کد خبر: ۹۶۱۶
۰۸ تير ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰

جواد اسدالله‌زاده در دفتر حزب جمهوری‌اسلامی شهید شد

جواد اسدالله‌زاده، معاون مشهدی بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی، یکی از اعضای حزب جمهوری‌اسلامی که همراه با آیت‌الله بهشتی بر اثر بمب‌گذاری در دفتر حزب به شهادت می‌رسد. او در آمریکا تحصیل کرده بود.

ساعت‌۲۰:۳۰ هفتم تیر‌۱۳۶۰ جلسه‌ای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب‌جمهوری‌اسلامی واقع در سرچشمه تهران برگزار می‌شود. موضوع جلسه تورم و انتخابات ریاست‌جمهوری آینده است.

پس از تلاوت قرآن و اعلام برنامه، آیت‌الله سید‌محمد حسینی‌بهشتی سخنانش را به این شکل آغاز می‌کند: «ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره‌سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی‌گیرند، انتخاب شوند...» که در همین لحظه، انفجار مهیبی سالن اجتماعات را ویران می‌کند.

در این بمب‌گذاری آیت‌الله بهشتی، رئیس دیوان‌عالی کشور و دبیر‌کل حزب‌جمهوری‌اسلامی و ۷۲‌تن از اعضای حزب جمهوری‌اسلامی که در مجلس‌شورای‌اسلامی یا هیئت‌دولت عضویت داشتند، به شهادت می‌رسند؛ جواد اسدالله‌زاده، معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی، یکی از آنهاست. چهل‌و‌سومین سالگرد حادثه بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری‌اسلامی بهانه‌ای شد تا به این شهید مشهدی آرمیده در حرم‌مطهر‌رضوی بپردازیم.

دانشجوی مشهدی در آمریکا

جواد اسدالله‌زاده، فرزند غلامرضا، متولد سال ۱۳۲۹ در مشهد است. تحصیلات ابتدایی خود را در دبیرستان ادیب شروع می‌کند و پس‌از اتمام، برای گذراندن دوره متوسطه به دبیرستان ابن‌یمین می‌رود. از دانش‌آموزان ممتاز و فعال است و با شرکت در کنکور در رشته اقتصاد دانشگاه تهران پذیرفته می‌شود. پیشینه مذهبی و اعتقاداتش او را به سمت تشکل‌های اسلامی دانشگاه رهنمون می‌کند و همراه آنها، کتابخانه اسلامی دانشگاه تهران را راه می‌اندازد.

او یکی از حاضران همیشگی کلاس‌های درس اسلام‌شناسی دکتر‌علی‌شریعتی است و باور دارد که رمز موفقیت و پیروزی در تبعیت از اسلام و قرآن نهفته است. بعد از پایان خدمت سربازی برای ادامه تحصیل عازم آمریکا می‌شود.

اسدالله‌زاده در پنج سال حضورش در آمریکا به یکی از فعال‌ترین اعضای انجمن‌اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا تبدیل می‌شود و با همکاری چندتن از دانشجویان مسلمان مقیم این کشور، انجمن اسلامی دانشجویان را در پنج شهر آمریکا پایه‌گذاری می‌کند.

 



عکس امام (ره) بر سر‌در سفارت ایران

هنوز خاطره اقامه نماز جماعت به امامت او در ایالت محل تحصیلش در اذهان دانشجویان آن مقطع باقی مانده است که چگونه توانست این آیین الهی را با حضور هفتصد تن از دانشجویان مسلمان برگزار کند؛ برنامه‌ای که حتی از سه شبکه تلویزیونی آمریکا نیز پخش می‌شود. او همچنین یکی از دانشجویانی است که نخستین تظاهرات بدون ماسک دانشجویان را علیه شاه در آمریکا راه‌اندازی می‌کنند.

اسدالله زاده در این مدت مدرک کارشناسی‌ارشد اقتصاد را می‌گیرد، اما اطلاع از بازگشت امام (ره) به ایران باعث می‌شود مقطع دکتری رشته مدیریت را قبل از نوشتن تز رها کند و خود را به نوفل‌لوشاتو برساند.

امام (ره)، اما گفته است «کسی همراهش نیاید»؛ پس او و چند‌تن از دوستانش عازم سوریه می‌شوند تا از آنجا به ایران بیایند. در همان چند‌روزی که در سوریه است، با همکاری یک روحانی متعهد و چند‌تن از دانشجویان انقلابی، سفارت ایران در دمشق را اشغال می‌کنند و عکس امام (ره) را بر سردر سفارت نصب می‌کنند.

همکاری با شاخه مشهد حزب جمهوری اسلامی

اسدالله زاده پس‌از ورود به ایران، به شهر زادگاهش برمی‌گردد و به سبب آشنایی با سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد همکاری خود را با شاخه مشهد حزب جمهوری‌اسلامی آغاز می‌کند و در دبیرستان‌ها و دانشگاه فردوسی جلسات تدریس اقتصاد اسلامی را برگزار می‌کند. در این مدت او همچنین انجمن‌اسلامی دانش‌آموزان خراسان را پایه‌گذاری می‌کند.

