بانویی ۳۸ساله که همزمان در چند رشته فنی و هنری فعالیت میکند و دستی هم در ترجمه داستان و مهارتهای رایانه دارد. البته این همه ماجرای این بانوی خوشذوق و همهفنحریف نیست؛ او آموختههایش را دراختیار دیگران نیز میگذارد تا به این ترتیب و در حد توانایی خود، سهمی هم در کارآفرینی داشته باشد.
تا وقتی که خانه پدرم بودم، فقط درس میخواندم و مدرسه میرفتم و میآمدم؛ از کارهای متفرقه و جانبی خبری نبود تا برای دانشگاه در رشتهای که بهشدت به آن علاقه داشتم قبول شدم؛ مترجمی زبان. اما پدرم اجازه ادامه تحصیل در شهر دیگر را به من نداد و من ماندم و یک دنیا آرزوی ادامه تحصیل.
ازآنجاکه پشتکار و انرژیام خیلی زیاد بود، سعی کردم کاری برای خودم دستوپا و این انرژی را تخلیه کنم. مدت سه سال کتابدار افتخاری اداره ارشاد بودم و دیپلم افتخاری کتابداری گرفتم، بعد هم در کنار دیپلم انسانی، دیپلم کامپیوتر گرفتم و با آموختن مهارتهای لازم، مدتی را در آموزشگاهها کامپیوتر تدریس کردم. تا آن زمان از هنر خبری نبود و سرم در کتاب، بهویژه کتابهای زبان بود که به آن علاقه داشتم.
علاقهبه خواندن کتابهای انگلیسی همچنان در من هست و مسبب این علاقه دبیر زبان مقطع دبیرستانم بود. او سالها بعد از فراغت از تحصیلم کتابی به نام «نیزه سیاه» را برای مطالعه به من داد که این رمان انگلیسی را که درباره ماجراهای شوالیهها بود، ترجمه کردم. همچنین کتاب «پنج داستان رویایی» ویژه کودکان که آن را نیز به فارسی برگرداندم. این دو اثر از سال ۸۷ تا کنون چشمبهراه چاپ مانده است؛ چون باید آن را با سرمایه خودم منتشر میکردم و من چنین پولی نداشتهام.
سال۸۰ ازدواج کردم و ثمره آن دخترم ساراست. او که به دنیا آمد، پای من هم به دنیای هنر باز شد. عروسکسازی، سرمهدوزی، روباندوزی، گلیمبافی، بافت تابلوفرش، ساخت وسایل تزئینی با چرم، نقاشی روی سفال و... در کنار پرورش گل و گیاه کارهایی بود که بهطور جدی دنبال کردم و آموختههایم را در هریک به سطح عالی رساندم. میکوشیدم خودم را صرفا به یکهنر محدود نکنم و به هنر به چشم منبع درآمد نگاه نمیکردم. شاگردان زیادی داشتهام که حتی از بعضی از آنها بهعلت بیبضاعتبودن هزینهای برای آموزش دریافت نکرده یا مبلغ کمی دریافت کردهام، اما الان از راه همین هنر ارتزاق میکنند و درواقع برای این بانوان زحمتکش محله کارآفرینی شده است.
بدون استاد و با نقشزدن طرحهای مینیاتوری روی سفال کار کردهام و سرمهدوزی را هم از یکی از دوستانم یاد گرفتم
دخترم به هنر علاقهمند است و از کارهای هنریام استقبال میکند. دوست دارم او بهویژه در زمینه تابلوفرش بهصورت حرفهای وارد شود و کارهایی در عرصه بینالمللی ارائه دهد. پشتکار و علاقهمندیام به انجام کارهای مختلف هنری و آموزشی باعث شده که از رشتههای گوناگون بهره برم و البته برای بیشتر آنها به آموزشگاه رفته و زیرنظر استادانی دوره گذراندهام. نقاشی روی سفال را بدون استاد و با نقشزدن طرحهای مینیاتوری روی سفال کار کردهام و سرمهدوزی را هم از یکی از دوستانم یاد گرفتم. انصافا همسرم هم هیچگاه درباره این فعالیتها مخالفتی نداشته و همراهم بوده است.
دوست دارم هرچه بلدم به دیگران آموزش دهم؛ بهویژه زبان انگلیسی را که بهسبب تسلطم به آن حتی باوجود نداشتن مدرک تخصصی، از آموزشگاههای زبان با حقوق و مزایای درخورتوجه دعوت به کار شدم. از طرفی دخترم تمایل دارد بیشتر کنار او باشم و من هم بهخاطر او پیشنهادهای خوب کاری را رد کردم. با این حال بهصورت خصوصی شاگردان بسیاری داشتهام؛ چه درزمینه هنری و چه درزمینه آموزش زبان و کامپیوتر و طراحی کامپیوتری عکس.
میانهام با ورزش هم خوب است. در باشگاه رزمآوران خیابان آیتا... عبادی آموزش تکواندو دیدهام و کمربند سیاه دارم. در تمرینها آنقدر ضرباتم قوی بود که کسی دوست نداشت با من مبارزه کند و هر کسی هم میآمد برای مبارزه محافظ سر و سینه و... میبست. به سوارکاری هم خیلی علاقه داشتم، اما زمینهاش فراهم نشد بهصورت جدی دنبال این ورزش بروم.
مدتی است بهعلت شرایط زندگی از محله راهآهن به شهرک مهرگان نقل مکان کردهایم. زنان این محله بسیار علاقهمند به کارهای هنری هستند و افراد بااستعداد در این محدوده بسیارند؛ این است که میدانم با گسترش هنر در محله اتفاقات خوبی رقم خواهد خورد. بهخاطر اهالی محل سه بار نمایشگاه برگزار کردهام که اولی، نمایشگاه صنایع دستی در دی ماه سال گذشته و دبستان شهید احمدی روشنِ محله مهرگان بود. بهمن همان سال هم نمایشگاه صنایع دستی را در مهد خصوصی شقایق در محله شهید احمدی روشن (سیاسک پیشین) و نمایشگاه توانمندیهای اقتصادی بانوان را در نمازخانه امیرالمومنین (ع) در مهرگان با همکاری بسیج برپا کردم که در هر سه نمایشگاه، خودم در کنار دیگر خانمها غرفه داشتم.
*این گزارش یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ در شماره ۱۴۸ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.