محبوبه گوهری که یکی از مؤسسان و رئیس هیئت مدیره خیریه منتظرین ولیعصر(عج) است، میگوید: خیران با حضور در شعبههای خیریه کودک زیرپوشش را از روی آلبوم انتخاب میکنند، بعد از آن اطلاعات مورد نیاز در اختیار آنها قرار میگیرد. آنها به مدت یکسال کودک را تحت حمایت خود قرار میدهند و ماهانه مبلغی را برای هزینههای او به حساب خیریه واریز میکنند. در صورتی که کودک و یا خانواده وی مشکلات دیگری در حوزه درمان، اجاره خانه یا سایر مسائل داشته باشند ابتدا آن را با حامی در میان میگذاریم.
محله استاد یوسفی از محلات فرهنگی مشهد است که بیشتر به واسطه حضور دانشگاه آزاداسلامی معروف است. دانشگاه آزاد مشهد از نخستین واحدهای دانشگاهی است که آذر۱۳۶۱ تأسیس شد. این محله نامش را ازاستاد غلامحسین یوسفی، پایهگذار مهمترین پایگاه ادبی مشهد گرفته است.

هشتم عاشورای 1357 بود (مصادف با 18 آذر) و مردم روزها تظاهرات می کردند و شب ها به عزاداری می پرداختند. منزل ما تحت نظر بود و به این دلیل در خانه پدر همسرم بودیم. امین ا... به خانه آمد و گفت که فردا باید به یکی از روستاهای اطراف برود و در مراسم عزاداری شرکت کند. نیروهای رژیم، مردم را به رگبار بسته و جنازه ها را هم با خودشان برده بودند. او به همراه دوستانش به این روستا رفت و مانع از انتقال پیکر شهدا توسط نیروهای ساواک شد. نهم عاشورا ما هم طبق معمول صبح به راهپیمایی رفتیم. همسرم بعدازظهر یکی دوساعت استراحت کرد و از خانه خارج شد و...
از دانشگاه آزاد و شهرداری منطقه10 بهعنوان مشخصترین ویژگی محله استاد یوسفی که بگذریم، کوچه استاد یوسفی24 محوریترین معبر و مرکز فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و اقتصادی محله است. بیشتر بار این فعالیتها نیز بر دوش مسجد المنتظر است که از فعالترین مساجد قاسمآباد محسوب میشود.
این روزها فقط قنادیها نیستند که کارگاه شیرینیپزی و کیکپزی دارند و در کارگاههای کوچک خانگی نیز شاهد تولید شیرینیجات هستیم تا به دست مشتری برسد. 19سال پیش زینالعابدین مختاری فروشگاه و کارگاه شیرینی و کیکپزی خود را در محله استاد یوسفی راهاندازی کرد و حالا مدیریت فروشگاه و کارگاه برعهده دخترش است. درباره دنیای شیرینی و کیک و نحوه تولید آنها با زهرا مختاری گفتوگو کردیم.
شب عقدمان لباسها و چکمههای جبههاش را با خودش آورد. فردایش، سفره عقدمان هنوز پهن بود که بدرقهاش کردیم و رفت جبهه. یعنی ما فقط یک شب همدیگر را دیدیم و بعد او رفت. اتفاقا آن بار مأموریتش خیلی هم طولانی شد. 2ماه طول کشید. آن موقع هم که تلفن نبود. از طریق نامه با هم ارتباط برقرار میکردیم. من فقط یک عکس ازش داشتم. گاهی عکس را برمیداشتم و نگاه میکردم که ببینم شوهرم چه شکلی بود! او هم همین کار را میکرد.