کد خبر: ۹۴۲۵
۲۲ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰

وسوسه‌ پژو قسطی پای حسن محجوب‌فرد را به تیم تاکسی‌رانی باز کرد!

مدیرعامل سازمان تاکسی‌رانی پیشنهادی وسوسه‌انگیز به او داد؛ اینکه در ازای بازی در تیم فوتبال تاکسی‌رانی، می‌تواند صاحب یک خودرو پژو به‌صورت اقساطی شود و در خط فرودگاه نیز کار کند.

نام حسن محجوب‌فرد، بازیکن درخشان دهه‌۶۰، آن‌قدر برای فوتبال‌دوستان آشنا بود که آن زمان، پیشنهاد‌های ورزشی و کاری مختلفی به او می‌شد. از یک طرف پیشنهاد بازی در تیم فوتبال پاس تهران در مقابلش قرار داشت و از طرف دیگر، پیشنهاد‌های کاری از بانک و کارخانجات مختلف به او شده بود.

مردد مانده بود که چه تصمیمی باید بگیرد، تا اینکه مدیرعامل سازمان تاکسی‌رانی پیشنهادی وسوسه‌انگیز به او داد؛ اینکه در ازای بازی در تیم فوتبال تاکسی‌رانی، می‌تواند صاحب یک خودرو پژو به‌صورت اقساطی شود و در خط فرودگاه نیز کار کند. حسن‌آقا با مشورت با مادر بالاخره تصمیمش را گرفت و این‌گونه شد که این ساکن محله امام‌خمینی (ره)، اکنون در شصت‌و‌دو‌سالگی، سابقه بیست‌سال بازی حرفه‌ای و ۲۴‌سال مسئولیت تربیت‌بدنی سازمان تاکسی‌رانی شهرداری مشهد را دارد.

هنوز آفتاب وسط آسمان بود که توپش را زیر بغلش می‌زد تا با بچه‌های کوچه فوتبال بازی کند. گرم بازی که می‌شد، گذر زمان را احساس نمی‌کرد. پاهایش که از رمق می‌افتادند، تازه می‌فهمید که چند‌ساعت در کوچه دنبال توپ دویده است. علاقه‌اش به بازی فوتبال از کوچه‌ای در نزدیکی میدان ضد (۱۵‌خرداد) که خانه پدری‌اش بود شروع شد؛ «چهار تا سنگ به‌عنوان دروازه و یک توپ پلاستیکی، کافی بود تا ساعت‌ها خودمان را سرگرم کنیم. شاید قوانین بازی را به‌درستی نمی‌دانستیم، اما عشق به فوتبال همه بعدازظهرهایمان را پر می‌کرد.»

در همان دوران کودکی برای خودشان تیم‌بندی داشتند و تصمیم می‌گرفتند بچه‌های این کوچه با چند کوچه آن‌طرف‌تر مسابقه دهند؛ «آن زمان هنوز ترمینال ساخته نشده بود و زمین خاکی بود. در عالم بچگی، مسابقه برایمان خیلی مهم بود؛ به همین دلیل قرار بازی‌مان را در همین زمین خاکیِ ضد می‌گذاشتیم.»

با ورود به دوران نوجوانی، این ورزش برایش رنگ و روی دیگری گرفت؛ «وارد دوران راهنمایی که شدم، کلاس‌های ورزش برایم جذاب‌تر شد. باید رشته‌ای را انتخاب می‌کردم و برای من، فوتبال حرف اول را می‌زد.»

حسن‌آقا با دیدن توپ چهل‌تکه سفید و مشکی فوتبال در زنگ‌های ورزش نمی‌توانست جلو شوق و علاقه خودش را بگیرد و سریع پا به توپ می‌شد. مربی که علاقه او را دید، در چند جلسه کلاس ورزش، او را زیرنظر گرفت و بازی‌اش را تحلیل کرد؛ «تا آن زمان نمی‌دانستم بازی فوتبالی که بدون مربی انجام داده‌ام، یک نوع استعداد است. خلاصه بگویم مربی صدایم کرد و نشانی باشگاهی را به من داد تا فوتبال را به‌صورت حرفه‌ای یاد بگیرم.»

او عضو تیم فوتبال مدرسه‌شان می‌شود که از هر پایه تحصیلی چند‌نفری در آن بودند و در دوران دبیرستان علاوه‌بر تیم مدرسه، در باشگاه شاهین ضد هم بازی می‌کند؛ «چند‌سالی بود که قواعد بازی را یاد گرفته بودم و به‌دلیل توانایی‌ای که مربی در من دیده بود، در پست هافبک چپ بازی می‌کردم.»

