شهیدمجتبی عرفانیان در جنگ ۱۲ روزه برای مرخصی به مشهد آمده بود، اما دلش تاب نیاورد؛ میگفت وقتش رسیده از ایران دفاع کنم. اگر آخرش شهادت شود، چه بهتر! او به حدی مصمم بود که به اصفهان برگشت.
خبر حمله رژیم صهیونیستی که اعلام شد، مادر مصطفی خیالش آسوده بود که همه خانواده کنار هم هستند. او میخواست برای مصطفی جشن تولد بگیرد اما او گفته بود وظیفه من دفاع از وطن است و باید بروم و عیدغدیر برای همیشه رفت!
همسر شهید بخشی میگوید: از روزی که مرتضی رفت، دلم آشوب بود. پنجشنبه که زنگ زد، بهش سپردم صدقه بدهد که گفت دادم. روز قبل از آتشبس احساس کردم چیزی از وجودم کنده شد تا اینکه خبر شهادتش آمد.
محسن یاسائی بچه محله امیرآباد مشهد، غروب ۳۱خرداد۱۴۰۴ حین انجاموظیفه و مقاومت دربرابر تجاوزات دشمن در نطنز اصفهان مجروح شد و پساز چندروز، ۱۳تیرماه به شهادت رسید.
همسر شهید سیدمحمد مصطفوی میگوید: معجزه را در حادثه تصادفی که پسرم دچارضربه مغزی شد، دیده بودم. آن سه روز که همسرم زیرآوار بود هم چشمانتظار معجزهای دیگر بودم اما تقدیر طور دیگری رقم خورد.