
مهدی یوسفی، نخستین عینکساز مشهد بود
خاطراتش تاریخ شفاهی مشهد است. مهدی یوسفی صراف، شهروند ۹۲ ساله محله سناباد. نخستین عینکساز مشهدی و یکی از مدیران «هنرستان صنعتی مشهد» که امروز نامش «هنرستان شهید بهشتی» است و در حاشیه میدان شریعتی واقع شده است.
مغازهاش با نام هیمالیا سالیان سال در خیابان ارگ دیروز و امام خمینی امروز همچنان پابرجاست. نسلی از عینکفروشان بنام امروز مشهد، شاگرد او بودهاند. عکسهای موجود در آلبومش را با ذکر تاریخ و عددگذاری، داخل صفحات آلبوم قدیمیاش چسبانده است. دیدن همین عکسها میتواند ساعتها زمان ببرد.
دوبار متولد شدم!
نخستین صحبت مهدی یوسفی صراف نقل جملهای از ائمه اطهار (ع) است: «بدترین راستگویی تعریف از خویش است.» میگوید، چون قرار است درباره خودم صحبت کنم، حمل برخودستایی نشود.
اما در جواب نخسیتن پرسش ما که درباره محل تولدش است، با روی خوش و لرزش خفیف دستانش میگوید: باید خیلی به عقب برگردم. ما در خیابان شیرازی زندگی میکردیم. حدفاصل چهارراه شهدا و باغ نادری؛ کوچهای به نام گلکار که اعیان و اشراف مشهد در آن سکونت داشتند از جمله منصور، استاندار خراسان.
در ادامه صحبتش لبخندی میزند و میگوید که دوبار متولد شده است. یعنی دو تاریخ تولد دارد. یکی سال ۱۳۰۳ و دیگری سال ۱۳۸۴. بعد هم ادامه میدهد: نقل است خداوند بندههایی را که دوست دارد سختی میدهد تا از بار گناهانشان کم کند. دوسال با بیماری سختی دست و پنجه نرم کردم؛ بهطوری که مجبور به جراحی مغز شدم.
شهروند کهنسال محله سناباد با دستش به فرورفتگیهایی که در چند نقطه از سرش پیداست، اشاره میکند و میگوید: از چهاربخش سرم را سوراخ کردند و همزمان سهبار جراحی کلیه داشتم. دراین بین، همزمان با جراحی جمجمه و کلیه دچار ایست قلبی هم شدم.
نفسی تازه میکند و ادامه میدهد: البته نمیدانم چقدرطول کشید، ولی کاملا خوب شدم و درعرض این ۱۱ سال، هیچ مشکلی حتی یک سردرد هم ندارم و انگار عمر تازهای پیداکردم و به همه میگویم که ۱۱ ساله هستم.
میگوید که دوبار متولد شده است. یعنی دو تاریخ تولد دارد. یکی سال ۱۳۰۳ و دیگری سال ۱۳۸۴
معروف به میرزامهدی
دوست داریم برای ما از فضای مشهد قدیم تعریف کنید. میگوید: خانه ما چهاراتاق داشت. پدرم کارمند صرافی بود و زندگی متوسطی داشتیم. پدرم را میرزا محمدعلی خطاب میکردند، چون باسواد بودند.
مرا هم میرزامهدی صدا میزدند. درسال ۱۳۰۸ یعنی همزمان با گرفتن شناسنامه برای من، پدرم، چون اسم پدرش یوسف بود و شغلش صرافی، فامیل یوسفی صراف را انتخاب کرد.
تدریس در هنرستان صنعتی
عینکساز قدیمی مشهد ادامه میدهد: با توجه به علاقه پدرم به آموزش فرزندانش، درسال ۱۳۰۹ چند هفتهای به مکتبخانه رفتم تا اینکه در سال ۱۳۱۰ در دبستان تازهالتاسیس «فردوسی» ثبت نام کردم و درسال ۱۳۱۶ به هنرستان جدیدالتاسیس «صنعتی» که زیرنظر تئودرهنل و با همکاری آقایان ناصری و نصیری افتتاح شده بود.
