برای چهارمینبار بود که میخواست راه نیمه تمام صعود به قله «پوبدا» را تمام کند. پوبدا یکی از پنجقلهای است که کوهنوردان حرفهای برای بهچنگآوردن نشان «پلنگ برفی» باید به آن صعود کنند. هنوز به نیمهراه نرسیده بود که باد و بوران شدت گرفت. باتوجهبه نامساعدبودن هوا تصمیم گرفت در غاری، پناه بگیرد.
ناگهان صدای مهیبی در کوه پیچید. تاریکی مطلق و سکوت، نشان از دفنشدن زیر بهمن میداد. شانس با او یار بود و پناهبردن به غار برفی از خفگی و مرگ حتمی نجاتش داد. ریزش بهمن و حبس شدن بهمدت سه شبانهروز، خاطره تلخ و دلهرهآور صعود ناکام جواد نوروزی است، هرچند بالاخره موفق به فتح این قله شد.
کوهنورد نامآور محله احمدآباد با صعود به قله اورست، بلندترین قله جهان، در بهار سال ۹۶ نامش درکنار دیگر کوهنوردان فاتح این قله قرار گرفت. او قبلاز این فتح موفق شده بود بههمراه مرحوم مرتضی غلامپور با فتح پنجقله با ارتفاع بیشتر از ۷ هزارمتر، نشان پلنگبرفی را از آن خود کند و بعداز زندهیاد مهدی عمیدی، دومین کوهنورد ملقب به پلنگ برفی خراسان باشد.
کوهرفتن را از شش سالگی و شانهبه شانه پدر در کوههای اطراف خلج شروع کرد. کوهگشت صبحهای جمعه چنان به مذاقش خوش آمد که بعدها به تفریح او و دوستانش تبدیل شد؛ «بزرگتر که شدم، این رفتن به کوه بیشتر با گروه همسنوسالها و بچههای مدرسه بود.
یادم است اولینبار که میخواستیم با دوستان به قله شیرباد صعود کنیم، به روستای زشک و از آنجا بعداز چهاردهکیلومتر پیادهروی پای کوه رسیدیم. حسابی خسته شده بودیم. همان پای دامنه صبحانه مفصلی خوردیم و بعد راه افتادیم. سنگین شده بودیم و البته راه نابلد هم بودیم؛ بهزحمت خودمان را به جانپناهی رساندیم. آن روز از همان نیمهراه برگشتیم.»
نوروزی از همان اوایل دهه ۷۰ بعداز آشنایی با هیئت کوهنوردی، دورههای آموزشی را هم شروع کرد. او امداد جادهای، زلزله، سیل، کوهستان و... را در طول بیشاز دو دهه آموزش دیده است. به گفته او یک کوهنورد باید همیشه درحال آموختن و به روزکردن اطلاعاتش باشد.
شاید اگر نوروزی یک کوهنورد صرف بود، نمیتوانست در ارتفاعات پوبدا به کوهنورد مجروح جمهوری چک کمک کند.
او تعریف میکند: سال۱۳۹۴ در چهارمین صعود به پوبدا با مرحوم مرتضی غلامپور راهی قله شده بودیم. در میانه راه، برف و بوران شدیدی شروع شد. پساز دو روز جدال سخت تصمیم به برگشت گرفتیم. در مسیر به کوهنوردی برخوردیم که او هم قصد برگشت داشت. او خواست با ما همراه باشد. زمان فرودآمدن از آبشاری یخی، پای همنورد جدیدمان در یکی از شکافهای آبشار فرورفت.
بهدنبالش فریاد و ضجهای از درد کشید که نشان از شکستگی استخوان پایش داشت. شرایط بسیار سختی بود. هرطور بود خودمان را به او رساندیم و بعد از آتلبندی، بار کولهاش را بین بارهای خودمان تقسیم کردیم و سعی کردیم او را بهوسیله طناب فرود آوریم. راه برگشت چندبرابر سختتر شده بود؛ این درحالی بود که بالگرد طبق برنامه برای انتقال ما به فرودگاه بیشکک، به کمپ اصلی میآمد.
آن دو با علم به اینکه با وجود یک مصدوم از برنامهها عقب میافتند و پرواز را از دست میدهند، تصمیم به بازگرداندن کوهنورد مجروح گرفتند؛ «آنچه طی سالها کار در امداد و نجات هلالاحمر یاد گرفته بودیم، کمک و امدادرسانی به همنوع بود، درحالیکه قانون کوهستان و کوهنوردی میگوید اولویت در کوه، نجات جان خودت است.
