همان ابتدای کار کمربند را به دستم میدهد تا مطمئن شوم منفذی ندارد. خوب گوشه و کنارش را بررسی میکنم و مطمئن که میشوم، کمربند را پس میدهم. بعد پشت سر آتنا میایستد و کمربند را روی چشمهایش میبندد و محکم گره میزند. بچهها بیسروصدا به انتخاب من در گوشه و کنار سالن مینشینند و هرکدام خیارها را در نقطهای نگه میدارند. یکی بالای سرش، دیگری روی رگ گردنش، نفر بعدی در دستش و...
حالا نمایش شمشیرزنی آتنا آغاز میشود! با تردید قدم برمیدارد، نفسهای عمیق میکشد و آهستهآهسته به بچهها نزدیک میشود. خوب اطرافشان قدم میزند و بعد با شمشیر برنده در دستش آرام به خیارها ضربه میزند و از وسط دونیم میکند. این نمایش چنددقیقه به طول میانجامد. تمام که میشود، کمربند را باز میکند. برای آتنا دست میزنیم و تشویقش میکنیم. آتنا که انگار فشار زیادی را تحمل کرده است، سرش را بین دستهایش میگیرد و روی زمین مینشیند.این نزدیکترین تجربه من است به رشته شمشیرزنی با چشم بسته. پیش از این، همه دیدههایم ختم میشد به کلیپهای اینستاگرام و برنامه عصر جدید و دیدن شمشیرباز مشهدی که با چشم بسته خیارها را از وسط به دونیم میکرد.
حالا اما به یک باشگاه کوچک در انتهای محله امیرآباد آمدهام و شاهد حرکات نمایشی تیم شمشیرزنان مبارز هستم. تجربهای که با دیگر تجربههایم تفاوتهایی دارد. تفاوتش هم به سنوسال اعضای تیم برمیگردد. این گروه کوچک را نوجوانان رزمیکار شهرک شهیدرجایی به سرپرستی مجید جعفری تشکیل دادهاند.
دختران و پسرانی که هرکدام دستی در هنرهای رزمی دارند و پیش از این مدالهای رنگارنگی کسب کردهاند، اما درست یکسال پیش تصمیمی متفاوت میگیرند. یک گروه تشکیل میدهند و شمشیربازی را با چشم بسته تمرین میکنند.
بچهها شاخههای رزمی دیگر مثل پنچاکسیلات (بخش نمایشی هنرهای رزمی و دفاعشخصی) هم تمرین کردهاند و سال پیش در برنامه اعجوبهها که از شبکه سوم سیما پخش شد، هنرشان را در این رشته نشان دادند، اما حالا همه تمرکزشان را روی شمشیرزنی با چشم بسته گذاشتهاند و میخواهند رکورد دنیا را بزنند!
آتنا زودمهر، ساجده بهرامی، مهدی غلامی، سیدامیرحسین علوی، امیرحسین سازگار، حسین پیرانیان و سیدمحمدصالح هاشمیان نینجاهای نوجوان شهرک شهیدرجایی هستند که یکسال است زیر نظر مجید جعفری، رزمیکار باسابقه منطقه، این رشته را تمرین میکنند و آرزوها و اهداف بزرگی در سر دارند.
سالن تمرین کوچک آنها جایی است در انتهای محله امیرآباد. وقتی میرسم که بچهها مشغول تمرین هستند. حسین با آن موهایی که به سبک ساموراییها پشت سرش بسته است، پیش از همه توجهم را جلب میکند. با آن قد و قواره کوچکش روبهروی تختهای چوبی ایستاده است و چاقوهای در دستش را با قدرتی باورنکردنی یکی پس از دیگری به سمت آن پرتاپ میکند. آتنا و ساجده را در گوشهای دیگر میبینم که حرکات رزمی انجام میدهند. مهدی هم که یک سروگردن از بقیه بلندتر است، مشغول تمرین با چوب است. هرکدام از بچهها مشغول انجام کاری هستند.
بعد از اینکه حرکات بچهها را از نظر میگذرانم، یک کیسه پر از خیارهای نصفهونیمه را در گوشه سالن میبینم که احتمالا با ضربه شمشیر بچهها تکهتکه شدهاند. فضای سالن پر از شور و انرژی بچههاست. آنها به دستور استاد جعفری تمرین را متوقف میکنند. شمشیرها را از گوشه سالن برمیدارند و نمایش را آغاز میکنند.
