بزرگترین معرق «ضامن آهو» در کشور، در گاراژ هجدهمتری محله خاتمالانبیا (ص) خاک میخورد؛ اثری که ویژگیهای منحصربهفردش، تایید و تحسین و شگفتی کارشناسان مربوط را برانگیخته است.
این شاهکار هنری با ابعاد دو در سه متر و با بهکارگیری ۱۴ میلیون قطعه چوب، در طول ۱۰ سال خلق شده است؛ قطعاتی که ابعاد برخی از آنان، یکصدم میلیمتر است و برای مشاهده دقیقشان، باید از ذرهبین کمک گرفت.
خالق این اثر هنری، عباس پهلوانمقدم است که از پنج سال پیش، تابلویش را از کارگاه خود در خیابان کوهسنگی، به گاراژ منزل مصطفی غلامی در محله خاتمالانبیا (ص) منتقل میکند تا کاری را که بهدلیل مشکلات مالی، روند بسیار کندی پیدا کرده بود، دوباره از سر بگیرد.
غلامی که تا به آن روز، هیچ سابقه هنری نداشته است، فقط بهدلیل ارادتش به امامرضا (ع) و شیفتگیاش به استاد پهلوانمقدم، حاضر میشود حامی مالی این اثر شود و برای تامین هزینههای آن، خانه و خودرویش را بفروشد.
اصغر بابازاده، از اهالی محله فرهنگیانِ قاسمآباد، شخص سومی است که در تولید این اثر هنری، کمک کرده و بعد از یادگیری اصول کار، دستیار استاد شده است. روایت این سه، از سالهایی که پشتسر گذاشتهاند تا بزرگترین معرق ضامن آهو، خلق شود، شنیدنی است.
سیوهشتساله است و شغل اصلیاش، ساختمانسازی است. مصطفی غلامی، در نیمه دوم مراحل تولیدِ اثر فاخر ضامن آهو، افتخار همراهی با این اثر را پیدا کرده و تا پیش از آن، هیچ میانهای با هنر نداشته است. خودش میگوید: «حدود هشت سال پیش ازطریق روزنامه با کارهای استاد پهلوانمقدم، آشنا شدم.
دو مصاحبه از ایشان خوانده بودم و توی ذهنم مانده بود. یک روز که در جمع دوستانم بودم، حرف استاد را پیش کشیدم و گفتم چنین هنرمندی هست و در کار معرق، کسی روی دست ایشان بلند نشده است. یکی از دوستانم گفت آقای پهلوان، فامیل ماست. خوشحال شدم و گفتم میشود ایشان را ببینم؟ بعد هم هماهنگ شد و من به دیدن ایشان رفتم که ساکن خیابان کوهسنگی بودند و کارگاهشان هم، آنجا قرار داشت.»
پهلوانمقدم، معرق ضامن آهو را نشان غلامی میدهد و با هم گفتگو میکنند. حالا غلامی، خاطره آن روز را اینطور مرور میکند: «شیفته استاد و اثر ایشان شدم که فقط درحدود دوسالونیم، زمان صرف کرده بود تا طرح و ماکت اولیهاش را تهیه کند و دو سالونیم هم از شروع ساخت اثر گذشته بود؛ یعنی درمجموع پنج سال از زمانی که جرقه تولید اثر در ذهن ایشان زده شده بود، گذشته بود و بهدلیل مسائل مالی، کار دیگر پیش نرفته بود.»
غلامی بعد از بازگشت از دیدار استاد، ذهنش مشغول میشود و بعد از مشورت با همسرش، تصمیم میگیرد که حامی مالی کار شود؛ «به دلیل اینکه کار متعلق به، ولی نعمتمان امامرضا (ع) بود، تصمیم گرفتم هزینههای مالی آن را تامین کنم.»
غلامی از پهلوانمقدم درخواست میکند که تابلوی خود را به گاراژ هجدهمتری خانه او در محله خاتمالانبیا (ص) منتقل کند؛ «تابلو را به گاراژ منزل من انتقال دادیم و عباسآقا با جدیت بیشتری، ادامه کار را شروع کردند و روزی ۱۲ ساعت، مشغول کار بودند. من در ابتدا فقط حامی مالی بودم، اما بهتدریج، کنار دست استاد مینشستم و بهدقت کار کردن ایشان را نگاه میکردم.
کمی بعد، آقای اصغر بابازاده هم به جمع ما اضافه شد تا کمکدست استاد باشد. من سعی کردم مثل اصغرآقا چموخم معرقکاری را یاد بگیرم. گاهی برشکاری و سنبادهکشی انجام میدادم که بهنظر من، لذتش با هیچ کاری در دنیا برابری نمیکند.»