بعداز دو روز عقبافتادن از برنامه، وقتی به کمپ اصلی رسیدیم، هموطنان کوهنورد مجروح از کار ما شگفتزده و البته خوشحال بودند. با این تأخیر نهتنها بالگرد و هواپیما را از دست داده بودیم، که به خاطر سه روز برف و بوران و ماندگاری در کمپ، ۱۰روز دیرتر به کشور برگشتیم.»
بر فراز قله اورست
جوادآقا پانزدهم فروردین سال۹۶ تصمیم گرفت به بلندترین قله جهان صعود کند. او نیمهفروردین از مشهد به کشور نپال رفت تا بعداز هفت روز پیادهروی به کمپ اصلی برسد. حدود چهلروز بههمراه مجید مذهبی، پشتیبان صعود، در کمپ ماند تا بعداز گذراندن چندمرحله سخت و بالارفتن و برگشت به کمپ اصلی برای هماهنگی بدن با آبوهوای آن بالا، بالاخره روز سیاماردیبهشت موفق شد سه پرچم را بر قله اورست به اهتزار درآورد.
پرچم سهرنگ سرزمینمان ایران، پرچمی که آستان قدسرضوی برای اولینبار به یک کوهنورد سپرده بود تا روی بلندترین قله جهان برافرازد و سومین، پرچم بنیاد نیکوکاری «حرکت انسانی» که این صعود به درخواست و حمایت مالی آن مؤسسه انجام شده بود.
آنهایی که در زلزله بم و رودبار، عزیزانشان زیر خروارها خاک محبوس شدند، شاید نامش را ندانند، اما چهره مهربان و نگران جواد، خوب در خاطرشان مانده است؛ همچنانکه بازماندگان حوادث سقوط هواپیمای سی۱۳۰ ارتش و سقوط هواپیما در ارتفاعات بینالود، کرمان، دنا و.... بیشک فداکاریهای او در ذهن بازماندگان کوهنوردان محبوس در بهمنهای سهمگین هنوز زنده است که چطور جانبر کف به دل کوه و دره میزد.
بیش از آنکه کوهنورد باشد، یک امدادگر است و همیشه و در همه حال آماده برای کمک به همنوع
جوادآقا بیش از آنکه کوهنورد باشد، یک امدادگر است و همیشه و در همه حال آماده برای کمک به همنوع؛ «سال ۷۶ بود که به پیشنهاد مجید مذهبی، رئیس اسبق جمعیت هلالاحمر و سرپرست قدیم هیئت کوهنوردی مشهد، بههمراه جمعی از کوهنوردان مشهدی تصمیم گرفتیم دورههای امدادگری، آتشنشانی، زلزله و... را بگذرانیم. بهاینترتیب بود که امداد کوهستان پا گرفت و خیلی سریع در سرتاسر کشور این حرکت نشر یافت.»
نوروزی همان کسی است که در سقوط هواپیما در ارتفاعات دنا خودش را شبانه به محل حادثه رساند و باتوجهبه سابقه درخشانی که از فداکاریها و ازخودگذشتگیهایش در ذهنها بود، بهعنوان معاون فنی تیم امداد، وظیفه کمکرسانی برای کشف اجساد و انتقالشان به پایین کوه را عهدهدار شد.
همه این خدمات و امدادها در طول سه دهه فعالیت بدون چشمداشت مالی انجام شده است؛ «گفتن از این نوع امداد به زبان ساده است، اما در موقعیتی مانند سقوط هواپیما که بازماندگان در دامنه کوه، گریان و پریشان، بیتاب حتی پیداشدن پیکر عزیزشان هستند، این امدادگر کوهستان است که به دل کوه میزند برای یافتن بقایای اجساد پراکنده لای سنگها و دیوارهای کوه و دره.»
انواع لباس، کفش، دستکش، چکمه و... رنگارنگ مخصوص کوه و کیسهخواب و چهارپنجدوچرخه کوهستان و چوب اسکی گوشه پذیرایی، توجه ما را به خود جلب میکند.
نوروزی میگوید: اینها همه ابزار کار من است. یک کوهنورد امدادگر همیشه باید آماده باشد تا هر زمان نیاز بود، خود را سریع به موقعیت برساند. پارچههای سبز و قرمز و سفید کوچکی که رویشان عبارتهایی نوشته شده است، روی طناب نازکی بالای وسایل به نخ کشیده شده است؛ پرچمهایی که یادگار صعود به قلههای نپال است.
«این پرچمها برای نپالیها مقدس است. سر هر قله در نپال این پرچمها دیده میشود که درمعرض باد آویزان شده است. هررنگ نشانه یکی از عناصر اربعه آب، خاک، باد و آتش، عناصر نگهدارنده مقدس در طبیعت، و رنگ سفید نشانه صلح و دوستی است.»
