قدیمها روابط همسایگی بیشتر از یک سلام و احوالپرسی مرسوم و معمولی بود. ساختن مسجد، حسینیه و حتی مدرسه هم دست خود اهالی بوده است. این روابط هر چند کم رنگ شده است، اما هنوز هم در برخی از محلهها هست و جریان دارد. سراغ یکی از ریش سفیدهای محله رفتهایم که همراه پسرش زمینی را وقف ساخت مسجد کردهاند و حالا ۱۵ سال از این جریان میگذرد.
حاج رضا شادمان، متولد ۱۳۰۵ است، زندگیاش گرهخورده با کشاورزی است. سالها پیش که او به محله تلگرد آمد خبری از آبادانی به این شکل نبود. اطراف را باغی پر از میوه و سبزیجات شامل میشد و کشاورزان بدون وقفه مشغول کار بودند.
خیلی از اهالی نیزه، پاوا، سیسآباد و روستاهای دیگر او را با همین مشخصه میشناسند که بیلی بر دوش داشت و سر زمین میرفت. اما حالا آن قدر سن و سال دار است که توانایی کشاورزی را ندارد، اما دلبسته خاک و طبیعت است و سر این علاقهاش مانده است. هنوز هم زمین کشاورزی دارد و اوقاتش را همراه با دختر و پسرش سر میکند.
قرار ملاقاتمان با او در همین فضای تازه است؛ زمینهای کشاورزی انتهای علامه طباطبایی که مسجد الزهرا (س) در نزدیکی آن واقع است. اهالی او را خوب میشناسند، حاجی با موهای سفید و گردی که از گذر عمر روی چهرهاش نشسته، ریشسفید محله تلگرد است.
نشسته در خانچه (اتاقکی در زمین زراعی) زندگی روزمرهاش را میگذراند. هر چند کار چندانی از او برنمیآید، مشتریهای محلی که برای خرید سبزی میآیند با او سلام و علیکی میکنند، شنیده و نشنیده پاسخ میدهد.
پسر و دخترش که حالا مرد و زنی کامل هستند سبزیهای آخر فصل را میفروشند. مجید شادمان پسر پیرمرد به کمکم میآید و آنچه پدر در خاطر ندارد و فراموش کرده را تکمیل میکند. او هم خلق و خویاش را از پدر به ارث برده است، محله را خانه خودش میداند و همسایهها و هممحلهایها را خانواده خود.
پیرمرد زمینی را وقف مسجد کرده است و حالا مسجدی خوش قامت با امکانات مختلف میزبان همشهریان در این نقطه است. ماجرا برمیگردد به سال ۷۸. ۲ قطعه زمین همجوار به مساحت ۱۲۰ مترمربع را پدرم وقف مسجد کرد.
بعد از انجام این کار دیگران هم تشویق و ترغیب به مشارکت شدند. قدم اول را من برداشتم و نیمی از یک قطعه مجاور معادل با شصت مترمربع را بخشیدم تا با اهدای زمینی دیگر به نام قاسم قاسمی مساحت ۳۶۰ مترمربع تأمین شد.
بعدها خیّری کویتی هزینه ساخت مسجد را متقبل شد. بنایی که نام مادر سادات (حضرت فاطمه الزهرا «س») را به خود گرفت و به خاطر درخواست سازنده، کاشی نصب شده بر ورودی مسجد نام حاجیهخانم زکیه حاج علیاکبر رضوانی نیز آمده است. بعد از وقف زمین مسجد سال ۷۸ سرمایه گذاران کویتی کار را شروع میکنند و ساخت آن سال ۸۱ به پایان میرسد و همین سال هم افتتاح میشود.
مسجد شامل بخشهایی، چون آبدارخانه، اتاق خادم، اتاق بسیج و... است و ۳ طبقه دارد. طبقه اول شبستان مسجد است و محل برگزاری نمازهای یومیه که خوشبختانه هر ۳ وعده صبح، ظهر و عصر و همچنین مغرب و عشا جماعت برگزار میشود.
