کد خبر: ۹۹۳۴
۱۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۱:۰۰

روزنامه‌های ۵ تومانی برای جواد رستم‌زاده نان و آب شد

عشق و علاقه به دانستن درباره جزئیات زندگی فوتبالیست‌ها باعث می‌شد همیشه یک علامت تعجب بزرگ در ذهن جواد باشد که چرا کسی داستان زندگی فوتبالیست‌ها را مستندنگاری نمی‌کند.

این جمله از دهان علی‌اصغر رستم‌زاده، پیشکسوت تاکسی‌ران مشهدی، خطاب به پسرش بزرگش، جواد، نمی‌افتاد که «پسرجان! این نشریات و روزنامه‌ها برای تو نان و آب نمی‌شود.» اما جواد عاشق آن نشریه‌ها بود و اطلاعاتش از روزنامه‌های ورزشی مشهد و کشور به‌روز بود. به هر قیمتی شده، وقتی پدر که جزو ۱۰ تاکسی‌ران اول شهر است، خسته‌وکوفته به خانه می‌آمد، یواشکی می‌رفت و از دخل جلو داشبورد تاکسی پدر، یک پنج‌تومانی رینگ‌طلایی که همه دهه‌شصتی‌ها می‌شناسند، برمی‌داشت و دور دکه‌های مطبوعاتی شهر می‌گشت تا اگر مطلب ورزشی دیگری هم هست که او نخوانده باشد، کسی زود‌تر آن را نخرد.

از نظر خیلی از کسانی که جواد رستم‌زاده آن روز‌ها را می‌شناختند، دیوانه‌بازی‌های این عشق ورزش و فوتبالیست کوچک محله راه‌آهن تمامی نداشت.

خیلی‌ها می‌دانستند که عکس‌ها و پوستر‌های روزنامه‌ها و مجله‌های ورزشی را می‌برد و آرشیو می‌کند. همه دیده بودند جواد عشق فوتبال با آن لباس همیشگی مجید نامجومطلق، حتی اگر پدر از کفش‌ پاره کردن‌های او در سال خسته می‌‌شد، با دمپایی توپ را آن‌چنان دریبل می‌زد که به دلیل همین حرکت، دوسه‌باری به تیم ابومسلم دعوتش کردند.

پدر اعتقاد داشت این چیز‌ها نان و آب نمی‌شود، اما استثنائا برای جواد شد. برای برادرش جمال هم شد و هردو برادر روزنامه‌نگاران خبره‌ای هستند و حتما پدرشان حالا که ثمره را می‌بیند، خرسند از آن شوق پنهانی جوادش است.

روزنامه‌نگار ما که به صبوری‌اش در جامعه خبرنگاران شهره است، حالا یک روزنامه‌نویس خبره در یکی از روزنامه‌های سراسری مشهد است. مدرس سه دانشگاه است و جزو صاحب‌مقام‌های بسیار به‌عنوان یک روزنامه‌نگار و نویسنده هشت‌سالی می‌شود مدیر هیئت‌مدیره انجمن ورزشی‌نویسان و عکاسان ورزشی استان خراسان با هشتاد‌عضو است که اتفاق‌های نیک بسیاری را با کمک مسئولان در استان رقم زده‌اند.

من با آن اعتماد، گل کردم

وقتی از جواد رستم‌زاده می‌پرسم نقاط عطف زندگی حرفه‌ای‌اش کجاست، ذهنش روی سه مورد کوک می‌شود و می‌گوید: اولینش ورود به یک روزنامه سراسری و اعتماد آقای نخعی‌شریف، دبیر سرویس ورزشی روزنامه قدس، به یک جوان هجده‌نوزده‌ساله بود. من با آن اعتماد گل کردم و سه‌چهار‌سال بعد هم توانستم ارتباط خوبی با رسانه‌های کشوری و تهران بگیرم؛ مثلا در روزنامه‌های جهان ورزش و ایران ورزشی مشغول به کار شدم و از همان روز‌های اول کارم، آدم شناخته‌شده‌ای در عرصه مطبوعات ورزشی بودم.

جواد ادامه می‌دهد: دومین آن در سال‌۸۵ و ۸۶ بود که در جشنواره تخصصی مطبوعات ورزشی کشور به‌ترتیب مقام سوم و دوم را در گزارش‌نویسی کسب کردم. پس از آن، کار من در کشور دیده شد و به جایی رسیدم که به‌دلیل نوع نگارشم، نگاه مطبوعات تهران به توانایی من در نوشتن به مطالب غیر‌ورزشی مانند اجتماعی و اقتصادی هم بسط پیدا کرد.