یکی از خاطرات تلخ امداد نوروزی به امدادرسانی و پیداکردن اجساد کوهنوردانی برمیگردد که با هم خاطرهها ساختهاند. پابهپای هم دامنهها و دیواره کوهها را بالا رفتهاند تا به قله برسند. درست دومین روزی که او و همسرش به ماه عسل رفته بودند، از زیر بهمنماندن گروه کوهنوردانی مطلع شد که به ارتفاعات ازنا صعود کرده بودند.
او از قبل میدانست دوستانش، مرتضی غلامپور، ناصر اکبری و سیدعلی حسینی و مجید زادهتراب، هم در آن تیم هشتنفره حضور دارند و حالا خبر سقوط بهمن در این ارتفاعات را شنیده بود.
میگوید: «همینکه خبر را شنیدم، بلافاصله راهی لرستان شدم. در تمام مسیر شمال تا لرستان دعا میکردم که بچهها در شرایطی قرار گرفته باشند که جانشان درامان باشد، اما وقتی به محل رسیدیم با دیدن آن همه برف و سنگینی بهمن فهمیدم دیگر امیدی به زندهبودن دوستانم نیست. آن روز بهشبنرسیده پیکر همه بهجز سیدعلی حسینی پیدا شد. بعداز ششروز تلاش بیوقفه و زیروروکردن چند ده تن برف بالاخره پیکرش پیدا شد.»
- از حس و حال پلنگ برفی وقتی قله را فتح میکند، بگویید.
یک کوهنورد وقتی به قلهای صعود میکند، احساس میکند بر ناتوانی و ضعفهایش چیره شده است. وقتی در نوک قله میایستد، درست در جایگاهی است که دیدش به محیط اطرافش بازتر است. اینکه افراد انگشتشماری توانستهاند در چنین موقعیتی قرار بگیرند، حس و حالی دارد که توصیفشدنی نیست.
یک کوهنورد همیشه در جنگ و جدال با قوه قهریه طبیعت است
- غرور هم چاشنی این حس و حال است؟
غرور هرگز. انسان دربرابر طبیعت و کوه مثل دانه ارزنی است. کوهنوردی، ورزشی است که در آن، غرور وجود ندارد. یک کوهنورد همیشه در جنگ و جدال با قوه قهریه طبیعت است و همیشه خودش را دربرابر آن کوچک میبیند.
- ویژگیهای منحصربهفرد رشته کوهنوردی چیست؟
کوهنوردی تنها رشتهای است که در آن، اوج فداکاری و ازخودگذشتگی را میتوان شاهد بود. نمونه آن شریکشدن آب و غذا با همنوردی است که در مضیقه است. در این رشته نه از تنبیه خبر است و نه حرص جلوزدن از دیگری وجود دارد؛ گامبهگام با هم پیش میرویم تا رسیدن به قله.
- خاطرهای از صعودها دارید؟
بله. در یکی از اولین صعودهای دماوند تصمیم گرفتیم شب را در قله بمانیم. بهشدت هیجانزده بودم. آن شب باد و بوران عجیبی بود. شدت باد چنان بود که چادرها بهشدت تکان میخورد. هر نیمساعت یکبار یکی از بچهها مأموریت داشت که لباس بپوشد و برای گذاشتن سنگ دور چادرها بیرون برود.
آن شب چندبار بیرون رفتیم و با گذاشتن سنگهای بزرگ دور چادر سعی کردیم مانع از تکانهای شدیدی شویم که باد وارد میکرد، اما این همه سختی به لذت نگاه به آسمان پرستاره از روی قله دماوند و هیجان نگاه به طلوع خورشید از آن بالا میارزید.
- گفتید هنگام صعود به قله پوبدا چند روز با سقوط بهمن، در غاری محبوس شدید.
پوبدا قله ای صعبالعبور و یکی از پنج قلهای است که با فتح آنها نشان پلنگ برفی به یک کوهنورد تعلق میگیرد. سال۹۴ در چهارمین تلاشم برای صعود به این قله، برف شدیدی شروع شد. ما هنوز فرصت چادرزدن پیدا نکرده بودیم؛ بههمیندلیل در غار برفی پناه گرفتیم. آنجا بودیم که بهمن ریزش کرد و ما گیر افتادیم.
من بودم و مرتضی غلامپور. با هم شروع کردیم به بازکردن مسیر کوتاهی برای اکسیژنگیری. شب دوباره بهمن دیگری آمد و مسیر هوا را بست. سه شبانهروز در آن غار برفی سرد و تاریک محبوس بودیم. بارها و بارها سقوط بهمن اتفاق افتاد. ما دیگر پیداکردن راهی برای اکسیژنگیری را یاد گرفته بودیم.
