کد خبر: ۷۸۲۹
۰۱ دی ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۰

این معلم عمرش را صرف جذب نوجوانان به مسجد کرده است

سیدحسین موسوی که سال‌ها پیش به‌عنوان معلم، شغلش را در مناطق محروم شروع می‌کند، تمام هم‌ّوغمش درکنار تدریس، رونق‌بخشیدن به مساجد و جذب دانش‌آموزانش به این مکان دینی می‌شود.

۵۷ سال از خدا عمر پربرکت گرفته و مهم‌ترین دغدغه تمام سال‌های زندگی‌اش، آبادکردن و پویایی مسجد و جذب نوجوانان و جوانان به این مکان دینی بوده است. خاطرات زیادی که برای تعریف‌کردن دارد، نشان می‌دهد او طی سال‌ها وقت و انرژی زیادی را صرف دغدغه‌اش کرده است.

از زمانی که خودش را در محله رضائیه مشهد شناخته و کودکی بیش نبوده، با یک اتفاق به ظاهر ساده، پایش به مسجد باز شده، به‌مرور، بچه‌مسجدی تمام‌عیار شده و الفت و عشقی درونی به این مکان دینی پیدا کرده است.

بعد‌ها که به آرزوی قلبی‌اش می‌رسد و به‌عنوان معلم، شغلش را در مناطق محروم شروع می‌کند، تمام هم‌ّوغمش درکنار تدریس، رونق‌بخشیدن به مساجد این مناطق و جذب دانش‌آموزانش به این مکان دینی می‌شود. این همت در تمام مراحل زندگی‌اش ادامه داشته تا سال ۷۰ که ساکن قاسم‌آباد می‌شود.

نبود مسجد در محل زندگی‌اش، برای او بسیار دشوار بوده و همین موضوع باعث می‌شود دست به تلاش‌هایی بی‌دریغ برای تشکیل صف‌های نماز جماعت و بعد هم ساخت مسجد در مکان زندگی‌اش بزند. سیدحسین موسوی که حالا قدیمی محله استادیوسفی به حساب می‌آید، برای اهالی، یک فعال فرهنگی شناخته شده است.

او که به گفته خودش، برکات زیادی را در طول زندگی‌اش به‌خاطر حضور در مسجد و الفت به این مکان دینی به دست آورده است، باوجود بیماری‌ای که چندسالی است از توانش کاسته، از تلاش خود در این مسیر دست برنداشته است.

موسوی که متواضعانه از خاطرات تلخ و شیرین عمرش برایمان حرف می‌زند، حالا با رضایت قلبی از نوجوان‌ها و جوان‌هایی یاد می‌کند که به‌خاطر شیوه‌های درست او در معرفی مسجد، به این مکان دینی جذب شده‌اند و حتی مسیر زندگی‌شان تغییر کرده است.

 

اقامه اولین نماز در مسجد، من را برای همیشه دل‌بسته کرد

ده‌ساله بوده که یک روز پدرش، مبلغی پول را به او می‌دهد و می‌گوید آن را به دست مسئولان مسجد برساند. مسجدی که در محله رضائیه و نزدیک محل سکونت آن زمانشان قرار داشته و در دست ساخت بوده است.

خودش می‌گوید: «آن وقت‌ها اوضاع مالی خانواده‌ام چندان خوب نبود و پدرم، دلیل کمک به مسجد را شریک‌شدن ما در ثواب ساخت این مکان می‌دانست. همین کار به ظاهر کوچک باعث شد اندیشه کودکانه من درگیر شود و از همان روز به بعد آرزو می‌کردم ساخت مسجد هرچه زودتر تمام شود تا بتوانم در آن نماز بخوانم. هنوز خاطره اولین نمازی را که در آن مسجد خواندم، به یاد دارم. با شنیدن صدای اذان برای اقامه نماز رفتم. گوشه‌وکنار مسجد بدون فرش و زمین آن بسیار ناهموار بود.

نمای محراب و گچِ دیوار‌ها هم هنوز کامل نشده بود، اما شبستانش فضای گیرا و دلنشینی داشت. لحظه‌ای که خود را یکی از جماعت نمازگزار به حساب‌آوردم، حال بسیارخوبی داشتم. تاثیر آن احساس خوش که من را دل‌بسته چنین مکان مقدسی کرد، هنوز در وجودم باقی است؛ به طوری‌که هرجا مسجدی می‌بینم ناخودآگاه جذب آن شده و در فضای معنوی آن احساس آرامش می‌کنم.»