شروع به تحصیل کردم و چهارسال در آنجا درس خواندم. متاسفانه با شروع جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۲۰ و با رفتن آلمانیها، هنرستان دچار مشکل شد و من که هنوز دانشآموز بودم، اما مسلط به زبان آلمانی، به عنوان هنرآموز به دانشآموزان سال اول و دوم درس میدادم. دبیران فنی همه رفته بودند و فقط دبیران علمی مانده بودند.
رشتههای هنرستان فقط آهنگری و نجاری بود
نخستین هنرستان صنعتی مشهد در منزل یک فرد یهودی و درانتهای خیابان جنت امروزی واقع شده بود. از سال ۱۳۱۵ کلاسهای درس بهصورت ناقص در این ساختمان تشکیل میشد و در سال ۱۳۱۶ در یک انباری در ایستگاه سراب. خوشبختانه با رسیدن وسایل لازم، کارگاه هنرستان هم آماده و قابل استفاده شد.
میپرسیم چه رشتههایی در آن زمان تدریس میشده است؟ جواب میشنویم: فقط آهنگری و نجاری و من دیپمله آهنگری هستم.
البته در آن دوران مکانیک و کار با فلزات هم جزو آهنگری محسوب میشد. بله بعد از دوسال که دیپلمم را گرفتم، اسامی این رشتهها هم عوض شد. مکانیک جای آهنگری را گرفت و درودگری هم بهجای نجاری استفاده میشد.
از آقای یوسفی درباره ساختمان فعلی هنرستان صنعتی مشهد میپرسیم. کاغذی را که کنار خود گذاشته و تعدادی تاریخ و نوشته روی آن هست، برمیدارد. نگاهی به آن میاندازد و ادامه میدهد: بعد از رفتن هنل و تشکیل دولت اسرائیل، برخی از یهودیهای مشهد رفتند و املاکشان را فروختند.
از سال ۱۳۱۸ ساختمان هنرستان به مکان امروزی خود در میدان تقیآباد منتقل شد. زمینی متعلق به دارایی که ساخت آن تا سال ۱۳۲۱ به طول انجامید.
در این میان به علت جنگ و رفتن آلمانیها و مشکلات فراوان دیگر، مدت یک سال هنرستان به باغ مرحوم میرزاناظر در خیابان فردوسی منتقل و سرانجام در سال ۱۳۲۳، هنرستان در ساختمان جدید خود شروع به فعالیت کرد.
پدرم تا وقتی صرافی داشت، وضع مالیمان خوب بود، اما بعد از تأسیس بانک ملی و بانک سپه، صرافیها جمع شدند
از آپاراتچی سینما تا کار در کارخانه قند آبکوه
در زمان تحصیل در هنرستان، به دلیل مشکلات مالی، چهارسال در سینما کارکردم و آپاراتچی سینما بودم. در سینماهای «هما»، «دیدهبان» و «فردوسی» کار میکردم. پدرم تا وقتی صرافی داشت، وضع مالیمان خوب بود، اما بعد از تأسیس بانک ملی و بانک سپه، صرافیها جمع شدند و پدرم هم بیکار.
درنتیجه من باید کمک خرج خانواده میبودم؛ بنابراین با کمک آقای علی محمودی، مدیر هنرستان که نقاش زبردستی بود، در کارخانه قند آبکوه مشغول شدم.
تابستان از ساعت ۶ صبح تا ۶ بعدازظهر کار میکردم. ۸ شب هم میرفتم سینما و ساعت ۱۲ شب به خانه برمیگشتم. تکالیف درسیام را هم در سینما انجام میدادم و بدینگونه چهارسال کار کردم.
بالاخره توانستم دیپلمم را بگیرم. همان زمان، چون هنرستان در کادر فنی نیرو کم داشت، مرا استخدام کردند. تازه دوماه از استخدامم میگذشت که نامهای ازتهران آمد که مشمول نظام شدهاید و باید برای خدمت اعزام شوید.
ستاد جنگ ۲۱ پیاده مشهد در سال ۱۳۲۴
شورش افسران خراسان
باید تهران میرفتم. آن زمان دورههای سربازهای دیپمله کوتاهتربود.۶ ماه آمادهگاه یا سربازی، ۶ ماه در دانشکده و ۶ ماه دوره افسری. به تهران که رسیدم، دوره آمادهگاه حذف شد و بنابراین به دانشکده اعزام شدم.