- کوهنوردی ورزشی است که با دلهره و دلنگرانی برای خانوادهها همراه است؛ دلنگرانی خانواده شما چقدر بوده است؟
پنج سالی میشود که ازدواج کردهام. همسرم از شرایط کوه بیاطلاع نیست و با علم به خطرهایی که برای یک کوهنورد وجود دارد، ازدواج کردیم. نگرانی همیشه وجود دارد و البته درکنارش امید.
خاطرم هست در کمپ پنجم قله پوبدا طوفان سختی درگرفت. ۴۸ساعت با مرگ دستوپنجه نرم کردیم. آن زمان هنوز مجرد بودم. وقتی به پایین رسیدم، با تلفن ماهوارهای به خانه زنگ زدم. خواهرم مدام حالم را میپرسید. او برایم از خواب پریشانی گفت که مادرمان دو شب قبل دیده بود؛ درست همان شبی که ما گرفتار طوفان شده بودیم و بهزندهماندنمان امیدی نبود. شب صعود به قله اورست نیز که صعود سختی بود، لحظهبهلحظه مراحل صعود از کانال اخبار مشهد اعلام میشد.
بعدها شنیدم مادرم و خیلی از دوستان و حتی پیشکسوتان هیئت کوهنوردی به حرم رفته و تا صبح برایمان دعا کردهاند. بدون شک دعاهای دوستان و عنایت امامرضا (ع) در این موفقیتها و سلامتیام بیتأثیر نبوده است.
- شما علاوهبر کوهنورد و امدادگر حرفهای، عکاس و فیلمبردار کوهستان هم هستید. از کی به عکاسی علاقهمند شدید؟
سال۵۶ اولین دوربین عکاسی را از پدرم هدیه گرفتم؛ یک دوربین عکس فوری کداک آمریکایی. یکی از بهترین تفریحاتم، رفتن به کوه و طبیعت و گرفتن عکس بود. بعدها یک دوربین یاشیکا خریدم و عکاسی در کوه و طبیعت ادامه داشت.
با حرفهایترشدن کوهنوردی و گذراندن دورههای عکاسی و فیلمبرداری سعی کردم در این زمینه هم کار کنم و عکس و فیلمهایی از صعودها و فتح قلهها بگیرم. فیلمهای مستندی ضمن کوهنوردی تهیه کردهام که بارها و بارها از شبکههای استانی یا شبکههای ۳ و ۴ بخش شده است.
- عکاسی و فیلمبرداری آن هم هنگام صعودهای سخت و مسیرهای صعبالعبور کار را برای شما مشکل نمیکند؟
همراهداشتن دوربین و ثبت و ضبط صحنههایی از کوهنوردی درکنار کولهپشتی چهلپنجاهکیلویی بهشدت سخت است. خاطرم هست در یکی از صعودها که آقای مذهبی بهعنوان تیم پشتیبان در بیس کمپ مستقر بودند، در موقعیتی من بعد گذشتن از شیبی تند، برای ضبط صحنهای آویزان شدم تا از بچههایی که درحال بالاکشیدن خودشان بودند، تصویری ضبط کنم.
ناگهان صدای آقای مذهبی از بیسیم به گوش رسید که با هیجان فریاد میزد: «کی سقوط کرده؟ کی پاندول شده؟!» یکی خبر داد که چیزی نشده است و جواد دارد فیلم میگیرد! اگر بلدِ کار باشی و سنگینی دوربین را بتوانی تحمل کنی، زیباترین و منحصربهفردترین عکسها را میتوانی در طبیعت کوهستان ثبت کنی.
- در کوهنوردی خودتان را مدیون چه کسانی میدانید؟
من و دیگر کوهنوردان در اتوبانی قدم میگذاریم که با ازخودگذشتگی پیشینیان پا کوب آن درست شده است. پیشکسوتان ما چنان بستری را فراهم کردند که منِ کوهنورد امروز بتوانم به هر قلهای که میخواهم صعود کنم.
کسانی، چون استاد دستمالچی، شوشتری، فریفته، شهریاری و امثال ایشان با کمترین امکانات با بردن مصالح و تجهیزات در دل کوه، برای ما جانپناه درست کردند. الان در آنجا فروشگاه، پناهگاه، بالگرد و هواپیما هم هست، اما در گذشته از این امکانات خبری نبود. این افراد بودند که با سختی این بستر را برای ما کوهنوردان فراهم کردند و ما باید قدردان آنها باشیم.
* این گزارش شنبه دوم دیماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۴۰ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.