 

داستان معلمی که همه عمرش را صرف جذب نوجوانان و جوانان به مسجد کرده است

 

فضای خاموش روستا با پخش صدای اذان زنده شد

سال ۵۷ دیپلمش را می‌گیرد و به‌عنوان نیروی سپاه‌دانش (سرباز معلم) به خدمت سربازی می‌رود. سال سوم خدمت یعنی سال‌های ۶۰ و ۶۱ با ابلاغ پست «مدیر‌آموزگاری» به‌تن‌هایی وارد روستایی به‌نام اردولوک در منطقه رضویه کنونی، نزدیک زیارتگاه میامی می‌شود و همان روز‌های اول از سکوت و فضای بی‌روح روستا دلش می‌گیرد؛ «فضای خاموش و مرده روستا برای فردی مثل من که روحیه‌ای فرهنگی داشتم، رنج‌آور بود.

نمی‌توانستم به این وضعیت بی‌تفاوت باشم. اولین کاری که انجام دادم، به‌سراغ مسجد روستا رفتم که هیچ استفاده‌ای از آن نمی‌شد و برای رونق‌دادن به آن چاره‌اندیشی کردم.

آخر هفته به شهر رفتم و با کمک مالی یکی از اقوام، وسایل کامل صوتی شامل آمپلی فایر، بلندگو و میکروفن خریدم. یک روز ظهر هنگام اذان، دستگاه صوت را روشن کردم؛ همین که صدای اذان برای اولین‌بار در روستا پخش شد، اهالی گروه‌گروه از خانه‌ها خارج شدند و سمت صدا را جستجو کردند. همه آن‌ها از این اتفاق به وجد آمده بودند و بعد از آن با کمک خدا، اقامه نماز جماعت در آن مسجد رونق گرفت.»

موسوی بعد از این تجربه، در طول ۱۲ سال خدمتش در روستاها، همواره به فکر پویایی مساجد بوده و سعی کرده درکنار دانش‌آموزانش، به اقامه نماز در مساجد بپردازد.

 

روی پشت‌بام خانه‌ام می‌رفتم و اذان می‌گفتم

از سال‌۷۰ ساکن قاسم‌آباد و محله استاد یوسفی شده، یعنی زمانی که هیچ مسجدی در اطراف محل زندگی‌اش وجود نداشته است؛ «از طرف تعاونی مسکن فرهنگیان به ما فرهنگیان منطقه احمدآباد در محله استادیوسفی خانه دادند. نمی‌توانستم دست روی دست بگذارم و به‌خاطر نبودن مسجد، از اقامه نماز جماعت بگذرم. جای پخش صدای اذان در اوقات نماز خالی بود.

تصمیم گرفتم خودم دست به کار شوم. موقع نماز صبح، بالای پشت‌بام خانه می‌رفتم و اذان می‌گفتم. روشن‌شدن چراغ بعضی خانه‌ها برایم کافی بود تا به کارم ادامه دهم. بعد هم جلسه قرآنی راه‌اندازی کردم و از همکاران فرهنگی خواستم بچه‌هایشان را به این جلسه بفرستند.

کم‌کم به فکر افتادم در پیلوت خانه‌ها مراسم نماز جماعت برگزارکنم و کمی بعد به‌خاطر اینکه در رفت‌وآمد ساکنان پیلوت‌ها نیز مشکلی ایجاد نشود، زمینی خالی را برای این کار درنظر گرفتم. هر شب در این زمین، موکت پهن می‌کردم و بعداز نماز، آن‌ها را جمع می‌کردم و به حیاط خانه‌ام می‌بردم.»

موسوی وقتی استقبال مردم را از برگزاری نماز جماعت می‌بیند، تصمیم می‌گیرد دنبال کار‌های ساخت مسجد برود. او درجریان بوده که تعاونی مسکن احمدآباد در همان مکان زندگی‌اش، زمینی به مساحت ۱۶۰۰ متر را برای ساخت مسجد اختصاص داده که احداث آن نیاز به پیگیری دارد.