حمایت مالی او از این اثر هنری معنوی، بسیار ارزشمند است؛ چراکه در این راه از هیچ کاری فروگذار نمیکند؛ «من برای تامین مخارج کار، خانه شخصی و خودرو سواریام را فروختم تا از هنر ِیک هنرمند حمایت کنم و هیچگاه هم پشیمان نشدهام.»
حالا حاصل رفاقت پنجساله مصطفی غلامی با استاد پهلوانمقدم، اینطور در کلام وی مینشیند؛ «فروتنی و تواضع استاد، من را شیفته ایشان کرده است و شرمنده حسن رفتارشان هستم. به چشم خودم دیدم که در این مدت، استاد، عمرشان را برای این کار گذاشتند.
یادم هست برای ساخت چشم اسبِ تابلو، سه شبانهروز، در کارگاه ماندند و هرچه من اصرار کردم که برای استراحت به منزلشان برگردند، حاضر نشدند؛ فقط مشخص کردن مکان نصب ِدست حضرت که در وسط تابلوست، یک ماهونیم زمان برد که شاید در نگاه نخست اصلا بهنظر نیاید.»
عباس پهلوانمقدم، همان هنرمند و خالق اصلی تابلوی معرق ضامن آهوست که بنا به قسمت و تقدیر، در اواسط کار، دو یار و بازو برای خودش مییابد تا در پیمودن این مسیر، به او کمک کنند. این هنرمند، ۲۵ سال پیش، زمانی که در اواسط دهه ۲۰ زندگیاش بوده، با دیدن اثر معرقِ برادر بزرگترش، مجذوب این هنر میشود؛ البته پیش از آن هم، با چوب و اره و میخ ناآشنا نبوده است.
خودش در اینباره میگوید: «من با چکش و اره و چوب و میخ بزرگ شدم. پدرم، نجار بود و برادرهایم در حرفه پدر مشغول کار هستند. وقتی حسین، برادر بزرگترم، دوره معرق را تحتنظر استادی برجسته در تهران آموزش دید، به مشهد آمد.
اثری که او در دوره آموزشیاش خلق کرده بود، مرا چنان به هنر معرق چوب، علاقهمند کرد که فوری لوازم اولیه آن را خریدم. برادرم، اولین و آخرین استادم بود. پس از یادگیری اولیه از او، با نقشنوشتههای اسامی ائمه (ع) شروع کردم و همان کارها را کنار حرم بساط کرده و میفروختم. چند سال کارم، به همین ترتیب، بساط کردن در اطراف حرم بود و زائران، این تابلوها را برای سوغات میخریدند و علاقه زیادی به کارهایم نشان میدادند.»
ذهن خلاق و پرسشگر این هنرمند چهلوهشتساله و اختراع سه سبک منحصربهفرد و شاخص در زمینه معرق چوب و همچنین علاقه قلبی به امامهشتم (ع)، او را وامی دارد تا نقش دل را بر چوب بنگارد؛ «با الهام گرفتن از نقاشی معروف استاد فرشچیان با نام «ضامن آهو»، این اثر را با قطعات چوب، بازآفرینی کردم؛ البته یکبار در ابعاد یکمترو ۸۰ سانت در یکمترو ۲۰ سانت این کار را انجام دادم و برای بار دوم، آن را در ابعاد بزرگتر ۳ مترو ۳۰ سانت در ۲ مترو ۳۰ سانت اجرا کردم.»
۱۰ سال پیش، ابتدا طراحی کار را شروع میکند که بیش از دو سال طول میکشد و بعد از آنکه کار را آغاز میکند، تا دو سالونیم بعد آن، کار بهکندی پیش میرفته، اما هیچوقت تعطیل نشده؛ «در پنج سال دوم که تابلو را به کارگاه آقای غلامی منتقل کردیم، کار بهصورت فشردهتر انجام میشد و حتی گاهی ۱۲ ساعت در روز، پای کار بودم. در این پنج سال، آقامصطفی و اصغرآقا با کمکهایشان من را همراهی کردند تا کار را به پایان ببرم.»
اصغر بابازاده، دیگر شهروند محدوده قاسمآباد و محله فرهنگیان، نفر سومی است که در پنج سال دوم اجرای این پروژه هنری، بهصورت اتفاقی عضو این گروه شده است. ماجرای پیوستن این سرهنگ پنجاهودوساله و بازنشسته ارتش به این کار، هم شنیدنی است.
او که فرزندش از بیماری اوتیسم رنج میبرد، به توصیه همسرش، برای رسیدن به آرامش و تخلیه انرژیهای منفی، به کارگاه معرق پهلوانمقدم میرفته است. خودش میگوید: «هر روز از قاسمآباد، پیش عباسآقا که از آشنایان دور ماست، میآمدم؛ البته قصدم فقط دیدن ایشان بود که بعدها خودشان پیشنهاد دادند وارد این کار شوم.