آن زمان ایران بدترین دوران تاریخی خود را پشت سر گذاشت. از سویی دچار کمبود مالی بود. روسها آذربایجان را گرفته بودند و قصد حمله به تهران داشتند و تا زنجان هم پیشرفت کرده بودند. در این میان خانه شاه در کاخ مرمر بود. روبروی دانشکده و حفاظت کاخ مرمر با دانشجویان دانشگاه افسری بود از جمله من.آقای یوسفی نفسی تازه میکند و ادامه میدهد: پایان اسفند دوره سربازی من تمام میشد. ما تقریبا ۵۰ تا ۶۰ مشهدی در دانشکده حضور داشتیم. به ما گفتند هر کس میتواند دوره افسریاش را در شهری که میخواهد، بگذراند.
من برای اینکه به مشهد بیایم نامهای نوشتم که با هزینه شخصی میخواهم بروم و سریع با انتقال من موافقت شد. البته بعدها فهمیدم مشهد فقط ۵ نفرسهمیه داشته است و ازخوششانسی من نفر اولی بودم که درخواست داده بودم.
در آن زمان، چون پادگان مشهد را روسها اشغال کرده بودند، مکان استقرار ما خانههای روستایی قلعه احمدآباد بود. دوماه به ما حقوق پرداخت کردند. ماه سوم کسی که مامور پرداخت حقوقها بود، با سروصورت شکسته و خونی آمد و گفت که دزدها به ما حمله کردهاند و پولها را دزدیدهاند. بعدها مشخص شد، این افسر، سر خود را با رنگ، به آن شکل درآورده است.
پس از این موضوع، تعدادی از افسران اسلحهها را برداشتند و جریان شورش افسران خراسان در سال ۱۳۲۴ از اینجا شروع شد. آنها در مراوه تپه با دولت درگیرشدند و در آخرهم به روسیه فرارکردند. پس از این ماجراها، چون ارتش پولی برای پرداخت به ما نداشت، ترخیص شدیم و دوره سربازیمان بهجای یکسال در ۹ ماه تمام شد.
ماجرای تأسیس عینکسازی هیمالیا
میپرسیم بعد از اتمام سربازی چه کردید، آیا به هنرستان برگشتید؟ آقای یوسفی سری تکان میدهد که نمیدانی از افسوس است یا خوشحالی. تعریف میکند: هنرستان پولی نداشت؛ بنابراین فکر کردم از هنرم استفاده کنم.
آن دوران یعنی در سال ۱۳۲۳ بهترین مکان کاسبی، خیابان ارگ بود؛ بنابراین سرقفلی یک دربند مغازه یازدهمتری را از یک کفاش به قیمت ۷۰۰ تومان خریدم و شروع کردم به انجام کارهای مختلفی مثل تعمیر خودنویس، تعمیرعینک و. در این بین، دریافتم تعمیرعینک از همه بهتر است.
چند سالی طول کشید تا برای شناخت دقیق عینک کتابهای آلمانی که در اینباره داشتم، مطالعه کنم. کتابهایی که هنوز هم آنها را دارم. بله من عینکسازی را تجربی یاد گرفتم.
چندسال بعد از شروع کارم، دوتن از همکاران مغازهام را به تهران فرستادم تا دورههای مختلف تراش عینک را بگذرانند و دستگاه ویژه آن را هم از تهران، خریدم و آوردم.
او ادامه میدهد: از آنجا که خداوند با من یار بود، توانستم کارم را گسترش دهم. یهودیها به اسرائیل برمیگشتند. بین آلمان و شوروی هم هنوز جنگ بود. روسهای ساکن مشهد هم فرار میکردند.
در این بین، مغازهای که در آن قرار داشتم، بخشی از ساختمانی بود که ششدربند مغازه داشت و شش الی هفت اتاق هم در طبقه بالای آن قرار داشت و متعلق به یک روسیارمنی بود که در سال ۱۳۴۸، فوت کرد.
