کد خبر: ۹۸۹۳
۱۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰

حامد دوزنده‌خراسانی؛ مجریِ ورزشکار

جوان فعال محله امیرآباد مجری‌ است که درکنار اجرا، هم درس می‌خواند، هم در داروخانه کار می‌کند، هم مستند می‌سازد و هم ورزش می‌کند.

توی محله خیلی‌ها با هنرش آشنا هستند و چهره‌اش را در بسیاری از برنامه‌های منطقه ۶ می‌بینند. جوان فعالی که روزی از سرِ شور و شوق‌های کودکانه، پایش به تئاتر باز شده، بعد‌ها کنجکاوی‌هایش او را در راه مستند‌سازی قرار داده و جسارتی که این سال‌ها در‌کنار خوب صحبت‌کردن کسب کرده، او را به مجری برنامه‌های محلی در سال‌های اخیر تبدیل کرده است. مجری‌ای که درکنار اجرا، هم درس می‌خواند، هم در داروخانه کار می‌کند، هم مستند می‌سازد و هم ورزش می‌کند. صحبت از حامد دوزنده‌خراسانی است. جوان فعال محله امیرآباد که چهره آشنای هم‌محله‌ای‌هایش است.

کسی که از دوران راهنمایی سعی کرده حتی روز‌های تابستانش به بطالت نگذرد و با کار یا آموزش سپری شود. با همین باور هم امروز ساعت‌های شبانه‌روزش پر است از برنامه‌های مختلف. برنامه‌هایی که بیشتر آن در کار در داروخانه، درس‌خواندن و اجرا خلاصه می‌شود.

به‌دنبال همین شور و علاقه، پای صحبت‌های این جوان فعال بیست‌وشش‌ساله نشسته که این روز‌ها در حوزه اجرا بسیار فعال شده و معتقد است امروز در هر جایگاهی قرار گرفته نتیجه همان تلاش‌هایی است که در سال‌های گذشته داشته است.

 

از تئاتر به مستند‌سازی رسیدم

از کودکی بچه شر و شوخ‌طبعی بودم؛ طوری که درصورت حضور نداشتنم، جای‌خالی‌ام در برنامه‌های مختلف احساس می‌شد. برای همین وقتی وارد دبستان شدم به‌دنبال فعالیت دو برادر بزرگ‌ترم در کانون فرهنگی مسجد موسی‌بن‌جعفر (ع)، من هم وارد این کانون شدم و کار تئاتر را آغاز کردم.

در همین کانون تئاتر کار می‌کردم که بعد‌ها به مدرسه هم کشیده شد و تا دبیرستان ادامه یافت. در همین مدت در مسابقات مختلف تئاتر هم با گروهمان شرکت کرده و مقام‌های مختلفی کسب کردیم که آخرینش، مقام سومی بین دانش‌آموزان ناحیه ۳ مشهد بود.

بعد از آن هم وارد گروه سرود کانون شدم و مدتی در این حوزه فعالیت کردم که ادامه نیافت. البته از‌آنجا‌که گروه تئاترمان دانش‌آموزی بود با ورود به دبیرستان، با کار مستند‌سازی آشنا شدم، تصمیم گرفتم تئاتر را کنار گذاشته و با چیز‌هایی که از دوستانم در مستند‌سازی آموخته بودم، وارد این کار شوم.
سال ۸۸ شروع به ساخت مستند کردم و اولین کارم را به‌صورت جدی در سال ۹۰ با موضوع راهیان‌نور از شهرداری گرفتم.

 

بلنــد همت

 

 

ساخت مستند راهیان نور و اربعین

مستند راهیان نور را با کمک‌های مالی شهرداری آغاز کردم. وقتی مستند تهیه شد، آن را به شهرداری و بنیاد شهید دادم. بعد‌ها به‌واسطه دوستانم متوجه شدم بخش‌هایی از این مستندم در صداوسیمای خراسان‌رضوی هم پخش شده است.

ازآنجاکه ساخت مستند، کار آسانی نبود به‌خصوص برای فردی مثل من که به‌تنهایی کار می‌کردم، چندسالی دور این کار را خط کشیدم تا اینکه سال گذشته ساخت مستند اربعین را هم‌زمان با ایام محرم و صفر آغاز کردم. مستند را با فیلم گرفتن از زائران کربلایی در جاده‌های ایران شروع کردم، مدتی در مرز مهران تصویر گرفتم و بعد هم به سامرا و نجف رفتم و در‌نهایت آخرین فیلم‌ها را در کربلا به ثبت رساندم.

 

۵ میلیون تومان از جیب خودم هزینه‌کردم

من برای ساخت مستند اربعین که این روز‌ها مراحل آخر تدوینش را پشت سر می‌گذراند، حدود ۵ میلیون‌تومان از جیب خودم هزینه کردم و بیشتر هدفم، این بود که نشان بدهم واقعه شهادت امام‌حسین (ع) و آنچه در کربلا گذشته است، امروز برای خیلی از مردم جهان شناخته شده و اربعین تبدیل به رخدادی بین‌المللی شده است.

