صحبت های محسن رحیم دل، پاکبان بوستان بهشت، پر از بوی کلمه است؛ از تعداد تألیفاتش می گوید و از کتاب هایی که به دیگران هدیه داده است، از عشق و علاقه وافری که به ادبیات و نویسندگی دارد و از حوصله ای که بین کار پاکبانی برای نوشتن به خرج می دهد. او مرد آرامی است و وقتی کنارش می نشینیم، قصه گو هم می شود. شاید خیلی از شهروندان محسن رحیم دل را نشناسند. پاکبان میان سالی که با جارویش بر تن خشک شده برگ های زرد می کشد و از گیاهان بادقت خاصی مراقبت می کند، یک داستان نویس است.
محله گلشور به دلیل فراوانی مغازههای تجاری، از قطبهای خرید مشهد است. این محله پیش از این به خاطر وجود بازار فردوسی، «فردوسی» نام داشت اما از سال ۱۳۹۵به گلشور تغییر نام داد. گلشور، بسیاری از قدیمیهای شهر را بهیاد گورستان قدیمی مشهد میاندازد. اما محدوده این گورستان، در محله گلشور امروزی قرار ندارد.

ریشه علاقه مندی اش به این شغل به دوران کودکی بازمی گردد؛ وقتی که هنوز مدرسه نمی رفته، هرکجا رادیو و تلویزیون قدیمی و هر وسیله عتیقه یا دست دومی می دیده، چشم از آن برنمی داشته و برای به دست آوردن آن، حرص و ولع داشته است. خاطراتش را که مرور می کند، خوب یادش هست که اولین معامله را در هفت سالگی، یعنی زمانی که تازه به کلاس اول ابتدایی رفته، انجام داده است. تجربهای شیرین و موفقیت آمیز که مسیر زندگی و کاری احمد مرادی را خیلی زود و در همان کودکی مشخص کرد.
بیشتر ساکنان خیابان مفتح34 راندهشدگان از عراق بودهاند که در سالهای ابتدای انقلاب در این محدوده ساکن شدهاند و شغل بیشترشان نانوایی بوده است.
علی آقاپور، عکاس قدیمی محله گلشور ، معتقد است عکسها هیچ زمانی کهنه نمیشوند و هرلحظه که نگاهشان کنی، انگار شکاری تازه است و با آدم حرف میزند. خیلیها این روزها دستبهدوربین هستند و با موبایل عکس میگیرند، اما تجربه قدیمیهای این کار چیز دیگری است.
خیابان طباطبایی در محله گلشور از یک سمت به بیمارستان امام حسین(ع) و از طرف دیگر به میدان جوادالائمه(ع) میرسد. شاید همین 2ویژگی است که کوچه را به بازاری کوچک تبدیل کرده است و بیشتر اصناف در آن مشغول کارند؛ از کارواش و باتریسازی گرفته تا عکاسی، سمساری، پرندهفروشی و... .ترافیک از مشکلات مهم این خیابان است که به مراکز مهم درمانی نظیر بیمارستان هاشمی نژاد و امام حسین راه دارد.
حاصل آن روزها شهادت سیدجعفر و سیدجواد بود و جانبازی سه برادر شوهر دیگر بتولخانم که بهعبارتی، حالا میشود سه شهید و سه جانباز. و «اینها خودش خیلی افتخار است.» و راست میگوید بتولخانم؛ اینکه سه شهید و سه جانباز در یک خانواده باشند و اینقدر بیتوقعی در این خاندان موج بزند.
حاج ماشاءا... هدایتپور اسم و رسمی در میلان پانزدهم سیمتری طلاب دارد. او متولد 1322 است. موهایش را در راه قالی بافی سفید کرده است. او دوران کودکی بلافاصله بعد از تعطیلی مدرسه پای دارقالی سخت مشغول کار بوده طوری که در سن ده سالگی فوت و فن این هنر را یاد گرفته است. حاج ماشالا به خاطر ارادتش به ائمه تصمیم گرفته تا بخشی منزلش را وقف کند تا در آن جلسه قرآن، مراسم دینی و... برگزار شود.