گاهی ورزش کاری میکند که مردم کشوری، پای تلویزیون یا رادیو میخکوب شوند. گاهی عملکرد یک تیم ورزشی آرزو و امید ملتی میشود برای فردای بهتر. برای تمنای آرزوهای دستیافتنی. دقیقا عین کاری که همین چندوقت پیش، تیم ملی فوتسال افغانستان برای اولینبار انجام داد و موفق شد در مسابقات جام ملتهای آسیا مقام پنجم را به دست آورد و برای اولینبار عازم جام جهانی فوتسال شد؛ جام جهانی۲۰۲۴ که میانه مهر امسال شروع میشود.
در این شماره شهرآرامحله گفتگو کردهایم با علیاحمد محسنی، یکی از دروازهبانان تیم ملی افغانستان که هممحلی ما و ساکن محله نیزه گلشهر است.
علیاحمد محسنی متولد دیماه ۱۳۸۱ است. خانودهاش اصالتا بامیانی هستند؛ همان ولایت خوشآبوهوا و عمدتا شیعهنشین افغانستان. پدرش هشتساله که بوده، راهی ایران شده و همینجا بزرگ میشود و ازدواج میکند. حاصل این ازدواج، پنج پسر است که علیاحمد دومین آنهاست.
علیاحمد میگوید: پدرم علاقه زیادی به امامرضا (ع) دارد و ازطرفی فرهنگ و گویش مشهد را نزدیکتر به فرهنگ و گویش خودمان میداند؛ برای همین مانند تعدادی از اقواممان به تهران یا نجف نرفته است.
پدری که علیاحمد از او میگوید، حبیب محسنی است؛ یک فوتبالیست بااستعداد محلی که همدوره خداداد عزیزی و رضا عنایتی بوده و در تیم چهاردهمعصوم (ع) عضویت داشته است. آن تیم به «لاکی»ها معروف بود؛ چون بیشتر اعضایش در کار جمعآوری و فروش ضایعات پلاستیکی بودهاند. اینگونه است که علیاحمد از چهاردهسالگی همزمان که مشغول یادگیری قرآن و مداحی است، با تیم جوانان چهاردهمعصوم (ع) هم تمرین میکند.
او میگوید: جمعهها دعای ندبه خانوادگی داریم. بعداز هر جلسه دعا، دهدوازدهنوجوان و جوان میرفتیم سمت زمین چمن قدس در خیابان المهدی بولوار طبرسی و تا عصر یکسره فوتبالبازی میکردیم. دروازهبانی من از همان دوره شروع شد؛ چون در تمام آن بازیها دروازهبان بودم.
پدر علیاحمد و همتیمیهایش روزهای فرد ساعت ۵ صبح سالن روستای نوکاریز، چسبیده به انتهای گلشهر را اجاره میکردهاند برای فوتسال. آن سالن اگرچه الان کارگاه خیاطی است، برای او مثل مدرسه است.
او میگوید: صبح زود همراه پدرم میرفتم و فقط چشمانتظار لحظات آخر بازی بودم. پدرم در آن بازیها دروازهبان بود و در آخر هر بازی دو یا سه دقیقه جایش را به من میداد. بهخاطر همان چنددقیقه همیشه ذوق داشتم. البته این کارش خوشایند همتیمیها و حتی تیم مقابل نبود.
آنها انتظار داشتند که بازیشان تا لحظه آخر جدی پیش برود و یک بچه درون دروازه نباشد. آن چند دقیقهها البته خیلی هم راحت نمیگذشت؛ چون بعضی بازیکنان بهخاطر اینکه بترسم و دیگر نیایم، در همان چنددقیقه شوتهای محکمی میزدند، اما من بهاصطلاح سرم باد داشت و با آن شوتها برای دروازهبانی جسورتر میشدم.
فوتسال حرفهای، اما از هفدهسالگی علیاحمد شروع میشود. او آنقدر در دروازه تیم جوانان خوب بوده است که از همین سن دروازهبان اصلی تیم فوتسال بزرگسالان چهاردهمعصوم (ع) شود و در مسابقات بزرگتر بازی کند. در همین اثنا یک پیامک و حریفطلبی همهچیز را تغییر میدهد.