مستند را با فیلم گرفتن از زائران کربلایی در جاده‌های ایران شروع کردم، مدتی در مرز مهران تصویر گرفتم 

می‌خواستم از شور و شوق مردم عراق در استقبال از زائران امام‌حسین (ع) بگویم. به همین‌منظور هم در این مستند نه‌تن‌ها پیاده‌روی ملیت‌های مختلف را به تصویر کشیده‌ام، بلکه در بخش‌هایی نحوه استقبال عراقی‌ها را نشان داده‌ام که حتی با کمترین دارایی حاضرند قدمی در این راه بردارند، همچون پیرزنی که می‌گفت: «چیزی ندارم فدای زائران سالار شهیدان کنم؛ برای همین با چند بسته دستمال کاغذی به استقبالشان آمده‌ام که حداقل یک دستمال دست زائران بدهم.»

 

ماجرای مجری‌شدن

همه‌چیز از یک تعریف شروع شد. یک تعریف ساده از جسارت و خوب سخن‌گفتن‌های من توسط دوستانم. جدی گرفتم و باوجود مخالفت‌های پدر و مادرم که می‌گفتند در این کار موفق نمی‌شوی و فقط وقتم را هدر می‌دهم، دنبالش رفتم و توانستم خودم را بالا بکشم و مجری شوم. در این راه، کار در تئاتر و تجربه‌هایی هم که در این راه کسب کرده بودم خیلی کمکم کرد.

از این طریق بود که برای نخستین‌بار در سال‌های پایانی دهه ۸۰ چندبار کار اجرای برنامه‌های کانون مسجد را برعهده گرفتم و بعد از آن هم به‌صورت جدی در سال‌های ابتدایی دهه ۹۰ مجریگری برنامه‌های شهرداری را از مراسم عید تا عید برعهده گرفتم.

بعد که شناخته‌تر شدم، اجرا در حوزه‌های مختلف را تجربه کردم؛ به همین دلیل در مکان‌های مختلف مشهد از پارک ملت گرفته تا فرهنگ‌سرا‌ها روی سن رفته‌ام.
البته من بیشتر دوست دارم در منطقه ۶ که محل زندگی خودم است، کار اجرا را دنبال‌کنم؛ چراکه معتقدم باید نیرو‌های محلی و استعدادی که دارند در محل زندگی‌شان شکوفا شده و به‌کارگرفته شود.

 

بلنــد همت

 

کار درکنار درس

آنچه بیشتر از هرچیزی در این جوان فعال دیده می‌شود، پرکردن لحظه‌لحظه از وقتش با کار‌های مفید است. این جوان خستگی‌ناپذیر در ادامه می‌گوید: تمام سعیم این است که وقتم به بطالت نگذرد. از دوران کودکی همین بودم. یادم است در تابستان دوران راهنمایی، اگر کار هنری و فرهنگی نداشتم، در بازار امیر کار می‌کردم؛ بعد‌از آن هم که در رشته کارشناس دارویی پذیرفته شدم، حین تحصیل کار در داروخانه را آغاز کردم که کنار آن هم مستند می‌سازم، هم درس می‌خوانم، هم مجریگری می‌کنم و هم ورزش. درواقع طوری برنامه‌ریزی کرده‌ام که به همه این کار‌ها برسم.

جالب اینکه دوزنده در‌کنار همه این‌کار‌ها مطالعه را کنار نگذاشته و بیشتر کتاب‌خواندن‌هایش هم مربوط‌به درس و موضوعات مجریگری‌اش است؛ «اجرا بدون مطالعه امکان‌پذیر نیست و زمانی‌که به من اجرای برنامه‌ای سپرده می‌شود سعی می‌کنم حداقل دو‌سه‌روز مطالعه کنم تا بتوانم کم کم به عنوان مجری با حرف‌هایی که می‌زنم باعث تغییر مثبتی در مخاطبم باشم. به عنوان نمونه برای اجرای مراسمی در روز معلم بیش‌از یک‌هفته درباره شهید‌بهشتی مطالعه کردم.»
ناگفته نماند دوزنده تمام اجراهایش را ضبط و در خانه بازبینی می‌کند تا بتواند نقص‌هایش را در برنامه‌های بعدی برطرف کند.

 

دعایی که نصفه خوانده شد

«اجرا بدون تپق ممکن نیست و اگر مجری بگوید تاکنون سوتی نداده، واقعا از فضا آمده است!» این را می‌گوید و از بزرگ‌ترین تپق خودش در اجرا یاد می‌کند؛ «در همان اوایل کار اجرا، از سرِ استرس دعای فرج را نصفه خواندم و حضار هم بدون توجه به این مسئله که دعا نصفه خوانده شده شروع به فرستادن صلوات کردند و همه‌چیز ختم به خیر شد.»