طبقه دوم حسینیه مسجد است و کارکرد ویژه خودش را دارد. طبقه سوم هم که تازهساز است دارالقرآنی به نام زهرای اطهر ویژه برای بچههای زیر ۶ سال را شامل میشود. در اعیاد و مناسبتها، مسجد همیشه برنامههایی برای نمازگزارانش برگزار میکند، اما در ایام محرم رنگ و بوی دیگری به خود میگیرد؛ شبیه همه مسجدهای این حوالی مراسم عزاداری قوت دارد.
پیرمرد گوشش سنگین است. وقتی درباره علت وقف زمینش برای مسجد میپرسم. اشک در چشمهایش جمع میشود و میگوید ما که کاری در این دنیا نتوانستیم برای آخرتمان بکنیم. خدا کند همین را از ما قبول کنند و بشود خانه آخرتمان.
مجید شادمان هنوز هم وقتی حرف انجام یک کار خیر در میان باشد، قند در دلش آب میشود. حرفش را ادامه میدهد و میگوید: زمین برای ساختن خانه است. چه فرقی میکند برای این دنیا و آن دنیا. مسجد خانه آخرت ماست و از همه خانههای این دنیایی ماندگارتر و پرفایدهتر برای واقف است.
از او درباره کارکرد ساخت در کوچههای اطراف مسجد فاطمه الزهرا (س) که پر رنگ است، میپرسم و او میگوید: درست است اطراف مسجدهای دیگری هم هست، اما این موضوع (نزدیکی مسیر) کار را برای افرادی که کهنسال هستند، راحت میکند.
افزون بر آن وجود مسجد جنبه معنوی خاصی هم دارد. آدم وقتی میبیند که کنار خانهاش مسجد است سعی میکند به احترام خانه خدا هم که شده بعضی مسائل را رعایت کند. به نظرم الان دیگر در محدوده زندگی ما مسجد به اندازهای که جوابگو نیاز اهالی باشد، ساخته شده است و باید به فکر توسعه آنها بود.
میتوان کتابخانههای چندمنظوره ساخت و یا به فکر سالنهای ورزشی در مساجد بود. به نظرم از لحاظ مکان آموزشی هم در مضیقه هستیم و امیدوارم افراد توانمند سرمایه خود را در زمینه ساخت مدرسه در نظر بگیرند یا درمانگاه و هر آن چیزی که در سهولت زندگی مردم تأثیرگذار است.
علاوه بر اینها آباد نگاه داشتن مسجد هم مهم است. آبادی مسجد هم به حضور در نماز جماعت است. خدا را شکر من کماکان افتخار این را دارم که در بیشتر وعدههای ظهر و شب مهمان خانه خدا هستم. تشویق میکنم بقیه اهالی هم به مسجد بیایند.
او از روزهای دور میگوید؛ زمینهای محله خاکی بود و پس از نم باران پای اهل محله تا زانو در گل فرو میرفت. مردم با داروهای گیاهی دردشان را درمان میکردند و اگر یک نان داشتند آن را با هم میخوردند. شبها همه دور هم جمع میشدیم.
خانوادههایی که تلویزیون داشتند شب به شب در خانهشان باز بود. اهل خانه با روی گشاده میزبان اهل محل میشدند. مثل حالا نبود که همسایه نام همسایهاش را هم نمیداند. گاهی دلم برای بچههای امروزی میسوزد. امکاناتشان بیشتر از ما شده است، اما خوشیها، صفا و سادگیهایی را که ما دیدیم و داشتیم ندارند. این هم یک جور نداری است دیگر. با این همه مسجد هنوز پایگاه همه است و کارکردهایش بیشمار و زیاد است و هنوز هم صفای گذشتهاش را دارد.
* این گزارش یکشنبه ۲۷ آبان سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۱۸ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.