محله استاد یوسفی

محله
منطقه ۱۰

استاد یوسفی

محله استاد یوسفی از محلات فرهنگی مشهد است که بیشتر به‌ واسطه حضور دانشگاه آزاداسلامی معروف است. دانشگاه آزاد مشهد از نخستین واحدهای دانشگاهی است که آذر۱۳۶۱ تأسیس شد. این محله نامش را ازاستاد غلامحسین یوسفی، پایه‌گذار مهم‌ترین پایگاه ادبی مشهد گرفته است.

محله استاد یوسفی
حمیرا پوررمضانی، مادر مهربان کمپ ترک اعتیاد بانوان است
حمیرا پوررمضانی تاکنون معلم و مشاور صدها دانش‌آموز بوده و به سنگ‌صبور فامیل نیز شهرت دارد. او بخشی از زندگی خود را صرف نجات بانوان مبتلا به اعتیاد کرده‌ است.
نقاشی سه بعدی مخاطبان بیشتری دارد
محمدحسین قربانی که اولین نقاشی سه‌بعدی‌اش را با کشیدن «تنگ ماهی» در نوروز‌۹۵ تجربه کرده‌است، می‌گوید: نقاشی سه‌بعدی، هنر جدیدی است که مخاطبان بیشتری دارد.
معلم و دانش‌آموزان در پی پویش آزادی زندانی‌های غیرعمد
۲ معلم جوان محله استادیوسفی با همراهی دانش‌آموزان، پویشی را برای آزادی زندانی‌های غیرعمد راه انداختند.
خانواده پهلوان پرور
فرزندان کیومرث مقدس‌اوغاز نیز همچون پدر، قدم در مسیر قهرمانی ورزش پهلوانی گذاشته‌اند و رتبه‌های استانی و کشوری مختلفی کسب کرده‌اند.
کوچه استادیوسفی26،معبری برای سکونت خانواده‌های دانشگاهی
کوچه استادیوسفی26 بخشی از محله استادیوسفی است. این معبر تا سال1365 جزو محدوده شهری محسوب نمی‌شد و پس از آن به‌تدریج وارد بافت شهری شده است. کاربری شاخص دراین محدوده کاربری فضای سبز و آموزشی است. از ویژگی‌های این خیابان می‌توان به تراکم جمعیت و سکونت خانواده‌های دانشگاهی اشاره کرد که باعث فعال‌شدن کسب و کارهای مربوط به دانشجویان در این معبر شده‌ است.
خیابان حجاب25، معبر مسجدالمنتظر(عج)
خیابان حجاب25 که مزین به نام شهید علیرضا شریفی است، در محدوده محله استادیوسفی قرار دارد. این معبر تا سال 1365 جزو بافت شهری نبوده و پس از آن به‌تدریج وارد محدوده شهر شده است. در این خیابان چهار کاربری مذهبی، فرهنگی، آموزشی، فضای سبز و تجاری قرار دارد اما کاربری شاخص این معبر به مسجدالمنتظر(عج) اختصاص دارد که باعث گسترش فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی در این خیابان شده است.
همه کارکنان شهرداری بی‌بی منور خدیوی‌فر را مادر صدا می‌کردند
بی‌بی‌منور می‌گوید: سال‌هایی که در شهرداری قاسم‌آباد بودم، هنوز ابتدای شکل‌گیری قاسم‌آباد بود و پشت در واحد تحریرات مردمی که کار ساخت‌وساز داشتند، صف می‌بستند. شهردار بیشتر مهمان داشت و در ساختمان شهرداری رفت‌وآمد زیاد بود. دخترهایی که همکار من بودند، جوان بودند و من آن زمان چهارپنج کارمند در محل کارم داشتم که همه فرزندانم بودند و هستند. یک روزهایی می‌گفتند امروز باید بمانید، دخترها به من نگاهی می‌کردند و می‌گفتند مادر ما را تنها نگذار. آن زمان پاسبان و کارگر و پاکبان و... در شهرداری رفت‌وآمد می‌کردند. می‌گفتم من می‌مانم. سرپرستمان آقای عامریون می‌گفت تو با چهار فرزند نمی‌خواهد بمانی، برو به زندگی‌ات برس.