با یادآوری خاطرات، طعم شیرین آن دوران را مزه‌مزه می‌کند و می‌گوید: شادروان قدیریان سرپرست تیم بود. قبل از مسابقه به بچه‌های تیم می‌گفت هر‌کس امروز گل بزند، یک جایزه پیش من دارد. آن زمان برای پول بازی نمی‌کردیم. اصلا فوتبال مانند الان نبود. همه ما با وجودی که سن و سالی نداشتیم، فقط از بازی لذت می‌بردیم. وقتی مسابقه تمام می‌شد، مرحوم قدیریان به آنهایی که گل زده بودند، یک جفت کفش ورزشی جایزه می‌داد.

 

وسوسه پژو قسطی و فوتبالیست شدن حسن محجوب‌فرد

 

پیشنهاد وسوسه‌انگیز تاکسی‌رانی

دیپلمش را گرفت. زمان رفتن به خدمت سربازی فرا‌رسیده بود. وسوسه بازی فوتبال سبب شد دوسالی دیرتر به خدمت برود؛ «نمی‌توانستم از فوتبال دل بکنم. بالاخره خودم را معرفی کردم و محل خدمتم اصفهان شد.» با خنده می‌گوید: آنجا هم فوتبال با من بود و عضو تیم سرباز اصفهان شدم.

از خدمت سربازی که برگشت، عضو تیم فوتبال جوانان ابومسلم شد. هم‌تیمی‌هایش سعید صیامی و مرحوم محمد اعظم بودند. طعم شیرین بازی فوتبال برایش بسیار لذت‌بخش بود، اما دیگر نمی‌توانست تمام فکر و ذهنش را برای فوتبال بگذارد؛ «همان‌طور که گفتم آن موقع نمی‌شد فقط از‌طریق بازی فوتبال، امرار معاش کرد. باید برای خودم کاری دست‌و‌پا می‌کردم.»

آن زمان برای پول بازی نمی‌کردیم. اصلا فوتبال مانند الان نبود. همه ما فقط از بازی لذت می‌بردیم

اواخر دهه‌۶۰ چند کارخانه، بانک‌های استان و‌... دنبال تشکیل تیم فوتبال بودند و می‌خواستند فردی فوتبالی را استخدام کنند که هم در کارخانه یا بانک کار کند و هم در تیمشان حضور داشته باشد.

حسن‌آقا اسم و رسم خوبی در بین آنهایی که به فوتبال علاقه داشتند، پیدا کرده بود. او اولین پیشنهاد خود را از یک بانک دریافت می‌کند؛ «تیم پاس تهران از من دعوت کرده بود. به پیشنهاد آنها فکر می‌کردم که از دو کارخانه و یک بانک هم دعوت به کار شدم. همان‌طور‌که داشتم برای خودم سبک و سنگین می‌کردم که چه کنم، آقای مرتضایی، مدیر تاکسی‌رانی مشهد، دعوتم کرد تا او را ببینم.»

پیشنهاد مرتضایی برای حسن‌آقا به‌شدت وسوسه‌انگیز بود؛ «گفت اگر عضو تیم تاکسی‌رانی شوی، یک دستگاه پژو‌۴۰۵ صفر کیلومتر به‌صورت اقساط به تو می‌دهم تا در تاکسی فرودگاه کار کنی. آن موقع کمتر‌کسی پژو داشت. از‌طرفی اگر می‌خواستم پیشنهاد پاس را قبول کنم، باید به تهران می‌رفتم و مادرم راضی نبود که به شهر دیگری بروم.»

او قبول کرد که عضو تیم فوتبال تاکسی‌رانی شود و در خط فرودگاه نیز کار کند.


بازی در مقابل ابومسلم

بازی‌های درخشان او و هم‌تیمی‌هایش سبب شد سه سال به مسابقات جام حذفی راه پیدا کنند؛ «با وجود تیم‌های قدری مانند ابومسلم و پیام مشهد، این تیم تاکسی‌رانی بود که به جام حذفی می‌رفت. در این جام سال اول در مقابل تیم پرسپولیس بازی کردیم. آن زمان ستاره فوتبال این تیم علی پروین بود که توپ را از هر‌جا می‌کاشت، می‌توانست گل بزند.»