سومین نقطه عطف هم وقتی بود که دنبال نوشتن کتاب رفتم و از یک روزنامه‌نگار یا نویسنده ورزشی به یک مستند‌نگار ورزشی تبدیل شدم و خوشبختانه در دو کتابم به نام‌های «تو خداداد عزیزی هستی» و «راز‌های دوبلین» توانستم به موفقیت‌های خوبی دست پیدا کنم.

اولین کتابش درباره خداداد عزیزی، تقدیر انجمن گزارش‌نویسان و لوح تقدیر جشنواره جلال‌آل‌احمد و خیلی افتخارات دیگر را به‌دنبال دارد. کتاب دومش هم که به پشت‌پرده‌های تیم ملی در ایران اشاره می‌کند، تا‌کنون به چاپ دوم رسیده است.

مقدمه این کتاب را عادل فردوسی‌پور نوشته است. تلاش او برای فعالیت در حوزه ادبیات ورزشی همچنان ادامه دارد و یک کتاب دیگر هم با نام «دو‌رگه» در دست چاپ دارد که موضوعش، روایت فوتبالیست‌های تیم ملی است که با اینکه زادگاهشان خارج از ایران بوده، زیر پرچم ایران و در تیم ملی کشورمان پا‌به‌توپ شده‌اند.

 

روزنامه‌های ۵ تومانی برای جواد رستم‌زاده نان و آب شد

 

اولین بیوگرافی‌نویسی ایران

از همان کودکی عاشق فرشاد پیوس با شماره ۱۷ و بعدتر عاشق مجید نامجو‌مطلق می‌شود و ذهنش پر می‌کشد تا آن روزها. خبرنگار ساکن محله آب‌و‌برق بیان می‌کند: آن زمان این دو بازیکن خیلی روی بورس بودند و هفته‌نامه دنیای ورزش و کیهان ورزشی مدام پوستر‌های بزرگی از این افراد چاپ و منتشر می‌کردند. من عاشق پوستر‌های آنها و سبک و استایلشان بودم و همیشه زندگی‌نامه‌هایشان را از هر نشریه و مکتوبی دنبال می‌کردم. اما مستندات درباره فوتبالیست‌ها و زندگی‌شان هیچ‌وقت کامل نبود.

آن زمان روش کار مجله‌ها طوری بود که اگر می‌خواستند با یک ستاره ورزشی مصاحبه کنند، او را به دفتر مجله دعوت می‌کردند و شماره‌ای به مردم می‌‍‌دادند و می‌گفتند مثلا فلان روز در فلان ساعت، این بازیکن ورزشی منتظر سؤالات شماست. خیلی‌ها سؤالات دم‌دستی می‌فرستادند؛ مثلا درباره غذایی که آن بازیکن دوست داشت یا رنگ مورد‌علاقه‌اش می‌پرسیدند. من هم زنگ می‌زدم و سؤالاتم را می‌پرسیدم.

‌همان عشق و علاقه به دانستن درباره جزئیات زندگی فوتبالیست‌ها باعث می‌شد همیشه یک علامت تعجب بزرگ در ذهنش داشته باشد که چرا کسی داستان زندگی فوتبالیست‌ها را مثل کشور‌های دیگر مستندنگاری نمی‌کند.

«این فکر با من بود تا چند‌سال اخیر و اولین کتابم. برای اولین‌بار در ایران از یک بازیکن سطح‌بالای فوتبال مانند خداداد عزیزی مستند‌نگاری کردیم. با اینکه در دنیا ورزشکاران حرفه‌ای به بیوگرافی‌نویسی در زندگی‌شان علاقه‌مند هستند، در ایران به‌دلیل فرهنگ خاصی که رواج دارد، فوتبالیست‌ها چندان دلشان نمی‌خواهد که زندگی شخصی و حرفه‌ای‌شان زیر ذره‌بین قرار گیرد و درباره آن صحبت یا کتابی نوشته شود. به‌همین‌دلیل درباره علی دایی و مهدوی‌کیا و بسیاری دیگر از فوتبالیست‌های مطرح کشور ما کتاب و مستندی در دسترس نیست.»‌

سومین نقطه عطف زندگی‌ام وقتی بود که دنبال نوشتن کتاب رفتم و از یک روزنامه‌نگار به مستند‌نگار ورزشی تبدیل شدم