حسین پیرانیان، ملقب به حسین سامورایی، همان پسربچه چاقوبهدستی است که در بدو ورود به سالن میبینم. متوجه میشوم بر خلاف قد و قامت ریزش، از باتجربههای گروه محسوب میشود. آقای جعفری او را صدا میزند و چشمهایش را با کمربند مشکی ضخیم میبندد، یک خیار از کیسه برمیدارد و به من و بیآنکه کلمهای به زبان بیاورد، اشاره میکند که بگویم خیار را کجا بگذارد. به رگ دست چپش اشاره میکنم.
با فاصله روی دوزانو روبهروی حسین مینشیند و خیار را روی دستش میگذارد. حسین از جایش بلند میشود. آهسته به او نزدیک میشود. او را پیدا میکند و حالا نوبت پیداکردن خیار است. شروع میکند به چرخیدن به دور او. چندبار بلند میشود و مینشیند، دستش را بالا میآورد و اطراف بدن استاد در هوا میچرخاند، انگار که دارد در هوا چیزهایی را لمس میکند. پس از گذشت چنددقیقه، مقابل دست چپ مجید جعفری میایستد. چند نفس عمیق میکشد و با ضربهای آرام شمشیر را روی خیار فرود میآورد.
نمایش که تمام میشود، حسین کمربند را از روی چشمهایش باز میکند. ضعفی در چشمهایش پیداست. حسین به دیوار تکیه میدهد و بچهها برایش شکلات میبرند. من هنوز مات و مبهوت نمایش هستم. کلی سؤال در ذهنم دارم و کمی شک و تردید. از حسین میپرسم که چطور خیار را پیدا کرد و از کجا فهمید کجای بدن او قرار دارد؟
شانههایش را بالا میاندازد و میگوید خودش هم درست نمیداند! مجید جعفری اما به وسط پیشانیاش اشاره میکند و توضیح میدهد: اینها همه به چشم سوم برمیگردد. انسانها انواع مختلفی از احساسات دارند؛ حس غم، شادی، خشم و... .
حس ششم هم یکی از آنهاست که به آن چشم سوم میگوییم.
حسی که معمولا تقویت نمیشود و به مرور زمان کور میشود. ما اینجا حواس بچهها بهویژه حس ششم آنها را تقویت میکنیم. بچهها اینجا یاد میگیرند برای لحظاتی ذهنشان را از همهچیز خالی کنند و همه تمرکزشان را بر چیزی بگذارند که میخواهند آن را پیدا کنند. آن موقع همهچیز را با چشم سومشان میبینند.همه اینها را میشنوم، اما هنوز قانع نشدهام و مجید جعفری این را از سؤالهای پشتسرهم من میفهمد. اینبار چشمهای آتنا بسته میشود و همان سناریو با اندکی تغییر اجرا میشود. اینبار من محل قرارگرفتن بچهها را با همان اشاره مشخص میکنم و درنهایت آتنا هم از عهده کار برمیآید. حالا همهچیز برایم باورپذیرتر است.
نمایش تمام میشود. بچهها صندلیها را دورتادور سالن میچینند و به گفتوگو مینشینیم. از سرپرست گروه شروع میکنم. مجید جعفری متولد سال١٣٦٣ و سرپرست گروه شمشیرزنان مبارز است. او که از همان دوره کودکی به رشته رزمی علاقه داشته است، فعالیت ورزشیاش را در رشتههای رزمی آغاز میکند.
سال٧٦ بهطور جدی کار در رشته رزمی «آیکیدو» را شروع میکند. سال٨٢ ورزش را زیر نظر وحید اسحاقی که حالا رئیس انجمن ورزشهای رزمی خراسان است، ادامه میدهد. او در این سالها دیگر ورزشهای رزمی را هم امتحان میکند، مثل دفاعشخصی، کاراته و... . حالا مدارک مربیگریاش را گرفته و سالهاست در این نقطه شهر رزمیکاران را پرورش میدهد، اما هنوز با استادان مختلف در ارتباط است. روحا... گزمه را که مشاور ورزشهای رزمی انجمن استان خراسان است، استاد فعلی خودش میداند و با او مشورت میکند.
