اگر بخواهیم تاریخچه و چگونگی ساختوساز بنای «فاطمیه» قاسمآباد را بنویسیم و همانند یک لوح، بر سردر آن نصب کنیم، این کار نشدنی است؛ چراکه ماجرا در چند خط و چند صفحه نمیگنجد، اما اگر این کار، شدنی بود، هرکسی که وارد فاطمیه میشد، میتوانست دریابد که این مکان مذهبی که به نام بانوی دوعالم نامگذاری شده، خشتبهخشتش بههمت و بازوی زنان محله لشکر بالا آمده، درحالیکه در تمام مراحل ساخت، ذکر توسل بر لب این بانوان جاری بوده است.
بولوارفاطمیه که در محله لشکر قرار دارد، بهخاطر وجود بنای فاطمیه، این نام را گرفته است؛ بنایی که گنبد سبزرنگش، با ورود به این بولوار، دیده میشود و اگر قرار باشد تاریخچه ساختوسازش را مرور کنیم، باید به سال ۶۷ برگردیم.
سالهایی که جنگ بود و مردان محله لشکر که همه نظامی و ارتشی بودند، عازم جبهههای جنگ شده بودند. قاسمآباد، بیابانی بیش نبود با خانههایی پراکنده که در محله لشکر وجود داشت. مردی بالای سر خانمها نبود و آنها برای اینکه درکنار هم باشند، روزها در خانههای یکدیگر جمع میشدند و با خواندن دعا و ذکر توسل، به هم قوت قلب میدادند. خانوادههای زیادی شهید و جانباز داده بودند و حس همدردی بین خانمها برقرار بود.
عالیه مَقانی، یکی از همین بانوان بود که سال ۶۵، پسرش ناصر تیمورینژاد، در عملیات کربلای ۵ و با فریاد یازهرا به شهادت رسید. او یکسالونیم پس از این ماجرا، قدم اول را در ساخت فاطمیه برداشت تا در سالهای متمادی و با کمک مردم، آجربهآجر این بنای مذهبی گذاشته شود. بهقول خودش، اینجا دریایی است که قطرهقطره ساخته شده است؛ مکانی که حالا برنامههای مختلفی در آن اجرا میشود و دعای توسل روزهای سهشنبهاش، پذیرای بیش از هزارو ۵۰۰ نفر است.
حاجخانم مقانی که در دهه فاطمیه به گفتگو با او نشستیم، در ابتدای صحبتش، ضمن تسلیت بهمناسبت این ایام، به این موضوع اشاره میکند که: «ساختوساز فاطمیه، اثرات بسیار خوبی بر خانمهای محله لشکر در زمان جنگ گذاشت.
ما بهخاطر جنگ و نبود مردانمان، دلهره و اضطراب زیادی داشتیم. محله لشکر، فقط یک نانوایی و یک قصابی داشت و تنها وسیله نقلیه عمومی آن، یک مینیبوس بود. امکاناتی نداشتیم و مشکلاتمان زیاد بود. تازمانیکه پسرم ناصر به خدمت سربازی نرفته بود، کارراهانداز شهرک بود و هرکس هرکاری داشت، به او میگفت تا انجام بدهد.
ساخت فاطمیه باعث شد آرامش خاصی بین خانمها برقرار شود و بعد از اینکه فقط یک اتاق را ساختیم، روزها دورهم جمع میشدیم و کلاسهای قرآن برای بچهها و بزرگسالان برگزار میکردیم. از همان موقع، تهیه جهیزیه برای نوعروسهای نیازمند را هم بهعهده گرفتیم. انجام این کارها و حضور در بنای روبهساخت فاطمیه، عشق و آرامشی به دلها داد که باعث شد سختیها را فراموش کنیم. هر صبح که از خواب بیدار میشدیم، داخل همان تکاتاقی که ساخته شده بود، میرفتیم. برای رزمندهها مواد غذایی آماده میکردیم و بافتنی میبافتیم و به جبهه میفرستادیم.»