طی دو سال بعد نیز به‌ترتیب درمقابل پاس تهران و ملوان انزلی بازی کردند و بااینکه هر سه بازی را مغلوب شدند، باز هم بازی در‌مقابل بهترین بازیکنان آن دوران را از بهترین خاطرات خود می‌داند؛ «به یاد دارم روزی که تیم ابومسلم را در مشهد شکست دادیم تا به‌عنوان پیروز میدان به مسابقات جام حذفی برویم. هواداران تیم ابومسلم می‌خواستند وارد زمین شوند و ما را مفصل کتک بزنند!»

او با افتخار می‌گوید: در مسابقات فوتبال جام کارگری استان اول شدیم و هیچ‌گاه در این مسابقات از رتبه سوم پایین‌تر نیامدیم. 


ماجرای کودک جامانده در ماشین

فوتبال و کار برای حسن‌آقا همسو بود. او از هنگامی‌که وارد تاکسی‌رانی شده بود، سه سال در خط فرودگاه و چهار‌سالی هم در ترمینال مشغول به کار بود. سپس به‌عنوان مسئول اشیای گمشده، کارش را ادامه داد.
او هنگامی که تاکسی‌ران بوده، به‌دلیل شغلش با افراد مختلفی برخورد داشته است؛ «همه از مصائب و مشکلات یک راننده که باید در سرما و گرما، در ترافیک و شلوغی، پشت فرمان بنشیند، خبر دارند، اما کار در بخش اشیای گمشده، کاری متفاوت و ماجراهایش بیشتر از زمان رانندگی روی تاکسی بود.»

حسن‌آقا خاطرات جالبی از دوران فعالیتش در بخش اشیای گمشده تعریف می‌کند؛ «روزی پشت میزم نشسته بودم و با تلفن حرف می‌زدم که یکی از راننده‌ها وارد اتاق شد. کیف دستی را در اتاق گذاشت و گفت عجله دارد و رفت. از داخل کیف صدایی می‌آمد. تلفن را قطع کردم و سراغ کیف آمدم. دیدم یک نوزاد داخل آن است! با اینکه چند‌بار چنین موضوعی را از اطرافیانم شنیده بودم، با دیدن بچه تعجب کردم.»

او با راننده تماس می‌گیرد و از‌طرفی به کلانتری زنگ می‌زند. صورت‌جلسه‌ای تنظیم و کودک تحویل اداره بهزیستی می‌شود. ماجرای جالب دیگری به ذهنش می‌رسد و تعریف می‌کند: یکی از راننده‌ها سرویس طلایی را به‌عنوان شیء مفقودی تحویل من داده بود. دو خانم آمدند و مشخصات سرویس طلا را دادند. رفتار آنها خیلی مشکوک بود؛ به‌همین‌دلیل گفتم باید کاغذ خرید را بیاورند تا طلا را تحویلشان دهم. 

چند‌روز بعد، آنها استشهادی از محل جمع می‌کنند و دوباره پیش حسن‌آقا می‌آیند و می‌گویند که کاغذ خرید را گم کرده‌اند؛ «گفتم باید به مدیرعامل خبر دهم و کسب اجازه کنم. هنوز ساعتی از رفتن آنها نگذشته بود که دو مرد جوان آمدند و نشانی سرویس طلا را دادند. به آنها هم گفتم باید کاغذ خرید بیاورند.»

او یک روز و ساعت را مشخص می‌کند و از نماینده کلانتری و هر چهار نفر آنها دعوت می‌کند تا بیایند؛ «مرد کاغذ خرید به همراه داشت و سرویس طلا را تحویل گرفت. با حضور راننده تاکسی، مشخص شد که آن خانم‎ها هنگامی‌که سوار ماشین او شده بودند، سرویس طلا را دیده بودند. می‌خواستند آن را بردارند که راننده از آینه وسط دیده و طلا را از آنها گرفته بود و به من تحویل داده بود.»

 

وسوسه پژو قسطی و فوتبالیست شدن حسن محجوب‌فرد


پیشنهاد ساخت مجموعه ورزشی

بیست سال بازی حرفه‌ای و علاقه‌اش به فوتبال سبب شد به‌عنوان مسئول تربیت‌بدنی سازمان تاکسی‌رانی کارش را ادامه دهد. او هم‌زمان در کلاس‌های مربیگری هم شرکت می‌کند و با اخذ مدرک، مربی می‌شود؛ «به مدت ۱۰ سال مربی و سپس مدیر مدرسه فوتبال شهرداری بودم و به بچه‌های شش تا شانزده‌ساله در رده‌های نونهالان و نوجوانان در پارک ملت آموزش می‌دادم.»

