مردم احترام ویژهای برای خانواده سادات قائل هستند و سادات نیز معمولا حرمت تبارشان را بهصورت ویژهای نگه میدارند. آنها خیلی از کارها را نمیکنند، چون جلوه خوبی ندارد یا بعضی اعمال صواب را بیشتر انجام میدهند؛ چون در چشم بسیاری از مردم الگو هستند.
سادات کوچه گلریز۱۱ در محله شهیدآوینی نیز از همین دست هستند؛ بیشتر آنها از خاندان سادات سجادیزاده هستند که چندین پشت در همین محدوده زیستهاند و حسابی بین اهالی معروف و محبوب هستند.
به مناسبت روز عید غدیر، سراغ اعضای این خانواده رفتهایم تا از «سیدبودن» و «زندگی ساداتی» صحبت کنند.
بزرگتر این خانواده مرحوم سیدمحمد سجادیزاده بوده که سال۱۲۹۹ متولد شده و در سال۱۳۸۱ چشم از دنیا فروبسته است؛ فردی زحمتکش و باتقوا که در محله شهره عام و خاص بوده و فرزندانش هم همین مسیر درست را در پیش گرفتهاند.
طبق گفته اهالی، او طوری رفتار میکرده که خوب و بد محله احترامش را داشتهاند؛ یعنی جدا از مسجدیها، حتی آنهایی هم که در حال خودشان نبودند و گاهی عربده میکشیدند، برای او احترام ویژهای قائل بودهاند.
سیدهاشم سجادیزاده، فرزند مرحوم سیدمحمد، هم تلاش کرده است چنین منشی را دنبال کند. این سید هفتادودوساله که خیاط قدیمی محله شهید آوینی هم هست، وصلبودن به خاندان پیامبر اعظم (ص) و ائمه اطهار (ع) را بالاترین افتخار میداند.
آقاسید هاشم معتقد است «کسی که از خاندان سادات است، باید مواظب رفتارش باشد و دنبال کار نیک باشد و از انجام اعمال بد بپرهیزد.»
خاطرهای در همین خصوص دارد و تعریف میکند: شخصا تلاش کردهام سمت کارهای باطل نروم و از آن طرف، پایم از حسینیه و مسجد و نماز جماعت بریده نشود. جوان که بودم، در همین محله برای دو استادکار شاگردی میکردم.
ماه مبارک رمضان بود، پول دادند که «برو برای ما نان و کره بگیر.» رفتم و گرفتم، اما شب به پدرم گفتم «دیگر سر این کار نمیروم.» میدانستم اگر با آن دو نفر حشرونشر میکردم ممکن بود من هم روزی روزهخوار شوم. شغل دیگری را هم ترک کردم، چون آنجا خیلی حرفهای نامربوط میزدند و فحاشی میکردند.
او با تأکید میگوید: اگر سادات پایشان را کج بگذارند، تنها آبروی خودشان را نمیبرند؛ خداینکرده- به بقیه سادات هم بیحرمتی کردهاند. برای همین است که همه عمرم سعی کردهام حرمت سیدبودنم را نگه دارم.
آقاسیدهاشم خوب میداند که این شکل زندگی برایش اعتبار و آبرو هم خریده است؛ تعریف میکند: اینجا گلشن یا قلعهکهنه گلشهر نام داشت، هرچند از خود قلعه فاصله داشت. انقلاب که پیروز شد، هرمحله یک شورا تشکیل داد. آن زمان من هم با سن کم نماینده شدم و به برکت سیدبودن و رفتاری که داشتم، بیشترین رأی را آوردم و بعد هم رئیس شورا شدم.
مردم خیلی احترام میگذارند، چون خانواده ما به هیچکس آزاری نرسانده است. از خانه ما صدای مزاحمی برای همسایهها بلند نشده است. من حتی برای مجلس دامادی خودم که پیش از انقلاب بود، هیچ سازودهلی نیاوردم. نواری که گذاشته بودم در ضبط، مداحی بود. بندهخدا خانمم زد زیر گریه که «آقا در عروسیمان نوار روضه گذاشته است!»