در سال ۶۷ وقتی حاجخانم مقانی، پیشنهاد ساخت فاطمیه را بین اهالی مطرح میکند، همه آن را غیرممکن میدانند، اما حاجخانم، مصممتر از آن بوده که از انجام این کار، کنار بکشد. او بهخاطر خوابی که دیده بود و نیز بهدلیل علاقه و عشق شخصی که از دوران نوجوانی به برپایی بنای فاطمیه داشت، با تمام توان، کارش را شروع میکند؛ «گفتم حتی اگر شده یک یا دو اتاق بسازیم، باید این کار را بکنم.
هیچ پولی دستمان نبود. همه رضایت به فروش طلاهایمان دادیم و ۳۰۰ هزار تومان جمع شد. خودم بهدنبال خرید زمین رفتم و بعد از مراجعاتی که به تعاونی مسکن و سازمان مسکنوشهرسازی کردیم، توانستم ۶۰۰ متر زمین را با قیمت ۵۰۰ هزار تومان بخرم که از محل فروش طلاها و جمعآوری نقدی بود. بعد از اینکه هیئتامنا تشکیل دادم، از اعضای آن امضا گرفتم که بهنمایندگیشان، کارهای ساختوساز فاطمیه را پیگیری کنم.»
کلنگ ساخت این بنای مذهبی را آیتا... شیخ ابوالحسن شیرازی، امامجمعه وقت مشهد، به زمین میزند و حاجخانم مقانی همانجا با خودش پیمانی میبندد؛ «جای کلنگ را بوسیدم و عهد کردم که هیچوقت، برای هزینه ساختوساز فاطمیه، به کسی رونزنیم و دستمان را برای این کار، جلوی کسی دراز نکنیم. از خود حضرت زهرا (س) خواستم کمک کند تا پول ساختوساز این بنا، محترمانه فراهم شود و خود مردم کمک کنند.»
مادر شهید تیمورینژاد از علت این عهدش نیز میگوید: «قبل از اینکه قضیه ساختوساز فاطمیه پیش بیاید، یکبار برای انجام کاری، به حجره یکی از آشنایان که نزدیک حرم بود، رفته بودم. آنجا دو خانم آمدند که قبض در دستشان بود و تقاضای کمک به جایی را داشتند.
حاجآقا برخورد نامناسبی داشت و گفت که شما خانمها همیشه، قبضبهدست هستید و پول میخواهید. کشوی من الان پر از قبض پرداختی است. من از دیدن این برخورد، خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم که هیچوقت برای خرجومخارج فاطمیه به کسی رونیندازم و خداراشکر، تا به امروز هم این کار را نکردهام.»
فراهم کردن مصالحی، چون آهن، سیمان، آجر، شن و... هرکدام خاطرهای شنیدنی دارد که خانم مقانی، تمام آنها را با جزئیاتش به یاد دارد. او پیش از همه، بهدنبال خرید آهن رفته، یکتنه و تنها؛ «آن زمان آهن و میلگرد بهصورت دولتی، داده میشد و جایی در میدانشهدا بود که باید میرفتیم و ثبتنام میکردیم.
بهجرئت میتوانم بگویم یک هفته، هر روز صبح، ساندویچی درست میکردم و به میدان شهدا میرفتم. زیر لب ذکر استغاثه به حضرت فاطمه (س) را تکرار و دعا میکردم که آهن و میلگرد برسد تااینکه یک روز بالاخره بار آهن رسید و من پیش مسئول آنجا رفتم و جریان ساخت فاطمیه را برایش تعریف کردم و گفتم که یک هفته است هر روز میآیم.
آن آقا هم پروندههای قبل از من را نگاه کرد و گفت بقیه پروندهها، همه مربوط به ساخت خانه است و، چون بنای شما به نام بیبی دوعالم است، من کار شما را راهمیاندازم و امیدوارم خدا هم راضی باشد. بعد هم گفت برو پولت را جور کن تا میلگردها را برایت بفرستم.
من پولی نداشتم و به خانمهای جلسه قرآن که ۳۰ نفر بودند، گفتم اگر کسی نذری دارد، میتواند خرج فاطمیه کند و از همان زمان، اهدای نذور مردم برای فاطمیه شروع شد و خانمها به بستگان و فامیل خود اعلام کردند و آنها هم با عنوان نذور، کمک مالی کردند. وقتی هم پول را برای خرید میلگرد بردم، هنوز مقداری از آن کم بود که مسئول آنجا خودش، آن را تقبل کرد و گفت میخواهد در ساخت فاطمیه، شریک شود.»