هرچه از صداوسیمای استان بگویم، کم است. نهادی که هیچ بهایی به جوانانی مثل ما که از پایین‌شهر استعدادمان شکوفا شده نمی‌دهد. وقتی که مستند‌هایم آماده شد، به چند تن از مجری‌های شبکه خراسان نشان دادم و همه استقبال کردند و گفتند خوب است، اما وقتی آن را به مرکز برای پخش بردم، کسی استقبال نکرد؛ چراکه گویا مستند‌سازی‌هایشان دست گروه‌های خاص است.

حتی چند‌سال قبل در تست‌های اجرا که برای این شبکه برگزار‌شد، پذیرفته شدم و گفتند برای اجرا دعوت به همکاری خواهیم کرد، اما با وجود پیگیر‌ی‌های مداوم هنوز پاسخی نداده‌اند. سوال من این است که چرا باید جوان‌های فعالی همچون من سال‌ها پشت در صداوسیما در بزنند، اما کسی توجهی نکند.

 

آموزش رایگان اجرا به علاقه‌مندان

حرف از پول اجرا که به میان می‌آید، می‌گوید: برای هر چیزی زحمت بکشید، دوست دارید از بعد مادی هم برایتان سودمندی داشته باشد؛ به همین دلیل من هم در اجراهایم دستمزد اندکی می‌گیرم.
دوزنده در بخشی دیگر از سخنانش به اجرا‌های بدون دریافت دستمزد اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: آدم همیشه نباید دنبال پول باشد؛ بلکه باید گاهی قدم‌های خیر را حتی با دست خالی برداشت. برای همین در برخی برنامه‌ها همچون یادواره شهدا، جشن‌های نیکوکاری مثل آبشار عاطفه‌ها یا با موضوع اعتیاد پول نمی‌گیرم و رایگان اجرا می‌کنم.

یکی از کار‌های دوزنده، آموزش مستند‌سازی و اجرا به‌رایگان به علاقه‌مندان است؛ «خیلی از همسایه‌ها از مجری بودن و مستند‌سازی‌های من خبردارند؛ به همین دلیل مراجعه می‌کنند تا آموزش بدهم و من هم رایگان اطلاعاتم را در‌اختیارشان می‌گذارم. البته تاکنون حدود ۱۰ نفر به کار اجرا ابراز علاقه کرده‌اند، اما بعد از آنکه آموزش داده‌ام تا جمعیت را دیده‌اند، به‌خاطر اضطراب حاضر به مجریگری نشده‌اند.»

این جوان موفق همچنین دوست دارد شعار‌های روز‌های راهپیمایی را هم اجرا کند؛ البته تجربیاتی هم در این حوزه دارد که به نمایشگاه فجر‌آفرینان برمی‌گردد.
دوزنده در توضیح این تجربه‌ها می‌گوید: برای اولین‌بار در نمایشگاه فجرآفرینان راهپیمایی‌های نمادین در محوطه نمایشگاه بین‌المللی با دوستان برپا می‌کردیم که شعار گفتن‌ها برعهده من بود. با همین کار، کلی جمعیت جمع می‌شد و همراهی‌مان می‌کرد.

 

مصدومیت جلوی حرفه‌ای‌شدنم را در فوتبال گرفت

دوزنده را دوستان قدیمش به‌عنوان نونهال عشق فوتبال نیز می‌شناسند و عشقی که او هنوز هم در دل دارد و به همین واسطه در هفته حداقل یک‌بار سعی می‌کند در باشگاه محل زندگی‌شان با هم‌محله‌ای‌هایش پا به توپ شود. البته در‌کنار آن والیبال هم بازی می‌کند.

خودش با گریزی به سال‌های‌۸۴ تا ۸۸ این‌گونه تعریف می‌کند: مثل خیلی از پسر‌ها عاشق توپ و فوتبال بودم و خوب هم بازی می‌کردم که توانستم در سال‌۸۴ به تیم پرسپولیس خراسان راه پیدا کنم و چهارسال به‌صورت فیکس در این تیم بازی کردم. اما بخت یار نبود و در سال ۸۸ قبل‌از مسابقات استانی از ناحیه پا مصدوم شدم و دیگر نتوانستم حرفه‌ای ادامه دهم.

در طول گفتگویمان بار‌ها از آرزو‌های مختلفش صحبت می‌کند و حرفش را با بزرگ‌ترین آرزویش به پایان می‌رساند؛ اینکه دوست دارد به‌عنوان علاقه‌مند به کار‌های هنری، روزی بهترین مجری ایران شود.



* این گزارش در شمـاره ۱۹۹ د‌وشنبه ۳ خرداد ۹۵ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44