صندوق خاطرات

حسن می‌گفت تو رضایت ندهی، شهید نمی‌شوم
مادر شهیدحسن عباسی می‌گوید: پای تشت لباس که می‌نشستم، شروع می‌کرد که «مادر رضایت می‌دهی بروم؟ مادر لطفا بگذار من بروم.» یک روز بالاخره گفتم «من و پدرت راضی هستیم، خیالت راحت، تو برو.»
خاطرات حاج‌حسن جمالی از روزهایی که محله آزادشهر بیابان بود
حاج‌حسن جمالی از زمانی‌که اینجا بیابان بود و زمستان‌ها از ساعت‌۴ عصر به بعد، کسی جرئت بیرون‌رفتن از خانه را نداشت یادش هست؛ از روباه و گاه شغال‌هایی که زمستان‌های سرد به‌دنبال غذا سر از شهر در می‌آوردند.
همسایه‌هایی نزدیک‌تر از فامیل در عیدگاه
بانوان عیدگاه از فامیل به هم نزدیک‌تر هستند و در همه مشکلات به فکر یکدیگر بوده‌اند؛ از مبارزه با شیوع سالک گرفته تا بنایی و کار خانه‌هایشان را با کمک هم انجام می‌دهند. زهره خسروی‌راد می‌گوید: مشکل مردم مثل مشکل خودم است.
قانون کوچه شهید فروزنده ۱۵؛ اول همسایه‌داری بعد کاسبی
اعظم صالحی، می‌گوید: همسایه باید هوای همسایه‌اش را داشته باشد. همان‌طور‌که پیامبر می‌فرماید ایمان ندارد آن کسی‌که شب با شکم سیر بخوابد و همسایه مسلمانش گرسنه باشد.
دوستی‌ در مسجد حضرت‌ابوالفضل (ع)
اعظم خانم می‌گوید: اگر یک روز به مسجد نیایم، بیمار می‌شوم. حتی با دست‌شکسته اینجا کار کرده‌ام. ماه رمضان پارسال همین‌جا در آشپزخانه مسجد سُر خوردم و افتادم و دستم شکست. با همان وضعیت، هر شب در آشپزخانه آشپزی می‌کردم.
اولین تعمیرکار شیشه اتومبیل در مشهد
سعید چوگانیان، بچه‌محل و کاسب قدیمی چهارراه خواجه‌ربیع خاطرات زیادی از گذشته این محله دارد. او تعمیرکار شیشه اتومبیل است و همه اهالی را می‌شناسد.
رسم زیبای همسایگی در کوچه استاد یوسفی ۲۲
یکدلی این آدم‌ها سبب شد صمیمیت و همسایگی بین آنها که همه فرهنگی بودند، به بهترین نحو ممکن شکل بگیرد. یکی از این همسایه‌های خوب، حاج اصغر ذاکر‌گل‌ختمی است که اهالی محله می‌گویند آشپز نذری‌ها در مناسبت‌ها است.