حاجخانم تمام این اتفاقات را از توجهات و عنایات خود حضرت فاطمه (س) میداند و از نمونه این ماجراها، زیاد به یاد دارد که مجال نوشتن همه آن نیست، مگر بیان بعضی از آنها؛ «بعد از شناژبندی ساختمان، باید به سیمانها آب میدادیم و شیلنگ آب، مناسب این کار نبود.
به چهارراه آزادشهر رفتم و قرار شد کسی از آنجا، تانکرش را به مدت چند روز، سر ساختمان بیاورد و به سیمانها آب بدهد. آن آقا سه روز آمد، بیآنکه پولی برای پرداخت به او داشته باشیم. روز سوم، یک ماشین عبوری، جلوی فاطمیه ایستاد و چند مرد از آن پیاده شدند.
آنها پردهنوشتههای روی دیوار بهداری را که کنار فاطمیه قرار دارد و خودمان آن را نصب کرده بودیم، خواندند و از من ماجرای ساخت این بنا را پرسیدند. تعجب کردند که ما عدهای زن، دست خالی تصمیم به ساخت این بنا گرفته ایم و گفتند این کار نشدنی است؛ الان مردها در کار ساخت مسجد ماندهاند. پرسیدم چرا نشدنی است؟ شما به داشتههای ما نگاه نکنید؛ به عظمت حضرت فاطمه (س) نگاه کنید.
من مطمئنم خودش کارها را درست میکند. بعد دیدم آهسته با هم حرف زدند و پولهایشان را روی هم گذاشتند و گفتند اجازه میدهید ما پول تانکر را حساب کنیم که شریک این کار خیر شویم؟ پول تانکر آب هم به این شکل، جور شد.»
حاحخانم مقانی در جایجای حرفهایش، از اثرات توسل به حضرت فاطمه (س) یاد میکند و اینکه وقتی به ایشان توسل میکنی، حتما مورد توجه قرار میگیری. با تاکید میگوید: «در مسیر ساخت فاطمیه، وقتی به مشکلی برخورد میکردم، آنقدر نام ایشان را تکرار میکردم و نماز استغاثه میخواندم که خستهاش میکردم و جوابم را میداد.»
او یکی از خاطرات دیگر زمان برپایی فاطمیه را برایمان تعریف میکند؛ «زمانی که ماشین دوم آجر را خالی کردند، باز هم پولی نداشتیم که پرداخت کنیم. در محله ما خانم خیاطی زندگی میکرد که گاهی از محل درآمدش در تامین هزینههای فاطمیه، شریک میشد.
همان روزها پسرش در کلاس درس، موقع تهیه کاردستی، تراشه میخ توی چشمش پریده بود. این خانم پیش من آمد، گریه کرد و گفت پزشک گفته باید چشم پسرم را خالی کنیم. به او گفتم به حضرت فاطمه (س) توسل کن و نذری برای بنای فاطمیه کن.
بعد از اینکه همان روز رفت بیمارستان، دوباره برگشت. باز هم گریه میکرد. گفت پسرم را برای بردن به اتاق عمل آماده میکردند که یکی از پزشکان تهران که برای بازدید آمده بود، او را دید و همانجا بهصورت سرپایی، با یک پنس، تراشه را از چشم او درآورد. بعد هم این خانم نذرش را ادا کرد و پول خرید ماشین دوم آجر را تقبل کرد.»
بعد از اینکه بنای فاطمیه سروسامان گرفت و فضای اصلی آن ساخته شد، نهتنها بانوان قاسمآباد، بلکه خانمهایی از نقاط مختلف شهر، روزهای سهشنبه برای شرکت در مراسم دعای توسل میآمدند و در مراسم و جلسات قرآن فاطمیه شرکت میکردند و فضا کم داشتیم.
هرچندوقت یکبار از بزرگانی همچون آیتا... عبادی و حجتالاسلام راشدیزدی دعوت میکردیم که به فاطمیه بیایند و این برنامهها با استقبال مردم روبهرو میشد؛ به همین خاطر تصمیم گرفتیم ۶۰۰ متر دیگر زمین بخریم. زمین دوم را با پولی که خود مردم اهدا کردند، خریدیم و باز خود بانوان آن را ساختند، فقط سرکارگر و کارگرمان آقا بود و بقیه کارها را برای اینکه هزینهای پرداخت نکنیم، خودمان انجام میدادیم.