حسن‌آقا که از سابقه بسیاری از تاکسی‌ران‌ها و علاقه آنها به ورزش باخبر بود، پیشنهاد ساخت مجموعه ورزشی برای کارمندان تاکسی‌رانی را داد؛ «با همراهی معاونت تربیت‌بدنی شهرداری، شورای شهر و سازمان فرهنگی، پنج‌سال پیش، مجموعه ورزشی شهدای تاکسی‌رانی شهرداری مشهد در بولوار توس احداث شد.»

روز‌های زوج این مجموعه در‌اختیار تاکسی‌رانان و سایر روز‌ها در‌اختیار سازمان فرهنگی شهرداری است. حسن‌آقا مدیر این مجموعه در روز‌های زوج است؛ «فضایی فراهم شده است تا تاکسی‌رانان در رشته‌های والیبال، فوتسال، کشتی، آمادگی جسمانی، باستانی و‌... ورزش کنند؛ البته این مجموعه صبح‌ها به بانوان اختصاص دارد.»

حسن‌آقا اشاره می‌کند که سال گذشته مسابقات فوتبال تیم‌های تاکسی‌رانی کلان‌شهر‌های کشور در همین مجموعه ورزشی شهدای تاکسی‌رانی برگزار شده است؛ «روزی مدیرعامل اتحادیه تاکسی‌رانی شهری کشور از تاکسی‌رانی مشهد بازدید کرد. هنگامی‌که به اتاق من رسید، خودم را معرفی کردم و پیشنهاد برگزاری این مسابقات را دادم. روز بعد، نامه‌ای دریافت کردم که از من پرسیده شده بود می‌توانم خودم مدیر اجرایی این مسابقات باشم.

با قبول این مسئولیت، مسابقات را با حضور شانزده‌تیم از کلان‌شهر‌های کشور به میزبانی مشهد برگزار کردیم.» علاقه‌اش به فوتبال سبب شده است هنوز هم در زمین بازی حضور داشته باشد. او سرپرست و عضو تیم پیشکسوتان تاکسی‌رانی است و با همکاران، بازیکنان و دوستان قدیمی‌اش همچنان پا به توپ می‌شوند.

 

تشکیل تیم فوتبال بازنشتگان

اخلاق خوش حسن‌آقا در سازمان تاکسی‌رانی زبانزد همه است. حسن یوسف‌زاده، از تاکسی‌رانان بازنشسته، سال‌ها در زمین چمن هم‌تیمی حسن آقا بوده است. او توضیح می‌دهد: بیشتر مشهدی‌های عاشق فوتبال، او را می‌شناسند. ما از دوران نوجوانی یکدیگر را می‌شناسیم و در همه این سال‌ها او را با همان لبخند و روی خوشی که دارد، می‌شناسم.

یوسف‌زاده که اکنون مربی تیم فوتبال پیشکسوتان تاکسی‌رانی است، می‌گوید: سابقه ورزشی حسن‌آقا سبب شده است بداند باید برای ترغیب بچه‌ها، جوانان یا حتی پیشکسوتان تاکسی‌ران چه برنامه‌هایی برگزار کند. به‌عنوان مثال او تیم فوتبال پیشکسوتان را تشکیل داده است تا بازنشسته‌های این گروه فراموش نشوند. 

 

تلاش برای رفاه تاکسی‌ران‌ها

یکی دیگر از ویژگی‌های حسن‌آقا به گفته همکارانش، گره‌گشا‌بودن او‌ست. قاسم رحیمی، دیگر مربی تیم پیشکسوتان تاکسی‌رانی، با اشاره به اینکه حدود سی‌سال است حسن‌آقا را می‌شناسد، می‌گوید: آدم بسیار دقیق و منظمی است که هوای نیرو‌های خود را دارد. به یاد دارم هنگام شیوع بیماری کرونا چطور دلسوزانه ماسک و الکل بین تاکسی‌ران‌ها توزیع می‌کرد.

رحیمی ادامه می‌دهد: حسن‌آقا مردی نمونه و مطالبه‌گر است. او برای رفاه تاکسی‌ران‌ها خیلی تلاش می‌کند و اگر بخواهم او را در چند کلمه توصیف کنم، باید بگویم انسانی شریف و خوش‌قلب است که حتی یک‌بار در این سی سال، از او کج‌خلقی ندیده‌ام.

* این گزارش سه‌شنبه ۲۲ خردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۰ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44