مهارت آتشنشانان ایستگاه شماره ۲۳ مشهد، پیدا کردن جنازههای افراد غرق شده در آبهای عمیق است.
علی با ورود به سن نوجوانی، در کلاسهای آموزش امداد و نجات هلالاحمر ثبتنام میکند و به دنبال آن، عضو گروه دوامثامن شهرداری منطقه7 نیز میشود.
در این بین از علاقه و ذوق هنری خود هم چشمپوشی نکرده است. او چندین داستان کوتاه نوشته است.
خاطرات سربازیاش به دوران جنگ تحمیلی و دفاع از وطن گره میخورد. برای همین است که این دوران برایش پر از خاطرات تلخ و شیرین است. همان روزهایی که امدادگر جنگ بود و در زمانهای بیکاریاش سروصورت رزمندگان را اصلاح میکرده و هر لحظه انتظار شروع عملیات را میکشیده است. حسن یعقوبیان در دوران جنگ تحمیلی برادرش را هم از دست داده است.
در چادر پرسنلی مشغول بررسی آمار بچه ها و وضعیت نیروها بودم که ناگهان درد قفسه سینه و بعد تنگی نفس به سراغم آمد. درحالی که از منطقه آتش دشمن تقریبا دور بودیم و در آن فاصله نه صدای انفجاری بود و نه خمپاره ای. در فاصله چند ثانیه از رمق افتادم و آرام آرام بی حال شدم. در همین فاصله کوتاه چند ثانیه ای تمام زندگی ام از کودکی تا به آن لحظه مثل نواری جلو چشمانم آمد. خاطرم هست بارها حضرت زهرا(س)را صدا کردم.
کسانی که در هلال احمر و عرصه امدادرسانی باقی میمانند از دل و جان در آن مایه میگذارند. به قول پدرم «امدادگری عشق است» و تا کسی عاشق این کار نباشد قدم در چنین راه پرمخاطرهای نمیگذارد. کار ما سختیهای زیادی دارد؛ زمانی که پا در حادثهها میگذاریم اول از همه از جان خودمان میگذریم تا آلام مردم حادثه دیده را تسکین دهیم. وقتی به مأموریت میرویم قدم در راهی میگذاریم که نمیدانیم برمیگردیم یا نه. اگر هم برگردیم زمان بازگشتمان مشخص نیست. همکار داشتیم که در زلزله بم، بعد از سه ماه به شهر خودش بازگشته بود.
روحالله 29ساله دانشجوی رشته پزشکی است و برخلاف بسیاری از همصنفان خود که به دنبال پیشرفت اقتصادی و اجتماعی هستند، نجات جان انسانها و یاریرساندن به دیگران را اولویت زندگی خود قرار داده است. او 11 سال است که به این جمعیت پیوسته و در حال حاضر از مربیان هلال احمر است. میگوید: از دوران نوجوانی دوست داشتم به دیگران کمک کنم اما اینکه چطور در این مسیر قرار بگیرم برایم نامعلوم بود. با توجه به همین روحیه رشته پزشکی را برای تحصیل انتخاب کردم تا بتوانم به جسم انسانها کمک کنم اما برای من التیامبخشیدن به روح انسانهای دردمند مهمتر از جسم آنها بود به همین دلیل داوطلبانه به جمعیت هلال احمر پیوستم.
مشغلههای فراوان زندگی هیچگاه باعث نشده است تا در طول 25 سال حضور داوطلبانهاش در جمعیت هلال احمر ذرهای احساس خستگی و یا پشیمانی کند، حسین فرخ نیا میگوید: هنوز هم امدادرسانی و آموزش امدادگران برایش لذتبخش است: روزی که امدادگری را شروع کردم فقط به خاطر علاقه خودم بود، وقتی هم که وارد جمعیت شدم، علاقهام بیشتر شد. دوست داشتم به مردم خدمت کنم و چه کاری بهتر از فعالیت در جمعیت هلالاحمر؟