خانمها لباس کار میپوشیدند و مشغول میشدند. زمانی که میخواستیم زیرزمین را گسترش بدهیم، معمار به ما گفت، چون ساختمان، روی زیرزمین ساخته شده است، لودر نمیتواند پایین برود و امکان این کار نیست. من خیلی ناراحت شدم و از حضرت فاطمه (س) کمک فکری خواستم.
آخرش به این نتیجه رسیدم که با دست، زمین را خاکبرداری کنیم. موضوع را با خانمها مطرح کردم و آنها هم اعلام آمادگی کردند و زیرزمینی که الان وجود دارد، با نیروی دست همین خادمان حضرت زهرا (س)، خالی و ساخته شده است.»
خودش سرچشمه این علاقه و انگیزه برای ساخت فاطمیه را در دوران نوجوانیاش میداند و میگوید: «شانزدهسالم بود که به فاطمیه مرحوم عابدزاده میرفتم و شاگرد خانمها رنجبر و مرحوم شیخالاسلامی بودم. آنجا بیشتر از آنکه به فراگیری قرآن علاقهمند باشم، بهدنبال مسئولیت داشتن و کارهای اجرایی بودم و با سماجت هم توانستم مامور انتظامات شوم.
از همان زمانها بود که این فکر در ذهنم شکل گرفت که یک روز خودم فاطمیهای برپا کنم و هرکاری از دستم برمیآید، در این راه انجام دهم. بعد از شهادت پسرم ناصر، خوابی دیدم که بهدنبال آن، مصمم شدم هرطور هست، این کار را بکنم.»
فاطمیه امروز مقایسهشدنی با سالها قبل نیست. حالا وقتی به داخلش قدم میگذاری، با دیوارهایی آینهکاری شده روبهرو میشوی و درها و لوسترهایی که مردم، هزینه خرید آن را پرداخت کردهاند. خانم مقانی در اینباره میگوید: «آینهکاریها هفت ماه طول کشید. آینهکار میآمد، بخشی از دیوار را آینه میکرد، پولش را میگرفت و میرفت. باز هر وقت پول دستمان میآمد، خبرش میکردیم که بیاید.»
حالا نَقل پرشوری روزهای سهشنبه فاطمیه و دعای توسل آن، از برکت همین استغاثه به حضرت فاطمه (س) و نیت خادمان افتخاری اوست. خانم مقانی درباره برنامههای فعلی این مکان معنوی میگوید: «سهشنبهها از ساعت ۳ به بعد، برای خانمها دعای توسل داریم که بیش از هزارو ۵۰۰ نفر در آن شرکت میکنند و هفتهدرمیان با آش و شیربرنج از آنها پذیرایی میکنیم.
شبهای جمعه نیز مراسم دعای کمیل داریم که مردم گوسفند نذری میآورند و به شرکتکنندگان در مراسم، آبگوشت میدهیم. در طول هفته نیز برای خانمها کلاسهای مفاهیم، روخوانی، روانخوانی، ترجمه، تفسیر و حفظ قرآن و نیز احکام و نهجالبلاغه برگزار میکنیم.
علاوه بر این، سه روز در هفته، کلاس ورزش صبحگاهی داریم و تا به امروز، توانستهایم برای ۵۰ عروس نیازمند، جهیزیه تهیه کنیم. اهدای بستههای ارزاق ماهانه و تامین پول دارو و درمان برای خانوادههای نیازمند و تهیه سیسمونی، از دیگر کارهایی است که داخل فاطمیه انجام میشود.»
حاجخانم مقانی صحبتهایش را با این جملات به پایان میبرد که: «اگر جوانها توسل و بعد هم توکل را در زندگی، پیشه خود قرار دهند، مشکلاتشان حل میشود. بهقول شاعر، گر نگاهی به ما کند زهرا/ دردها را دوا کند زهرا/ کم مخواه از عطای بسیارش/ کانچه خواهی، عطا کند زهرا»
* این گزارش چهارشنبه، ۱۱ اسفند ۹۵ در شماره ۲۳۴ شهرآرامحله منطقه منطقه ۱۰ چاپ شده است.