عبدالمجید عصاری ازطریق قلمش، کارهای خیر انجام داده است. او با مجوز دادستان، داستان زندگی پسری را به نگارش درمیآورد که ۱۲ سال به اتهام مشارکت در قتل، زندان بود و در کانالش منتشر میکند.
رزمندهها را پشت کامیونش، از جلو حرم تا مناطق جنگی، برده بود. ته بار، یک دفترچه چندبرگی با نوشته آیتالکرسی پیدا کرده بود که بالای صفحه اول آن، این کلمات دیده میشد: دنیا خانه گذر است، نه جای ماندن.
بهاره تاج بخش داستان نویسی که رتبه برتر جشنواره فانوس را به دست آورده میگوید: وقتی فهمیدم نمیتوانم مثل آدمهای دیگر زندگی کنم، تصمیم گرفتم بنویسم، هرچند برای نوشتن هم دستم به قلم نمیرفت.
منوچهر رضا نامش را نه اما چهرهاش را خیلی ها می شناسند، وقتی عصرهای هر تابستان یک نیمکت چوبی و یک جلد کتاب بهانهای میشود تا بچههای امروزی، طعم قصهخوانی پدربزرگهای قدیم را تجربه کنند.
معصومه یَسبیبجد ۲۵ سال سابقه تدریس در آموزشوپرورش را دارد. او اکنون کلاسهای داستان نویسی برگزار میکند و چندین کتاب به چاپ رسانده که «ذبیح» از جمله آنهاست.
رضا برادرانفر مداح قدیمی محله نوده میگوید: در خانه ما یک صندوق بزرگ وجود داشت که پر از کتابهای مذهبی و ادبی بود. بزرگترین کتاب این صندوق، شاهنامهای بود که با خط نستعلیق و جوهر سیاه نوشته شده بود.
یک افسانه قدیمی هست که میگوید: سلطان دختری داشت سپیدتن با زلفی سیاه و صدایی خوش، به نام «سوران». سوران در روستای «عاشقان»، عاشق مردی گاوچران (دراصطلاح محلی گورهچرون) میشود.