«مهدی رضوانی خراسانی» یک عشق رادیو و گرام واقعی است. ارتشی بازنشستهای که برای جمعکردن مجموعه قدیمیاش دهها میلیون تومان خرج کرده است.
در مطبوعات و کتابهای تاریخی از این بخش شهر به نام اراضی پادگان یاد شده است. ساختمانهای این پادگان را در دوره قاجار؛ روسها و انگلیسیها ساخته بودند و در زمان پهلوی با تشکیل ارتش، ساختمانهای جدید جایگزین آن شدند. اکنون پادگان لشکر ۷۷ در این محله قرار دارد. پیش از انقلاب این محله را به نام «پهلوی» میشناختند.
درحالیکه بیشتر مردم، کوچه را با نام حوضمونس میشناسند، بر تابلوی نصبشده ازسوی شهرداری، دو عبارت «آخوندخراسانی ۵» و «شهید محمد رواقی» ثبت شده است.
مطهره صدقی میگوید: دوست دارم روزی بتوانم در حرم رضوی مجری شوم و برنامه اجرا کنم. این جشنواره فرصت خوبی بود تا خودم را محک بزنم.
بنای ارتش که از سال ۱۳۰۰ در این مکان که خارج از شهر مشهد محسوب میشد برپا شده بود، این روزها خالی شده است. برخی از قسمتهای ورودی پادگان لشکر ۷۷ جایش را به خیابانهای تازهتأسیس داده است.
علی حیدری، پاکبان باهمت منطقه ۸ از دوران کودکیاش و نحوه یادگیری کشتی میگوید: ساعتها از پشت شیشه کلاس به تمرین بچهها نگاه میکردم. میدیدم که استاد چگونه آنها را تمرین میدهد. در خانه همانها را تمرین میکردم.
حدود ساعت 3بعدازظهر مردم درحالیکه شعار میدادند، در حرم مطهر جمع شدند. جمعیت هر لحظه زیادتر میشد و حلقهوار دور سقاخانه میچرخیدند و پا به زمین میکوبیدند. در یک لحظه، چماقداران رژیم از بست شیخطبرسی وارد حرم رضوی شدند. ابتدا تیر هوایی زدند، سپس رو به مردم تیراندازی و گاز اشکآور پرتاب کردند. جمعیت بهسمت درهای خروجی هجوم بردند.
همراه همسرم به سردخانه رفتم. پیکر چند شهید را دیدم. خواستم سمت آنها بروم که گفتند پسر شما سمت دیگر است. پارچه روی صورتش را کنار زدم. موهای بورش آب و شانه شده بود. بغلش کردم و بوسیدمش. انگار خواب بود. هیچ رد خونی روی لباسش نبود؛ فقط از کنار بینی یک قطره خون جاری شده بود. همانطورکه گریه و شیون میکردم، دامادم آمد و نگذاشت بیشتر بمانم.