آنطور که شنیدهایم، مجید جعفری در این سالها مقامها و مدالهای زیادی کسب کرده است، اما علاقهای به صحبت از تجربیات شخصیاش ندارد. همه فکر و ذکر او تیم شمشیرزنان مبارزی است که یکسال پیش تشکیل داده است. عدهای از بچهها شاگردهایی بودهاند که پیش از این هم زیر نظر او ورزشهای رزمی مثل پنچاکسیلات، کاراته و... را آموزش میدیدند و عدهای هم در همین یکسال به گروه ملحق شدهاند.
البته عضویت در این گروه هم شرایط خاص خودش را دارد. آقای جعفری همان ابتدا از همه بچهها آزمون سرعت، تمرکز و... گرفته است و این بچهها به قول خودش دستچین شدهاند. افرادی که سالهاست در رشتههای مختلف رزمی فعالیت میکنند و مقامهای مختلفی هم کسب کردهاند.
چراغ اول را دختران گروه روشن میکنند. ساجده بهرامی که ١٣سال بیشتر ندارد، از چهارسالگی فعالیت در رشتههای رزمی را آغاز کرده است. رشته اصلی او «فری کونگفو» است و 2مدال طلای کشوری و چند مدال استانی را در این رشته کسب کرده است، اما چیزی که ساجده را به این شاخه جدید جذب میکند، هیجان آن است. میگوید همیشه بهدنبال پرهیجانترین ورزشها بوده و کار با شمشیر، آن هم با چشم بسته، هیجانانگیزترین رشتهای است که تابهحال تجربه کرده است.
ساجده هرروز از ساعت ٨تا11 در سالنی دیگر پارکور کار میکند، بعد از آن به این سالن میآید و با شمشیر تمرین میکند. ساعت ٣عصر هم رشته اصلی خودش، «فری کونگفو»، را تمرین میکند. میگوید: وقتی به خانه میرسم، از خستگی یک گوشه میافتم، اما حاضر نیستم از هیچکدام از این ورزشها دست بکشم.
آتنا هم دست کمی از ساجده ندارد. او در سبک کیوکوشین کمربند مشکی دارد و صبحها در باشگاه دیگری این ورزش را دنبال میکند و بعد از آن به گروه ملحق میشود. او هم سالهای زیادی را رزمی کار کرده است و مدالهای زیادی هم دارد. میگوید: از ورزشهای رزمی اشباع شده بودم. بهدنبال رشتهای جدید و پرهیجان بودم که آن را پیدا کردم.
مجید جعفری، سرپرست گروه، توضیح میدهد: ساجده و آتنا تنها دختران شهر هستند که با این سن و سال شمشیرزنی با چشم بسته کار میکنند.
مهدی غلامی همهچیز را از همین باشگاه شروع میکند و سیرتاپیاز رشته رزمی را زیر نظر مجید جعفری میآموزد. او که ١٥سال دارد و از دیگر اعضا بزرگتر است، درست 4سال پیش به پیشنهاد یکی از همکلاسیهایش به این باشگاه میآید، به رشته کاراته علاقهمند میشود و مدالهای رنگارنگی را هم کسب میکند. یک سال پیش که مربی پیشنهاد عضویت در این گروه را به او میدهد، میترسد و از این کار خودداری میکند، اما کنجکاو میشود که از چندوچونش سردربیاورد. چند جلسه شرکت میکند و بعد پایبند گروه میشود.
بچهها او را سلطان چوب صدا میزنند و با اشتیاق از مهارتش در کار با چوب میگویند. تعریف میکنند چطور با چشم بسته با تبر هندوانهها را از وسط نصف میکند.
اینجا هرکس لقبی دارد. حسین که نمایشش را اول کار دیدم، سامورایی صدا میزنند. هم بهسبب مدل موهایش و هم بهدلیل مهارتهایی که در رشته رزمی دارد. ١٣سال بیشتر ندارد، اما ٥سال از شروع حرفهایاش میگذرد. مربی این گروه مهارت اصلی حسین را قدرت تمرکز بالایش میداند. اینکه میتواند با چشم بسته بهراحتی افراد را پیدا کند. جعفری تعریف میکند حسین پیش از این میتوانسته است با چشم بسته جملاتی را که روی کاغذ مینوشتند هم بخواند، اما او حالا بهدلیل نداشتن تمرین و تمرکز بر کار گروهی، این مهارت را از دست داده است.