اول شوکه شدم؛ چون هیچ تجربه عملی در این هنر نداشتم و قبول نکردم، اما مدتی که گذشت، پیشنهاد آقای پهلوانمقدم را قبول کردم و کمکم اصول کار را یاد گرفتم و با راهنمایی و سعه صدر استاد، در ساخت اثر به ایشان، کمک کردم.»
بابازاده هم از شگفتی بهکارگیری ۱۴ میلیون قطعه چوب نازک و ظریف و شکننده درکنار هم، صحبت میکند و میگوید: «باید اهل فن باشی تا بفهمی که قرار دادن ۱۴ میلیون قطعه چوب درکنار هم، یعنی چه.»
صحبت از قرار گرفتن قطعههای بیشمار و ۱۴ میلیونی چوب درکنار هم که میشود، پهلوانمقدم میگوید: «ابعاد تکههای چوب از ۲۰ سانتیمتر تا صدم میلیمتر میرسد و بعضی از این تکههای چوب، باریکتر از تار موست و باید حتما با ذرهبین آنها را ببینی.
تمام این قطعات با محاسبات ریاضی و فیزیک، طوری با سبکهای ابداعی خودم بهعنوان سبک بدون قالب و دوبعدی، درکنار هم قرار گرفته که از هم تشخیص داده نمیشود و فاصله قطعهها به مرز صفر رسیده است.» او همچنین توضیح میدهد: «ما میتوانستیم فاصله بین قطعات را با مواد غیرطبیعی پر کنیم، اما میخواستیم اثر متفاوتی خلق کنیم که طبیعی و صددرصد از جنس چوب باشد؛ چون این موضوع، بر عمر اثر هنری میافزاید.»
وقتی قرار است صفر تا صد کار، فقط با چوب باشد و اثر هم فاخر، باید انتخاب رنگ چوبها و تغییر نیافتن رنگها در گذشت زمان و کیفیت خوب چوب، مدنظر قرار گیرد. پهلوانمقدم در این زمینه میگوید: «۶۰ نوع چوبِ باکیفیت و دارای رنگهای مختلف، در عرض یک شب، فراهم نشد، بلکه زمان برد تا این چوبها از همهجای ایران تهیه شود. چوبهایی مثل عناب و اقاقیا و کلهو و چنار و گردو و زرشک و انار و اکالیپتوس و انواع دیگر که دارای رنگهای متفاوتی هستند.»
وقتی ساخت این اثر فاخر به پایان میرسد، این سه نفر به فکر تهیه چوب برای قاب آن میافتند؛ چوبی که لازم بود دارای ویژگیهای خاص خود باشد. اسپانسر این شاهکار هنری میگوید: «چوبی که ما میخواستیم، ویژگیهای خاصی داشت و برای پیدا کردن آن، جایی در مشهد و اطراف شهر نمانده بود که نرفته باشیم.
به هر دوست و آشنایی هم سپرده بودیم و درنهایت با عنایت ویژه امامرضا (ع) و در مدت کوتاهی، چوب بسیار مناسبی را که ویژگیهای یک قاب خوب را داشته باشد، از انباری متروک در منطقه کشفرود پیدا کردیم که کم از معجزه نداشت.»
غلامی به این موضوع هم اشاره میکند که: «با یکی از شاگردان استاد فرشچیان به نام آقای طلایی، هماهنگ کردیم تا بهمحض حضور مجدد استاد در ایران، زمینهای فراهم شود تا این هنرمند بینالمللی از کارمان بازدید کنند.»
سه ماه است که از اتمام این اثر گرانبها میگذرد؛ اثری که میتوانست زینتبخش موزه یا مکان مذهبی خاصی باشد، اما اکنون در همان مکان ساختش یعنی گاراژ هجدهمتری مصطفی غلامی خاک میخورد. پهلوانمقدم میگوید: «جای این اثر در حرم است.»
او در ادامه، خاطرهای را تعریف میکند؛ «فردی مسیحی در همان اوایل کار، پیشنهاد داد که با مضمون دین مسیحیت، نقشی را برایش بزنم و پول خوبی هم برای سفارشش میداد، اما هیچکدام حاضر نشدیم این تابلو را کنار بگذاریم؛ چون مربوط به، ولی نعمتمان است، پس انتظار داریم که مسئولان آستان قدس و شهرداری و میراث فرهنگی، صرفا به بازدید یک کارشناس بسنده نکنند.
این اتفاق، گرهی از کار ما باز نمیکند. ما پیشنهاد میدهیم که سازمان یا نهاد و خیّری، آن را با هزینهای کمتر از نرخ کارشناسی بخرد و به حرم امامهشتم (ع) هدیه دهد تا وجه آن، سرمایه کارهای بعدی ما شود.»
* این گزارش چهارشنبه، ۲۹ دی ۹۵ در شماره ۲۲۸ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.