تا پیش‌از چاپ کتاب اول جواد رستم‌زاده، در کشور، بیوگرافی‌نویسی درباره یک بازیکن فوتبال که ستاره‌ای زنده است، انجام نشده بود. بیوگرافی‌های قبلی درباره زندگی تختی بوده که دیگر بین ما نیست و رستم‌زاده این را با افسوس می‌گوید و اضافه می‌کند: در ادبیات ورزشی ایران، خلأیی بزرگ درباره مستندنگاری ورزشی وجود دارد. خوشحالم که توانستم خداداد عزیزی را راضی کنم پای کار بیاید و خدمتی را در این عرصه شروع کردم که دوست دارم ادامه‌دار باشد. در گذشته فقط آقای دکتر صدر بود که چند تا کتاب تألیفی در این زمینه داشت و بقیه هر چه هست، در قالب ترجمه است و تألیف در‌این‌زمینه خیلی اندک است. 


قبل از خبرنگاری دبیر سرویس بودم

رستم‌زاده عقیده دارد برای این سراغ روزنامه‌نگاری ورزشی رفته است که خودش فوتبالیست بوده و از همان کودکی، برگ‌برگ نشریات ورزشی را خوانده است. چندسال پیش از آنکه جذب روزنامه قدس شود، چند‌دوست رسانه‌ای مانند امیر شهلا در دانشگاه داشته است که او را برای دبیری سرویس ورزشی یک هفته‌نامه به نام «جاده ابریشم» دعوت به کار می‌کنند.

«جاده ابریشم» را آقای فرید جواهرزاده منتشر می‌کرد؛ «برای اولین‌بار در سال آخر دانشگاه یعنی سال‌۷۸ شروع به قلم‌زدن کردم. شاید تنها خبرنگاری هستم که قبل از خبرنگاری، مسئول صفحه بوده است، در‌حالی‌که پیش از آن هیچ آموزشی ندیده بودم. من و امیر شهلا هم‌زمان رشته مهندسی زراعت می‌خواندیم. هم‌اتاق بودیم. امیر کار سیاسی می‌کرد و من چندان سیاسی نبودم. اما او دیده بود که من روزنامه و مجله زیاد می‌خوانم و به اطلاعات ورزشی روز احاطه دارم.»

گل‌ریزان برای کار‌های نیک

تعریف می‌کند که هشت‌سال پیش، در جمعی با همکاران ورزشی رسانه خراسان رضوی صحبت می‌کردند و این بحث پیش آمده که «این همه سال، مسئولان را نقد کردیم؛ خودمان برای ورزش چه کردیم؟»

حاصل این بحث و گفتگو، می‌شود تشکیل یک انجمن به نام «انجمن ورزشی‌نویسان و عکاسان ورزشی استان» که درکنار تأمین رفاهیات و حقوق خبرنگاران و عکاسان ورزشی، کار‌های نیک عام‌المنفعه‌ای را دست می‌گیرد و به ثمر می‌رساند؛ «در این سال‌ها مدیر این انجمن هستم. ما با کمک هشتاد‌عضوی که داریم و با حمایت‌های مسئولان، کار‌های خیر بزرگی رقم زده‌ایم.

انجمن ورزشی‌نویسان و عکاسان ورزشی ایران زیرمجموعه اتحادیه «ایپس» است که یک شعبه در ایران دارد و ما تنها نمایندگی آن در کشور هستیم.

هر‌بار مسابقه‌ای ورزشی برگزار می‌کنیم، جایزه‌هایش برای کار‌های نیک گل‌ریزان می‌شود؛ مانند تأمین وسیله ورزشی برای هشت‌روستا در استان خراسان، آزاد‌کردن دو زندانی ورزشکار دانش‌آموز به‌خاطر ضرب‌و‌جرح غیرعمد، تأسیس سه مدرسه با تخته هوشمند و میز پینگ‌پنگ در سیس‌آباد که تا آن زمان دانش‌آموزانش در کانکس درس می‌خواندند، برگزاری جشنواره «نشان کاوه» که با هدف قدردانی از نخبگان ورزشی استان در گروه‌های مجزای زنان، مردان، تیم‌ها، مربیان و... سال گذشته برگزار شد. 

این انجمن اکنون جایگاه ارزشمندی در نظر مسئولان و ارگان‌ها دارد.