آقاسیدهاشم البته با رفتارش در طول زندگی، گریههای شب عروسی همسرش را جبران میکند، میگوید: در پنجاهسال زندگی مشترک من و حاجخانم، حتی یکبار نشده که توهینی به یکدیگر کنیم یا مثلا بگوییم برادر، خواهر یا مادر و پدرت فلان رفتار را کردند یا فلان هستند. تماما احترام بوده است و محبت.
آنطورکه آقاسیدهاشم یادش است بعد از انقلاب اسلامی، برگزاری جشن عید غدیر در منازل سادات، شکوه و رونق گرفته است. میگوید: قبلا اینطور نبود. چندنفر میآمدند و به پدرم تبریک میگفتند، اما در منزل مراسمی نداشتیم که مردم بیایند و بنشینند و از سادات عیدی بگیرند. تنها میآمدند و شانه و سینه پدرم را میبوسیدند و میرفتند.
الان چند روز مانده به عید حدود پانصدبسته عیدی درست میکنیم، چون همین تعداد مهمان داریم. چند جعبه شیرینی و میوه هم برای مهمانها آماده میکنیم و با چای و شربت از آنها پذیرایی میکنیم. در دوطبقه خانهمان مهمانداری میکنیم، همسایهها، دوستان و آشنایان از صبح اول وقت تشریف میآورند تا ۸ شب.
سیدرضا سجادیزاده
۴۷ساله، فرزند مرحوم سید حسین و نوه مرحوم سیدمحمد
مردم بهواسطه نام مبارک ائمه اطهار به سادات احترام میگذارند، وگرنه از خودمان چیزی نداریم. ما درقبال این احترام مسئولیت داریم. باید طوری رفتار کنیم که نام سادات بد جلوه نکند. خود من، چون سید بودم، سراغ خیلی از کارها نرفتم. باید شخصیت نام و خانوادهام حفظ میشد و بههمیندلیل جوانی متفاوتی داشتم. مثلا حتی همین الان در خودرو ما تنها نوای نوحه و مداحی شنیده میشود.
پدر و مادرمان از همان بچگی، ما را از برخی کارها نهی میکردند. ما اصلا بازیهای مردمآزار نداشتیم
ما ترجیح میدهیم بین سفر به جاهای مختلف به کربلا برویم. در خانواده سادات اعتقادات و رفتار از پدر به پسر ارث میرسد کمااینکه نمازخواندن و روزهگرفتن من از پدرم، آقاسیدحسین، بهیادگارمانده است، چون تأکید ویژهای بر نماز و روزه داشت.
سیدهادی سجادیزاده
۳۹ساله، فرزند سیدعباس و نوه سیدمحمد
عوامل مختلفی در زندگی هر انسانی هست که او را در مسیر خاص خودش قرار میدهد؛ برای ما بیش از هر چیز «سیدبودن»، زندگی و اهدافمان را مشخص کرده است. ما همیشه باید حرمت پیشوند اسممان را نگه میداشتیم. خاطرم هست در دوره دبیرستان روزی از روزهای آخر اسفند، اصطلاحا مدرسه را پیچاندیم؛ من، اما به بقیه پیشنهاد دادم که همگی به حرم مطهر برویم. حتی فرارکردن از مدرسه هم برای ما رنگوبوی دیگری داشت.
از آن سو مردم هم نگاه دیگری به بچه سیدها دارند. در محیط کار و دانشگاه به سبب لباس روحانیت و عمامه سیاه که من بر سر دارم دیگران احترام ویژهای به من میگذارند؛ مثلا در نماز جماعت همینکه وارد مسجد یا نمازخانه میشوم، من را جلو میفرستند؛ حتی استادانم که رتبه علمی بالاتری دارند، پیشنماز نمیایستند!
سیدعلیاکبر سجادیزاده
۵۳ساله، فرزند مرحوم سیدمحمد
وقتی بچه بودم، پدر و مادرم روز عید غدیر، کفنی پهن میکردند و چند لحظه در آن میخوابیدند. مستحب است که این کار انجام شود و روایت داریم که باعث طولانیترشدن عمر هم میشود. البته ربطی به سیدبودن ندارد و قدیمترها حتی عامها این کار را میکردند. پدر و مادرمان از همان بچگی، ما را از برخی کارها نهی میکردند. ما اصلا بازیهای مردمآزار نداشتیم.