علیاحمد میگوید: یک روز به علیآقا امیری پیام دادم. ملیپوش فوتسال افغانستان بود و در همین گلشهر با ما زندگی میکرد. آن موقع بازیکن تیم «زیره کفش امینی» بود که چند ملیپوش دیگر هم داشت. تیمشان را به بازی دعوت کردم. گفتم یا قبول میکنند یا نه. خوشبختانه قبول کردند. علیآقا گفت «چهارشنبه وقت سالن داریم، شما هم بیایید.»
بازیکنان تیم خودمان را خبر کردم و رفتیم برای بازی. اگرچه آن بازی را باختیم، دروازهبانی من خیلی به چشم بازیکنان و مربی تیم حریف آمده بود؛ بماند که در آن بازی، یک گل هم زده بودم. علیآقا امیری گفت «تو استعداد خوبی داری» و برای بازی در تیمشان دعوتم کرد. آن موقع چهار دروازهبان دیگر داشتند؛ بااینحال پذیرفتم و تمرینات حرفهای فوتسال را با این تیم شروع کردم. بعداز مدتی دروازهبانهای تیم رفتند و من هم جایگاه بهتری پیدا کردم.
بیشتر بازیهایی که علیاحمد در آنها شرکت میکند در همان سالن روستای نوکاریز برگزار میشود و او از همین سالن روستایی است که پروبال میگیرد و بالاخره به اردوی تیم ملی فوتسال افغانستان دعوت میشود.
علیاحمد میگوید: زمستان۱۴۰۰ مسابقاتی در این سالن برگزار شده بود که تیم ما هم در آن شرکت داشت. من مصدوم بودم و نمیتوانستم بازی کنم، اما با خودم گفتم بروم سالن کنار بچههای تیم باشم. حریف آن روزمان تیم قدری بود. از قضا چند تن از مسئولان تیم ملی فوتسال افغانستان هم بدون اطلاع به سالن آمده بودند تا برای تیم کمتر از بیستسال افغانستان بازیکن انتخاب کنند.
نیمه دوم که فرا رسید، استادم علیآقای امیری گفت «بیا، درون دروازه بایست.» رفتم و با اینکه مصدوم بودم توپهای زیادی را گرفتم. بعد آن بازی، مسئولان تیم ملی جوانان، خودشان را معرفی کردند و گفتند «تو را انتخاب کردهایم» و «باید بیستروز دیگر بروی کابل تست بدهی.»
انتخابشدن برای بازی در تیم ملی جوانان افتخار زیادی است، اما نیازمند رفتن به افغانستان است. علیاحمد میگوید: وقتی این موضوع را به خانواده گفتم، همه با رفتنم مخالفت کردند. تازه امارت اسلامی کنترل افغانستان را به دست گرفته بود و ممکن بود رفتن خطر جانی داشته باشد. پافشاری کردم که «میروم.»
روز اعلام اعضای نهایی تیم، یکی از مربیان، نام دروازهبان دوم را اعلام کرد و نوشت «رحمت عالمی». مانده بودیم سه نفر. من فقط دعا میکردم
سیدمجتبی حسینی و سینا حیدری هم برای دادن تست انتخاب شده بودند. همراه آنها با هزار ترسولرز خودمان را به هرات رساندیم. آنجا یکی از مسئولان تیم فوتسال برای ما بلیت هواپیما گرفت و رفتیم کابل. یکماهونیم در برنامه تستگیری و تمرینات تیم کلی شرکت کردیم. جمعا هشتادبازیکن و هشتنفرمان دروازهبان بودیم.
در اولین مرحله چهاردروازهبان حذف شدند. گفته بودند فقط دو دروازهبان برای تیم ملی جوانان میخواهند. روز اعلام اعضای نهایی تیم، یکی از مربیان تیم نام دروازهبان دوم را اعلام کرد و نوشت «رحمت عالمی». مانده بودیم سه نفر. من فقط دعا میکردم، خیلی استرس داشتم تا بالاخره گفت و نوشت «علیاحمد محسنی».