عزمش را جزم می‌کند و به‌دنبال کار‌ها از این اداره به آن اداره می‌رود؛ «نامه‌نگاری‌هایم به اداره زمین شهری، اداره اوقاف و سازمان تبلیغات شروع شد و سرانجام توانستم زمین را تحویل بگیرم. نیت کرده بودم با کمک اهالی، هرچه سریع‌تر مسجد را بسازیم، اما بانی و خیّری برای این کار نداشتیم.

بعد‌از مشورت با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم اتاقکی را با سقف ایرانیت در این زمین به‌صورت موقت سرپاکنیم تا به‌مرور با جمع‌آوری کمک‌های مردمی بتوانیم ساختمان اصلی مسجد را بسازیم.»

 

با کمک خیّران و اهالی، مسجد طی سه سال سرپا شد

با ساخت اتاقک ۲۵۰‌متری، برگزاری نماز جماعت از خیابان به این محل منتقل می‌شود. استقبال زیاد مردم و پرشدن این فضا سبب می‌شود مراحل ساخت مسجد در اولین فرصت ممکن شروع شود. موسوی و چند نفر از ساکنان، از خیّران مشهد دعوت می‌کنند و با کمک آنان، مقداری پول جمع می‌شود.

علی‌محمد انتظار یزدی، یکی دیگر از ساکنان محله استادیوسفی که تجارب زیادی درزمینه ساخت‌وساز داشته، نقشه ساختمان مسجد را طراحی می‌کند تا اینکه بالاخره در سال ۷۴، کلنگ ساخت، توسط امام‌جمعه وقت، آیت‌ا... عبادی زده می‌شود و کار احداث زیرنظر انتظاریزدی شروع می‌شود.

کلنگ مسجد المنتظر سی سال پیش توسط آیت‌الله عبادی، امام جمعه وقت مشهد به زمین خورد

در اولین مرحله، مجوز ساخت یک باب مغازه گرفته می‌شود تا با اجاره‌دادن آن، منبع درآمدی برای تامین هزینه‌ها پیدا شود. ‍‌بقیه کار‌های ساخت این مسجد که به نام المنتظر مزین شده است، طی سه سال به پایان می‌رسد و سرانجام با کمک خیّران و اهالی محله، مسجد سرپا می‌شود.

 

۲۰ طلبه از این مسجد برخاسته است

مسجد المنتظر حالا جزو مساجد فعال منطقه به حساب می‌آید که جوان‌های موفق بسیاری را وارد عرصه‌های مختلف اجتماع کرده است. جوانانی که همه آن‌ها خاطرات زیادی از شرکت در مراسم فرهنگی مذهبی مسجد و نیز از برخورد مناسب و شیوه صحیح مدیریت سیدحسین موسوی در اجرای این برنامه‌ها دارند.

خود موسوی از تمام این سال‌ها با بیان خاطراتی خوش یاد می‌کند و می‌گوید: «بعداز تکمیل بنای مسجد، فعالیت‌های فرهنگی اوج گرفت و چند سال بعد نیز پایگاه بسیج خواهران و برادران تشکیل شد و جوان‌های بسیاری را جذب این برنامه‌ها کرد.

تاکنون از این مسجد، حدود ۲۰ طلبه وارد اجتماع شده که هنوز هم با این مکان در‌ارتباط هستند و بعضی از آن‌ها در همین مسجد، حلقه‌های معرفت دارند. البته حجت‌الاسلام جعفر فرزانه، امام‌جماعت فعلی مسجد نیز که بیش‌از ۱۵‌سال است در این مکان خدمت می‌کند، نقش مهمی در آگاهی‌بخشیدن و هدایت این جوان‌ها داشته است.»

مسجد المنتظر که چند سال پیش از‌سوی صداوسیمای خراسان به‌عنوان یکی از مساجد نمونه، معرفی شده  و فعالیت‌های آن به نمایش درآمده، دو هیئت فعال مذهبی به نام‌های «پیروان ولایت» و «جوادالائمه (ع)» نیز دارد که فعالیت بسیاری از جوانان و نوجوان محله در آن‌ها متمرکز شده است.

