تا همین سالهای اخیر روی داده است، بمبگذاری در حرم امامرضا(ع) جزو آن دسته از حوادثی است که بعداز گذشت چند سال هنوز غریب مانده است و گفتهها درباره این جنایت ددمنشانه دشمنان اسلام بسیار است. در این بیستواندی سال حتی کمتر کسی سراغی از خانوادههای شهدا و بازماندههای بمبگذاری حرم گرفته است.