خرمشهر

دو روایت از آغاز و پایان جنگ
جنگ یک هفته‌ای صدام، ۸ سال طول کشید و بالاخره در تیرماه ۱۳۶۷ قطعنامه ۵۹۸ امضا شد و یک ماه بعدش هم آتش بس برقرار و جنگ تمام شد.
خبر آزادی خرمشهر را از رادیوی عراقی‌ها شنیدیم
یکی از شیرینی‌های عملیات بیت‌المقدس برای سرهنگ محمود اسماعیلیان، شنیدن خبر پیروزی‌شان از رادیویی است که از عراقی‌ها غنیمت گرفته‌اند.
مهریه ام را به خرمشهر بخشیدم
زهراخانم مهریه ۲۰ هزار تومانی‌اش را بخشیده بود تا دل همسرش را نرم کند و بتواند تمام‌وکمال در امورات مربوط به جبهه و جنگ حضور داشته باشد.
شهرک شهید بهشتی، بهشت خرمشهری‌ها شد
ما بچه‌های قد و نیم‌قد با دمپایی‌های پلاستیکی به مشهد سفیدپوش و برفی رسیدیم. آن‌قدر از دیدن برف برای اولین‌بار ذوق‌زده شده بودیم که خستگی جنگ و خانه به دوشی از خاطرمان رفته بود.
ناگفته‌هایی از اشغال خرمشهر
محمدجواد ستایش جزو آخرین خانواده‌هایی است که خرمشهر را ترک کرده و حرف‌های زیادی از آن روز‌ها و حال‌وهوای خرمشهر دارد.
بعد از آزادسازی خرمشهر در مسجد جامع نماز خواندیم
سرهنگ قاسم کریمی، فرماندۀ گروهان عملیاتی و پیاده نظام گردان ۱۱۰ از تیپ سوم لشکر ۷۷ و سروان حسن اسماعیل‌زاده از شاهدان عینی عملیات آزادسازی خرمشهر هستند.
خادمی که یادگاری‌ها و اسناد شهدا را جمع‌آوری می‌کند
جانبازی‌اش را کتمان می‌کند و می‌گوید: همین که ایثارگر نام بگیرم، برایم کافی است. من خادم شهدایم، همیشه خواسته‌ام در مسیر آن‌ها قدم بردارم و عمرم را وقف زنده‌نگه‌داشتن یاد شهدا می‌کنم. بکائیان، ایثارگر پنجاه‌وشش‌ساله محله شاهد، بیشتر سال‌های جنگ را در خط مقدم حضور داشته و این روزها هم در سالن شهدای تبلیغات فرهنگ‌وهنر خراسان‌رضوی، مشغول جمع‌آوری یادگاری‌ها و اسناد مربوط به شهداست