الگوی دروازهبانی برای علیاحمد یک گلر برزیلی است؛ «گویتا» که درون دروازه تیم ملی فوتسال قزاقستان میایستد. میگوید: شخصیت، استایل و بازیهایش را خیلی دوست دارم. گویتا دروازهبانی همهچیزتمام است و از تماشای بازیهایش لذت میبرم و یاد میگیرم. سلیقه خود من در مهارکردن شوت بازیکن حریف در یکضرب است. خیلی این کار را دوست دارم. با این کار، روحیه خودم و تیممان را بالا میبرم و اعتمادبهنفس حریف کم میشود.
علیاحمد انگشتش را نشان میدهد و میگوید «این انگشت همین چند هفته پیش در مراکش در رفت.» بعد میگوید: دروازهبانی پست خیلی سختی است. در یک بازی بهترین عملکرد را داری و مثلا جلو ۱۰شوت را میگیری؛ اما خدا نکند یک گل بخوری، آنهم در زمانی حساس یا مثلا اتفاقی گل بخوری یا نتوانی واکنش خوبی داشته باشی. آن موقع مقصر باخت تیم بهنوعی تو هستی و گلایهها هم زیاد است. همه این شرایط باعث فشار روانی و استرس بسیار زیاد است.
دروازه فوتسال سهمتر طول و دو متر ارتفاع دارد و برخلاف فوتبال، دروازهبانی که داخل این چهارچوب میایستد، دستکش ندارد و باید توپ سفت و سنگین فوتسال را با انگشتانش مهار کند. همین باعث آسیبدیدگی مکرر است. تمام انگشتهایم چندین نوبت دررفته یا شکسته است. دو ماه پیش هم در تمرینات تیم ملی آسیب دیدم، اما در مسیر موفقیت، کوچکترین اهمیتی ندارد. حاضرم آسیب جسمانی و روحی ببینم، اما موفق شوم.
صحبت آخر علیاحمد درباره مشهد و گلشهر است. او مشهد و بهویژه گلشهر را قلبا دوست دارد و میگوید: اگر بخواهند من را به بهترین کشور جهان بفرستند، باز هم انتخابم همین گلشهر است. مردم گلشهر را عاشقانه دوست دارم. خانواده، اقوام و همه دوستانم اینجا هستند و دیدنشان باعث خوشحالی من است.
در گلشهر همه به فوتبال و فوتسال علاقه دارند؛ من هم مانند همه. البته بازیهای پدرم باعث شد که من مسیر این علاقه را جدیتر دنبال کنم. علاوهبر اینجا، وطنم را خیلی دوست دارم و آرزو دارم برای افغانستان جایگاه و افتخار به دست بیاورم.
دوران کودکی علیاحمد محسنی در دو قسمت خلاصه میشود. علاقه به فوتبال از سویی و از سوی دیگر علاقهمندی به قرآن و مداحی. علی احمد درباره آموزشهای قران و مداحیاش میگوید: ۸ساله بودم که به کلاس قران میرفتم. آن موقع تازه ونهای خط گلشهر تا حرم آمده بود و با همانها خودم را به کلاس قرآن مسجد گوهرشاد میرساندم و برمیگشتم. چند باری هم در همان سن گم شدم. بعد پدرم تصمیم گرفت به دارالقرآن بشارت گلشهر بروم.
استادی داشتم به نام سید عباس حسینی که بابت هرچه از قرآن یاد دارم، مدیون او هستم. در قرائت قرآن هم البته موفق بودهام و چند باری هم جزو برترین قاریان آموزشوپرورش منطقه تبادکان شدهام. بعدها یک دوره مداحی را هم گذراندم و حالا در بعضی مجالس مخصوص مهاجران مداحی میکنم.