برای خرید تمام ملک، رفتیم سراغ وارثش که خانمی ساکن تهران بود. آن خانم به ما گفت ارث در روسیه معنی ندارد و اموال کسی که فوت می-کند، به دولت تعلق میگیرد. دولت هم وضعیت خانواده متوفی را بررسی میکند و اگر نیاز داشتند، بخشی از اموال را به آنها میدهند.
بنابراین این ساختمان به دولت شوروی تعلق دارد و آنها اختیاردار ساختمان هستند. من اسمم را به عنوان درخواستکننده آن ساختمان ثبت کردم.
اوایل دهه ۳۰ آلمانیها به ایران برگشتند و دوباره سعی کردند جای پایی برای خود باز کنند و به کارهای که درگذشته شروع کرده و ناتمام مانده بود سرو سامانی بدهند. دولت آلمان ۳ نفر را بورسیه کرد که من یکی از پذیرفتگان آن بورسیه بودم.
اتفاقا همان زمان سفارت شوروی برای من نامه فرستاد که درخواست شما برای آن ملک پذیرفته شده است. قیمتش هم ۶۰ تومان است؛ بنابراین ملک با تمام ساختمانها به من واگذار شد.
دولت آلمان ۳ نفر را بورسیه کرد که من یکی از پذیرفتگان آن بورسیه بودم
سرکشی به هنرستانهای آلمان
در آلمان اولین کاری که کردم سرکشی به هنرستانهای آلمانی و آشناشدن با نحوه تدریس در آنجا بود. البته خودم هم تدریس میکردم.
در آنجا کارخانه داران از ما برای بازدید دعوت میکردند. مثلا کارخانه فولکس واگن و هواپیمایی لوفت هانزا. ویلی برانت شهردار آن زمان برلین هم از ما دعوت کرد تا یکهفته مهمان شهر باشیم و بازدید کنیم.
حتی از دیوار برلین هم بازدید کردیم. من، چون تازه عینکسازیام را درمشهد راه انداخته بودم، از کارخانههای عینکسازی هم بازدید کردم.
در آن زمان در مشهد داروخانه شفا تنها مکانی بود که عینک داشت و بدون گرفتن نمره، هرکسی که نیازبه عینک داشت، یکی را روی چشمش امتحان میکرد و اگرمناسب بود، آن عینک را تهیه میکرد. من درآلمان مدتی دوره فریمسازی و همچنین دورههای جوشکاری و تراشکاری دیدم.
عینکسازهای قدیم مشهد شاگردم هستند
میپرسیم تفاوت شیشههای عینک آن زمان با امروز چیست. آقای یوسفی سالنامهای را نشانمان میدهد که در آن انواع برشها و نوع شیشههای عینک را توضیح داده است. در ادامه میگوید: آن زمان فقط شیشههای مثبت و منفی و دورو نزدیک وجود داشت.دکتری هم برای تعیین شماره وجود نداشت.
بعد هم میرود سراغ خاطرههای شیرین گذشته و میگوید: در مدت زمانی که درهنرستان کار میکردم و حتی بعدها در دوران مدیریتم، اگر میدیدم، شاگردان هنرستان بهخاطر مشکلات مالی امکان ادامه تحصیل ندارند، آنها را درعینکفروشیام استخدام میکردم.
درنتیجه تقریبا بیشتر عینکسازهای قدیم مشهد از شاگردان من هستند که حتی فرزندانشان هم امروز اپتومتریست شدهاند. من تقریبا ۱۵ نفر شاگرد داشتم. مثلا عینکفروشی زایس، عکاسی لرد و عینکفروشی آزاد. پسرهای من هم گواهی عینکسازی دارند و هرکدام یک عینکفروشی دارند.
نمازتان را سر وقت بخوانید
در پایان گفتگو، دوست داریم از دلیل روپابودنش در این سن و سال بپرسیم. پاسخ میشنویم: نمازتان را سروقت بخوانید. نمیخواهم حرفههایم جنبه خودنمایی داشته باشد. اما کمک به مردم چه اجتماعی و چه فردی باعث بالارفتن روحیه میشود. شاید دلیل لطف خداوند به من هم همین باشد. من همیشه حواسم به خدا بوده و خداوند هم شاید حواسش به من بوده.
* این گزارش شنبه ۴ دی ۱۳۹۵ شماره ۲۲۶ منطقه یک چاپ شده است.