 

روزنامه‌های ۵ تومانی برای جواد رستم‌زاده نان و آب شد

 

خبرنگاران مشاوران رایگان مسئولان‌اند

معتقد است این تعریف که «خبرنگار گوش شنوا و چشم بینای جامعه است» کلیشه‌ای است. حرفش را این‌طور توضیح می‌دهد: طبق این تعریف، ما همیشه باید سمت مردم بایستیم و از حق مردم دفاع کنیم و مطالبات آنها را پیگیری کنیم. حتی اگر مسئولی کار اشتباهی می‌کند، ما باید آن را مشخص کنیم و نشان دهیم. اما تجربه به من نشان می‌دهد که همیشه نباید نقد کرد و به جنگ مسئولان رفت. اگر هدف، رفع مشکل باشد، گاهی باید طوری مطلب نوشت که مسئولان در‌کنار ما قرار بگیرند و بتوانند آن مشکل را برطرف کنند.

خبرنگاران، مشاوران عالی مسئولان هستند؛ چون خبرنگار با ارتباط پیوسته با مردم از عمق مشکلاتشان آگاه می‌شود

این مهم است که در هر بخش از مطبوعات که مشغول به کاری، بتوانی گرهی از مشکلی باز کنی. آن‌طور‌که رزومه کاری‌اش نشان می‌دهد، در همه این سال‌های زندگی حرفه‌ای، سعی کرده است یک روش میانه را برای خودش انتخاب کند، چون معتقد است رفاقت با مسئولان، خبرنگاران را بیشتر به تحقق مطالبات مردم نزدیک می‌کند؛ «مثلا اگر من با مدیر کل ورزش و جوانان خراسان رفیق می‌شوم، این رفاقت سبب می‌شود که بتوانم درد‌دل‌ها و صحبت‌های مردم را بدون مشکل به گوش مسئول برسانم.

معتقدم که خبرنگاران، مشاوران عالی و رایگان مسئولان هستند؛ چون خبرنگار با ارتباط پیوسته با مردم از عمق مشکلاتشان آگاه می‌شود، اما مسئولان فرصت ندارند که اندازه خبرنگاران بین مردم حضور داشته باشند».


علایق و کوشش‌‎های یک خبرنگار

در گذشته گاهی پیش می‌آمد که مطلبی را به نام خودش منتشر نکند؛ مانند اوایل دهه‌۹۰ که مدیر کل ورزش استان خراسان قرار بود جایی را افتتاح کند و قول بودجه کلانی را داده بود، اما محقق نشد، او مطلب خیلی تندی نوشت و اسمش را پای آن ننوشت. نام مستعارش پای بعضی از مطالب، «مسیحا سام‌نژاد» بوده است، اما می‌گوید در این سن و سال هر چه را بنویسد، با نوشتن نام خودش کاملا گردن می‌گیرد، به‌خصوص مطالبی که در آنها مطالبه‌ای مطرح می‌شود.

یک بار در کنفرانس مطبوعاتی سال‌۸۶ پس از دیدار تیم‌های ابومسلم و نفت آبادان در مشهد، مرتضی برگی‌زر، بازیکن تیم ابومسلم خراسان، او را با ضرب‌وشتم از اتاق مصاحبه بیرون کرد و کار به دادگاه و شکایت از بازیکن و متهم شناخته‌شدن او رسید. بار‌ها شده است که بگویند فلان مطلب را ننویسد، اما او معمولا مطلب را می‌نویسد ولی نرم‌تر.

خط قرمز کاری رستم‌زاده، آبروی افراد است و همیشه به خبرنگارانش تأکید می‌کند که مطالب را جوری ننویسند که آبروی افراد به خطر بیفتد. جواد رستم‌زاده خیلی دوست دارد داستان زندگی علی دایی و عادل فردوسی‌پور را بنویسد. در زمان تدریس به دانشجویانش می‌گوید: همیشه کار تخصصی انجام دهید؛ چون خبرنگار همه حوزه‌ها بودن کیفیت کار شما را پایین می‌آورد.

این روزنامه‌نگار ورزشی، یک دختر پانزده‌ساله به نام آترین دارد که خیلی اهل کتاب‌خواندن و نوشتن است، اما پدر دوست ندارد او خبرنگار شود؛ چون معتقد است با خبرنگاری اگر سالم کار کنی، جز عشق به آورده دیگری نخواهی رسید و از نظر مالی تأمین نخواهی شد.

* این گزارش چهارشنبه ۱۷ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۱ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44