رسم بود که برخی بچهها برای تفریح زنگ یا در خانههای مردم را میزدند و فرار میکردند، اما ما هیچوقت این کار را نکردیم. بزرگتر هم که شدیم، سمت خیلی چیزها نرفتیم؛ مثلا هیچ ارتباطی با جنس مخالف نگرفتیم. اینها همه بهخاطر سیدبودن و سابقه خانوادهمان بود. در خانواده ما همیشه بر خواندن قرآن تأکید میشود. بههمیندلیل از قدیم دورههای خانگی و مراسم دعا و قرآنخوانی داریم. ایام عید غدیر هم بسیاری از سنتهای این ایام را انجام میدهیم.
سیدحسن سجادیزاده
۶۵ساله، فرزند مرحوم سیدمحمد
سید باید الگوی جامعه باشد و توقع نداشته باشد دیگران کمکش کنند. سادات باید تاجاییکه توان دارند، از زحمتشان روزی کسب کنند و باعزت رفتار کنند. آنها اگر خطایی کنند، تنها آبروی خودشان را نمیبرند، بلکه به اعتقاد مردم ضربه میزنند.
حرفه من برقکاری است و وقتی به خانه مردم، میروم بهاصطلاح از دست شل و از چشم کور، از زبان لال و از پاشکسته میشوم تا خطایی نکنم. سعی میکنم به نحو احسن کار کنم و کمکاری نداشته باشم تا خدا پدر و مادربیامرزی بدهند و آبروی دیگر سادات هم حفظ شود.
علاوهبر اینها ما سنتهایی داریم که باعث برکت زندگی میشود؛ مثلا رسم داریم که مجالس عروسیمان را شب عید غدیر برگزار کنیم. این عید برای ما خیلی عزیز است، طوری که پدر و مادرهای ما در شبش، دست و پاهای خود را حنا میگذارند.
جعفر باشتین، یکی از همسایههای کوچه گلریز۱۱، درباره حضور خانواده سادات سجادیزاده و تأثیر آن بر حال و هوای کوچه و محله میگوید: شانزدهخانواده سید در این کوچه ساکن هستند؛ شاید سرجمع حدود هشتادنفر سید داشته باشیم که همه اخلاقمدار هستند.
حتی قیمت خانههای اینجا کمی بیشتر است؛ چون ناامنی و مزاحمت و بداخلاقی نداریم
آزاری ندارند و اگر کمکی هم از دستشان برآید، دریغ نمیکنند. بهخاطر همین مراعاتها و رفتار بزرگان خانواده بوده که خیابان گلریز ۹ و ۱۱ در گلشهر معروف است و اینجا را به محدوده سجادیها میشناسند. حتی قیمت خانههای اینجا کمی بیشتر است؛ چون در این دو کوچه، همسایهای برای دیگری مزاحمتی ندارد یا ناامنی و بداخلاقی نداریم.
معصومه مشرقی، یکی از فعالان فرهنگی گلشهر، از رفتار خوب خانواده سادات سجادیزاده با همسایهها داستانها دارد و میگوید: خانواده ما ارادت ویژهای به خاندان سجادیزاده دارند. پدرم چندسالی است که آلزایمر گرفته است و گاهوبیگاه حالش ناگوار میشود. چندسال پیش بیدلیل حال پدرم بد شد؛ مادرم بهسرعت سراغ آقا سیدعلی سجادی، پیشنماز مسجد صاحبالزمان (عج)، ملکی رفت. به او گفته بود «بیا که حاجآقا مشرقی روبهقبله است.»
آقا سیدعلی مثل همه دفعاتی که پیگیر کار همسایههاست، سریع خودش را رساند و دعایی خواند. خوشبختانه خدا خواست و حال پدرم به برکت این دعا خوب شد.
* این گزارش دوشنبه ۴ تیرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۲ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.