اسدالله زاده سال ۱۳۵۸ با یکی از شاگردانش که در کلاس‌های اقتصاد اسلامی دانشگاه شرکت می‌کند، ازدواج می‌کند و عازم تهران می‌شود. در تهران با‌توجه‌به سابقه علمی و مبارزاتی‌اش، به‌عنوان نخستین مدیرعامل صندوق ضمانت صادرات وزارت بازرگانی انتخاب می‌شود، اما در اسفند همین سال از طرف حزب جمهوری‌اسلامی و از مشهد نامزد نخستین دوره مجلس‌شورای‌اسلامی می‌شود که به مجلس راه نمی‌یابد.


معاون خوش‌فکر وزارت بازرگانی

اسدالله زاده در ادامه حضورش در تهران، هم‌زمان با فعالیت در وزارت‌بازرگانی، تدریس علوم اقتصادی و بازرگانی را در مدرسه عالی بازرگانی ادامه می‌دهد. در همین ایام که مصادف با نخست‌وزیری محمدعلی رجایی است، به‌منظور جلوگیری از هدررفتن بیت‌المال و برچیدن نظام بوروکراسی، طرح ادغام دو مرکز تابعه وزارت‌بازرگانی را ارائه می‌دهد که اجرا نیز می‌شود.

سپس مسئولیت اداره‌کل غله و خدمات بازرگانی استان تهران را برعهده می‌گیرد و در نهایت در سال ۱۳۶۰، با‌توجه‌به سوابق درخشان و توانمند و نظریه‌پردازی‌هایش در بخش اقتصاد و بازرگانی، به‌عنوان معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی انتخاب می‌شود.

اگرچه دوران تصدی اسدالله‌زاده بر این مسئولیت کوتاه است، اما در همین مدت هم نقش مؤثری در اجرایی‌کردن اصل‌۴۴ قانون اساسی ایفا می‌کند و با کمک همکاران خود در این وزارتخانه، طرح لایحه دولتی‌کردن تجارت خارجی را تهیه و به مجلس شورای اسلامی تقدیم می‌کند.

او همچنین در این مدت موفق می‌شود با مدیریت صحیح و منسجم، مراکز تهیه و توزیع کالا برای خرید‌های دولتی را به ۱۰ مرکز ارتقا دهد؛ بمب منافقین، اما مجال آن را نمی‌دهد که این نظریه‌پرداز خوش‌فکر حوزه اقتصاد و بازرگانی، خدمتش را به ایران و مردمش ادامه دهد.

او در تیرماه ۱۳۶۰ بار دیگر به مشهد برمی‌گردد، اما این بار به‌عنوان شهید جواد اسدالله‌زاده و در خاک عطرآگین حرم‌مطهر‌رضوی آرام می‌گیرد.

صدیقه اختیاری، همسر شهید اسدالله‌زاده

دنبال منیت نبود

متولد مشهد مقدس هستم. در سال ۱۳۵۸ بعد‌از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه الزهرا (س) تهران، به مشهد بازگشتم و برای ارتقای سطح آگاهی در کلاس‌های شهید اسدالله‌زاده که در دانشگاه فردوسی درباره اقتصاد اسلامی برگزار می‌شد، شرکت کردم.

بعد از مدتی، با‌توجه‌به‌اینکه بنده و شهید اسدالله زاده از نظر عقاید و طرز تفکر به هم نزدیک بودیم، از من خواستگاری کرد. بعد از آشنایی خانواده‌ها و برگزاری مراسم خواستگاری، توسط شهید هاشمی‌نژاد به عقد هم درآمدیم. زندگی مشترک من و شهید اسدالله‌زاده در تهران آغاز شد. روز هفتم تیرماه۱۳۶۰ شهید اسدا... زاده که معاون وزیر بود، مطالبی درباره تورم و مسائل اقتصادی آماده کرد؛ موضوع اصلی آن جلسه درباره رئیس‌جمهور آینده و بحث اقتصاد کشور بود.

معمولا جلسات تا ساعت یک شب طول می‌کشید؛ بنابراین نگران نبودم. ساعت‌۵صبح هشتم تیر دیدم خبری از همسرم نیست. با منزل شهید اسلامی تماس گرفتم. ابتدا کسی گوشی را جواب نمی‌داد. دوباره که تماس گرفتم، خبر انفجار حزب جمهوری‌اسلامی را شنیدم. همسر شهید اسلامی گفت: آیت‌الله‌ بهشتی، آقای اسلامی، همسرم و دیگر اعضای حزب جمهوری‌اسلامی به شهادت رسیده‌اند.

با‌توجه‌به اینکه بعد‌از انقلاب شاهد ترور مردم و شخصیت‌های برجسته دیگری توسط منافقین بودیم، آمادگی رویارویی با این اتفاق را داشتم. قطعا کسی که در راه اعتلا و پیشرفت اسلام وارد کار‌های اجتماعی و سیاسی می‌شود، خودش را برای شهادت آماده می‌کند.

همسرم باتقوا بود و در حرف‌هایش «منیت» نداشت. بعد‌از شهادتش او را شناختم؛ او هرگز کار‌ها و فعالیت‌هایش را در خانواده مطرح نمی‌کرد و بعد از شهادتش بود که برادرم می‌گفت: «برای من عجیب است کسی این‌قدر فعالیت و دیدی وسیع به مسائل سیاسی و اجتماعی داشته باشد و هیچ‌گاه منم‌منم نکند.»



* این گزارش پنج‌شنبه ۷ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۴۹ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44