سیدامیرحسین علوی هم مغز متفکر گروه محسوب میشود. ایدههای خوب و مهارتهای منحصربهفردی دارد که دیگر اعضا ندارند. همین ویژگیهاست که از این بچهها یک گروه مکمل و منسجم ساخته است. گروهی که یکسال است هرروز در کنار هم تمرین میکنند. از سختیهای کار که میپرسم، زخمهای ریزودرشت روی دستهایشان را نشانم میدهند. زخمهای سطحی که بر اثر ضربات شمشیر ایجاد شدهاند. مهدی میگوید هربار مادرش زخمی را روی بدنش میبیند التماسش میکند که دیگر به این سالن پا نگذارد، اما درنهایت او کار خودش را میکند.
البته بچهها پشتبندش توضیح میدهند که حالا خانوادهها تا حدود زیادی با آنها همراه شدهاند و به مهارتشان ایمان آوردهاند. خیلی وقتها تمرینها بهنوبت در خانه یکی از خانوادهها برگزار میشود و مربی گروه توانسته است رضایت والدین را هم جلب کند. ساجده با خنده توضیح میدهد مادر او به یکی از ابزار تمرینش تبدیل شده است!
میگوید: مادرم را وسط خانه مینشانم. خیارها را به دستش میدهم. او هم کاملا به من اعتماد دارد. ساکت مینشیند و من بدون اینکه به او آسیبی بزنم، خیارها را یکییکی نصف میکنم.
بیشترین آسیب را خود جعفری دیده است. او کسی بوده که در اولین تجربه بچهها مقابلشان نشسته است و حالا چند زخم نسبتا عمیق روی تن و بدنش دارد. البته توضیح میدهد این زخمها مربوط به زمانی است که اعضای گروه آماتور بودند و حالا درصد خطای آنها تقریبا به صفر رسیده است.
پیشرفت آنها در این یکسال بهدلیل شیوههای آموزشی سرپرست تیم بوده است. او پلهپله مراحل را برای بچهها آموزش داده است. ابتدا بچهها با چوب کار میکردند، بعد غلاف شمشیر و حالا هم میتوانند خود شمشیر را به دست بگیرند. علاوه بر این، هرکدام از بچهها قلق خاص خودشان را دارند و آموزش مجزایی دیدهاند. به قول جعفری، چون رشته با روح و روان و قدرت فکر و تمرکز افراد سروکار دارد، آموزش آن هم متر و معیار خاصی ندارد. میگوید: برای آموزشدادن به بچهها از قانون بیقانونی استفاده میکنم.
شمشیرزنان نینجا در منطقه رجایی شهر
همه این تمرینها و تلاشها باعث شد بچهها سال پیش در برنامه اعجوبهها که از شبکه 3سیما پخش شد، جلو دوربین بروند و فنون رزمی را اجرا کنند.
جعفری برنامههای دیگری هم برای این گروه نوپا دارد. یکی از اهداف آنها شرکت در برنامه عصر جدید و هنرنمایی بهعنوان تنها گروه نوجوان در سطح کشور است که در رشته شمشیرزنی با چشم بسته فعالیت میکنند. گروه نوجوان و باانگیزهای که با کمترین امکانات در حاشیه شهر فعالیتشان را شروع کردهاند و میخواهند به موفقیتهای بیشتری دست پیدا کنند.
این مربی از مسابقات دیگری هم صحبت میکند؛ از استعدادیابیهایی که هرسال در کشورهای مختلف دنیا برگزار میشود و آنها بهدنبال جذب اسپانسر هستند که بتوانند در این مسابقات استعدادیابی شرکت کنند. میگوید: حسین در یکدقیقه میتواند ٥٠چاقو پرتاب کند، مهدی در هنر نمایشی چوب رکورددار است و... .
هرکدام از بچهها بهتنهایی کوهی از استعداد هستند که حالا در کنار هم یک تیم را تشکیل دادهاند. تیمی که قرار است نامش را در آینده بیشتر بشنوید.