 

داستان معلمی که همه عمرش را صرف جذب نوجوانان و جوانان به مسجد کرده است

 

تحسین امام‌جماعت، روحیه مذهبی‌ام را تقویت کرد

این فعال فرهنگی وقتی قرار است از علت این همه الفت و علاقه درونی‎‌اش به مسجد صحبت کند، علاوه‌بر تشویق پدرش، به روحانی‌ای اشاره می‌کند که اولین‌بار او را علاقه‌مند به انجام فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی در مسجد کرده است؛ «حجت‌الاسلام ذاکری که در حال حاضر امام‌جماعت مسجد امام‌محمدباقر (ع) در قاسم‌آباد است، در زمان کودکی من، امام‌جماعت مسجد رضائیه در محل زندگی ما بود.

من اولین فعالیتم را در این مسجد با گفتن اذان  و خواندن تعقیبات شروع کردم. به یاد دارم اولین‌بار که دعایی را حفظ کردم و بین دو نماز خواندم، حاج‌آقای ذاکری من را صدا زد. دستی به سرم کشید و من را تحسین کرد. ازآن روز به بعد، ایشان توجه خاصی به من داشت و به من گفت: اگر دوست داشته باشی، می‌توانی از این به بعد در جلسات مذهبی که در خانه نمازگزاران، به‌صورت گردشی برگزار می‌شود، شرکت کنی.

حضور مستمر در مسجد و این جلسات، به‌مرور روحیه مذهبی مرا تقویت کرد. کمی بعد مسئولیت کتابخانه را به من پیشنهاد کرد که با کمال میل پذیرفتم. این مسئولیت، احساس توانایی و خودباوری را در من زنده کرد. حاج‌آقای ذاکری که بسیار دلسوز و آگاه بود و اخلاق نرم و خوشی داشت، نوجوانان و جوانان بسیاری را به مسجد جذب می‌کرد.»

 

جبهه جنگ در کنار جبهه فرهنگی

با شروع جنگ همچنان درگیر تدریس در مناطق محروم بوده و به گفته خودش، آخر هفته‌ها که به شهر می‌رفته، پوستر‌هایی را درزمینه جبهه و جنگ تهیه کرده و با خود به روستا می‌آورده تا به در و دیوار مسجد، مدرسه و محل تجمع مردم نصب کند؛ «با انجام چنین کار‌هایی می‌خواستم تا اندازه‌ای وجدانم را از نرفتن به جبهه، آرام و راضی نگه‌دارم، ولی هیچ‌یک از این فعالیت‌ها نتوانست روح ناآرامم را آرامش بخشد. جبهه‌ها نیاز به نیروی بسیجی داشت و این فکر، لحظه‌ای مرا رها نمی‌کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفتم و در سال‌۶۱ به جبهه اعزام شدم.»

او که حدود ۱۰‌ماه سابقه حضور در جنگ را دارد، برای اینکه جبهه فرهنگی را خالی نکرده باشد، در زمان تعطیلات مدرسه به مناطق جنگی اعزام می‌شده و باز با شروع مدارس، به تدریس در مناطق محروم مشغول می‌شده است.

 

عهد کردم زکات هنرم را بدهم

این شهروند محله استادیوسفی که از هنر خوش‌نویسی برخوردار است، همواره کوشیده تا از این هنر خود نیز در مسیر فرهنگی استفاده کند.

سال‌هاست که دستخط او به مناسبت‌های گوناگون بر در و دیوار مسجد محله دیده می‌شود، علاوه‌بر آن تا قبل‌از سال ۸۷ که بازنشسته شده، کار تابلونویسی، پرده‌نویسی و دیوارنویسی را برای مدارس مختلف انجام داده است.

او که تمام این کار‌ها را به‌خاطر عهدی که سال‌ها پیش با خدا بسته، انجام داده، درباره مراحل یادگیری این هنر می‌گوید: «از دوران نوجوانی دوست داشتم آیات قرآن و احادیث ائمه (ع) را با خطی خوش بنویسم و در مسجد درمعرض دید نمازگزاران قرار دهم.

همین علاقه و انگیزه مرا واداشت تا سعی کنم هرطور شده خوش‌نویسی را یاد بگیرم. اوایل هرکجا خط خوشی می‌دیدم، با دقت تماشا کرده و با تمرین، آن را تقلید می‌کردم. کلاس سوم راهنمایی در مدرسه غزالی با دو دوست خوش‌نویس هم‌کلاس شدم که برادرانشان از تابلونویسان معروف مشهد بودند.

