محله زکریا

محله
منطقه ۹

زکریا

زکریا روستایی قدیمی در یکی از دره‌های پیشکوه بینالود در جنوب‌غرب مشهد است. گرچه خود این قریه هنوز به شهر نپیوسته، اما عمدة اراضی آن که به رضاشهر شناخته می‌شود، ضمیمه مشهد شده است. فقط ۳ درصد بافت این محله مسکونی است و الباقی به پهنه دانشگاه علوم‌پزشکی مشهد و مراکز درمانی ازجمله بیمارستان فوق‌تخصصی اطفال(اکبر) و فضای سبز اختصاص دارد.

محله زکریا
کوچه‌ای که به کوه تکیه داده
منظره انتهای خیابان خاقانی33 جذاب‌تر از ابتدای آن است. انتهای این کوچه‌ و کوچه‌های پس و پیشش، با یک شیب ملایم به کوه می‌رسند تا یکی از زیباترین بن‌بست‌ها را در کوچه‌های شهر رقم بزنند.در این میان بن‌بست خاقانی33 که مسجد امام حسن مجتبی(ع) در آن چسبیده به کوه قرار دارد کانونی‌ترین آن‌هاست. جایی که کوچه پهن‌تر از ابتدای آن است .
غار پروانه‌ها؛ روایت غار دست‌ساختی که منتظر گردشگران چشمه پونه است
ورودی به نسبت بزرگ این غار پر از پروانه‌های سیاه و سفید است که از گرمای شدید تابستان به اینجا پناه آورده‌اند. نکته جالب نسیم خنکی است که در قسمت ابتدایی غار هوای مطبوعی را ایجاد کرده است. از ورودی تقریبا کوتاه و مسقف آن که عبور می‌کنیم، به فضایی بزرگ و روباز با گنجایش حدود ۲۰ نفر می‌رسیم که فضایی مناسب برای تفریح و طبیعت‌گردی به شمار می‌رود. بارندگی‌های خوب دو سال گذشته باعث روییدن چند نهال کوچک و چندین نوع گیاه کوهی هم شده که زیبایی این غار سنگی را دوچندان کرده است.
کارگاه نجاری و پاتوق کتاب‌خوان‌ها و دوچرخه‌سوارها
سید امیر مظلومی می‌گوید: روح ما انسان‌ها با عناصر طبیعی آرام می‌شود، چوب یکی از بهترین عناصر است که پیغمبران ما هم با آن عجین بوده‌اند. من یک نجار هستم. اینجا هم کارگاه نجاری من بود که در آن برای امرار معاش کار می‌کردم. با تکه‌های چوب کتابخانه کوچکی ساختم و بیرون کارگاهم نصب کردم تا کتاب‌هایی را که دارم با مردم به اشتراک بگذارم. بعد از مدتی دیدم استقبال خوبی از کتابخانه کوچکم شد، به همین دلیل به فکر افتادم کتابخانه بزرگ‌تری را داخل کارگاهم درست کنم. همین فکر جرقه‌ای شد تا کارگاهم را جمع و این بخش از خانه‌ام را تبدیل به پاتوقی برای دورهمی کتاب‌خوان‌ها کنم.
داستان خانواده «ذبیحی» که کوچه‌ای در محله زکریا به نامشان است
نام‌گذاری کوچه‌ای به نام «بانوی شهید ذبیحی» در محله زکریا آغازی برای این گزارش جالب بود. در حدس و گمان‌هایم به این موضوع فکر می‌کردم که شهید باید در جنگ تحمیلی پرستار بوده و شهید شده باشد. گاهی هم فکر می‌کردم که باید از عوامل پشتیبانی جنگ بوده که به این درجه نایل شده است. با رابطانی که می‌توانستند در این زمینه کمکمان کنند و اطلاعاتی بدهند تماس گرفتیم اما همه فرضیه‌هایمان درباره شهید به‌هم ریخت. آن سوی تلفن رابط توضیح می‌داد:«اول اینکه یک شهید نیست و سه شهید هستند که هر سه خواهرند و سال 65در تبریز شهید شده‌اند.»