وقتی دبستانی بودم، پدرم یک انبار ضایعات داشت. عصر روزهایی که مدرسه یا کلاس قرآن نداشتم، همراه او به انبار میرفتم. بعدها در دوره دبیرستان کارکردنم جدیتر و بیشتر شد، ضمن اینکه تابستانها هم تماموقت مشغول بودم. همین کارکردنهای سخت کمک کرد تا بدنم قویتر شود و در ورزش هم به کارم بیاید.
راستش من برای اینکه پول دربیاورم و خرج کرایه راه یا هزینههای دیگر زندگی و ورزشم را بدهم، باید میرفتم سر کار. راه دیگری نبود. میدانم اگر پسری بودم که فقط پول توجیبی میگرفت، الان اینجا نبودم و به موفقیت نمیرسیدم. علاوهبر سختکوشی باید شجاع هم بود.
به نظر من همین شجاعت دیگر شرط لازم و حیاتی برای دروازهبانی است. اگر شجاعت نداشته باشید، قید دروازهبانی را میزنید. دروازهبان فوتسال بیشتر از هر بازیکنی آسیب میبیند و درمعرض شوتهای قوی و سهمگین است. شاید خیلیها انتخاب کنند که مثلا گل بخورند تا اینکه بینیشان بشکند. اما من اینطور نیستم.
دروازهبانی اعتمادبهنفس زیادی میخواهد و اینکه نباید از اسم و سابقه حریف ترسید. شرط سوم برای دروازهبانی خوب، داشتن استعداد است. استعداد هم همانند شجاعت و سختکوشی مهم است و اینکه توانایی خوبدیدن، پیشبینیکردن و واکنش سریع را داشته باشید.
علیاحمد محسنی با تیم جوانان افغانستان به مسابقات «کافا»ی قرقیزستان یا همان نخستین دوره جام فوتسال کمتر از بیستسال مرکز آسیا میرود. مسابقاتی که با درخشش او و دیگر یارانش یک دستاورد بسیار خوب هم برای او دارد و آنها به مقام دوم میرسند. بعد از این مسابقات علیاحمد راهی لیگ فوتسال افغانستان میشود و یک فصل برای تیم ظاهر اسد کابل بازی میکند. تیمشان در لیگ سال۱۴۰۲ افغانستان پنجم میشود، اما بازیهای او به چشم میآید و به تیم ملی بزرگسالان فوتسال ختم میشود.
اگر شجاعت نداشته باشید، قید دروازهبانی را میزنید؛ شاید خیلیها انتخاب کنند که گل بخورند تا اینکه بینیشان بشکند!
او میگوید: یکسالونیم پیش برای تیم بزرگسالان تست دادم و وارد تمرینات تیم ملی فوتسال شدم، اما نتوانستم در مسابقات اول تیم که در لبنان، تایلند و تاجیکستان برگزار میشد، همراه تیم باشم. پس بیشتر تمرین کردم تا بالاخره مجید مرتضایی، سرمربی تیم ملی فوتسال افغانستان، برای حضور در تیم نهایی از من دعوت کرد.
در حال حاضر دروازهبان سوم تیم ملی فوتسال افغانستان هستم. سال گذشته در مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا، همراه تیم به تایلند و عربستان رفتم و اولین مسابقات آسیایی خود را تجربه کردم. مسابقات نهایی جام ملتها در تایلند برگزار میشد که خوشبختانه توانستیم بین شانزدهتیم برتر آسیا پنجم شویم. این بهترین نتیجه فوتسال افغانستان بود.
او در ادامه به شانسی اشاره میکند که به روی تیم ملی افغانستان لبخند زده است و میگوید: چهار تیم اول جام ملتهای آسیا به جام جهانی میرفتند، اما چون ازبکستان که جزو چهارتیم برتر آسیا بود، خودش میزبانی مسابقات جام جهانی را داشت، این شانس برای تیم پنجم آسیا وجود داشت که راهی جام جهانی شود. اینطور بود که افغانستان برای اولینبار در تاریخ موفق شد به جام جهانی فوتسال راه پیدا کند که مهر امسال در ازبکستان آغاز میشود.
* این گزارش دوشنبه ۲۲ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۸ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.