آن‌ها قبل‌از ورود دبیران به کلاس، تخته را با خط خوش خود پرمی‌کردند. من هم به وجد می‌آمدم و به تقلید از آن‌ها کلماتی را می‌نوشتم. یک روز با خدا عهد بستم که اگر موفق‌به فراگیری این هنر شوم، در نشر و تبلیغ شعار‌های دینی، همت خود را به‌کارگیرم و زکات هنرم را از این طریق بپردازم.

با علاقه و پشتکار، تمرین خط را شروع کردم و پس‌از مدتی، پیشرفت خوبی به دست آوردم. در‌نهایت این علاقه سبب شد تا دوره کامل فنون خط نستعلیق را در سال‌۶۸  نزد استاد موسوی از استادان معروف خط نستعلیق آستان قدس رضوی به‌طور اصولی بیاموزم.»

 

داستان معلمی که همه عمرش را صرف جذب نوجوانان و جوانان به مسجد کرده است

 

حاجی عرفان، الگوی من در تدریس بود

یکی از آرزوهایش این است که معلم عربی دوران دبیرستانش را پیداکند؛ همان کسی که الگوی او در تمام سال‌های خدمتش بوده است؛ «از نوجوانی به شغل معلمی، علاقه بسیاری داشتم. معلم عربی سال اول دبیرستانم که به حاجی‌عرفان معروف بود، سبب شد این علاقه شدت گیرد و من را برای رسیدن به این حرفه مصمم کند.

حاجی‌عرفان مردی مومن، خوش‌اخلاق، باصفا و بسیار دوست‌داشتنی بود. ظاهر آراسته و چهره بشاشی داشت و هنگام تدریس، بچه‌ها را می‌خنداند. من از همان زمان او را الگوی ذهنی خود قرار دادم؛ تا زمانی‌که به خواسته قلبی خود رسیدم و توانستم در کلاس، شیوه ایشان را در رفتار و تدریس درس عربی و دینی اجرا کنم.»

 

با دل‌جویی همسایه‌ها، سلامتی‌ام را به دست آوردم 

او که موضوع پایان‌نامه کارشناسی خود را «مسجد و نقش عبادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن در اجتماع» قرار داده، هنوز با‌وجود بیماری، دست از تلاش در مسیر پویایی مسجد برنداشته است.  

موسوی که به گفته خودش، دو سال پیش بر‌اثر فشار و مشغله‎‌های کار فرهنگی، سکته مغزی کرده و در بیمارستان بستری شده، با عیادت همسایه‌ها و اهالی محله و دعا و روحیه‌دادن آن‌ها، به‌مرور توانسته بخش زیادی از سلامتی‌اش را به دست آورد و دوباره فعالیت‌هایش را شروع کند.

گرچه در حال حاضر نمی‌تواند به اندازه گذشته، مدیریت برنامه‌های فرهنگی مسجد المنتظر را عهده‌دار شود. او همچنین کتابی را تالیف و آماده چاپ دارد که تجارب و خاطراتی درباره سال‌ها فعالیت در مسجد و مدرسه، در آن گنجانده 
شده است.

 

همسرم، من را در اجرای فعالیت‌هایم آزاد گذاشته است

این چهره محبوب محله استادیوسفی که نقش همسرش را در اجرای اهداف فرهنگی و مذهبی‌اش بسیار موثر می‌داند، می‌گوید: «همسرم من را در انجام مشغله‌های بیرون از خانه، همیشه آزاد می‌گذاشت و همین برخورد او سبب می‌شد تا بتوانم وقت و زمان کافی را صرف فعالیت‌های داخل مدرسه و مسجد بکنم. سه فرزند دارم که آن‌ها نیز با معنویت مسجد و تاثیر آن در مراحل مختلف زندگی آشنا هستند. آن‌ها در حال حاضر از برکت همین معنویت، افراد تحصیل‌کرده و موفقی در جامعه هستند.»

* این گزارش چهارشنبه، ۱۹ فروردین ۹۴ در شماره ۱۴۳ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.
   

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44