نزدیک سیسال است دستان هنرآفرینش به کار مشغول است. هنری که قدمتی دیرینه دارد؛ میناکاری به روش خانهبندی. این هنر به نامهای دیگری ازقبیل مینای خانهخانه، حفرهای و حُجرهحُجره نیز شهرت دارد و از قدیمیترین تکنیکهای میناکاری محسوب میشود.
هنری رو به زوال که یگانه هنرمند خطه خراسان در محله آیتالله عبادی با دستان پرتوانش سعی بر زنده نگهداشتن آن دارد. فرید فرقانی هنرمندی است که آثار میناکاریاش به این روش، در شرق و غرب کشور پرآوازه است و بهزودی نمونه هنر او را در رونمایی از لوستر بالای ضریح شریف علیبنموسیالرضا (ع) شاهد خواهیم بود. اثری که برای آن، دوسال وقت گذاشته و قرار است در میلاد حضرترضا (ع) رونمایی شود. برای گفتگو با او به کارگاهش در محله عبادی رفتم که در محل سکونتش قرار دارد.
فرقانی متولد ۱۳۵۲ و پسر اول خانواده است. پدرش مرحوم حاج محمود فرقانی از پیشکسوتان بنام قرآنی بود که نقش پررنگی در تأسیس جامعهالقرآن مشهد داشت. فرید بعد از دیپلم و سربازی مدتی کناردست پدر در مغازه پوشاک کار کرد؛ «بازار خوب نبود. بعداز یکسال به شاگردی یکی از دوستان پدرم که طلاسازی داشت، رفتم. آنها چندبرادر بودند که هرکدام شاگردی داشتند.
من شاگرد فرید زرگران شدم. طلاهای مستعمل را از بنکدارهای بازار رضا (ع) میگرفتیم که هر دفعه نیمکیلو یا یک کیلو طلا میشد. سپس آن را در کارگاه در ظروف مخصوصی در کوره با حرارت بیش از هشتصددرجه ذوب میکردیم. چیزی که اولینبار برایم جالب بود، این بود که وقتی طلا را ذوب میکردند، رنگش مثل قیر سیاه میشد.
بعدها فهمیدم، چون ناخالصی دارد سیاه میشود. طلای هجدهعیار غش دارد، اما طلای ۲۴عیار هیچ ناخالصی ندارد. بعد از اینکه موادی به طلای سیاهشده اضافه میشود و روی حرارت قرار میگیرد، بهمرور زرد و در مراحل بعداز سرد و سخت شدن با صیقلدادن دوباره طلایی میشود.»
بعد از این توضیحات فرقانی بلند میشود و از ما میخواهد به بخش کارگاهی برویم که با ویترین و یک آکواریوم بزرگ ماهی از قسمتی که ما نشسته بودیم، جدا شده بود. در اتاقک انتهایی کارگاه دو کوره کوچک و بزرگ در سمت چپ دیده میشود و چند دستگاه برای شکلدادن اجسام حجیم. در گوشهای دیگر، میز کاری دیده میشود که دورتادور دیوارهایش، قفسههایی مملو از ابزار کار است؛ اتاقی که استاد بیشترین ساعات شبانهروز را در آن سپری میکند.
فرید جوان به مدت ششماه در کارگاه برادران زرگران فوت و فن ساخت انواع سرویس طلا را یاد میگیرد؛ از پرسی و زیرخاکی گرفته تا طرح کلکته که دستی و پر از ظرافت و ریزهکاری است و بعداز ششماه خودش استادی زبردست شود؛ «به کمک پدرم در زیرزمین خانه کارگاه طلاسازی راه انداختم. از ۲میلیونتومانی که پدرم در سال۷۵ به من داد، یکمیلیونش را از بازار رضا (ع) دستگاه و کوره خریدم و یکمیلیونتومان باقیمانده را دویستگرم طلای مستعمل تهیه کردم.»
فرید اولین سرویس را که ساخت، پیش آقای قلمیان، بنکدار طلا در بازار رضا (ع)، برد. او با دیدن ظرافت کار، مشتری شد. حالا فرید میدانست باید در زیرزمین خانه پدری ساعتها کار کند تا بنامترین بنکدار طلای بازار را راضی نگهدارد.
او در کارش به چنان مهارتی رسید که گاه طلافروشان در تعمیر و ترمیم طلاهای خاص و زیرخاکی از او کمک میخواستند؛ موضوعی که برای فرید جوان در این آمدوشدها آوردهای ارزشمند داشت و آن آشنایی با یکی از هنرمندان بزرگ مینای خانهبندی بود که سرآغاز تحولی نوین در هنر ش شد؛ میگوید: یک روز، یکی از طلافروشان خیابان خسروی برای تعمیر انگشتری که قسمتی از ملیلههایش کنده شده بود با من تماس گرفت. کار که آماده شد، وقتی داشت آن را در ویترین میگذاشت، چشمم به یک جفت گوشواره رنگی داخل ویترین افتاد.
اول فکر کردم کار هندی است، اما آقای کراچی گفتند فردی به نام ذاکری در همین فلکه آب این کار را بهصورت دستی انجام میدهد. گفت این کار مینای خانهبندی نام دارد. نشانیاش را که خواستم، گفت «ذاکری این کار را به بچههای خودش هم یاد نداده است، چه رسد به تو!» این جمله را که شنیدم، مثل این بود که آب سردی روی تنم ریخته باشند؛ ته دلم خالی شد.
بعداز دیدن آن گوشوارههای رنگی، دیگر دستودل فرقانی طلاساز به طلاهای زردرنگ نرفت. تمام فکرش یادگرفتن فوتوفن ساخت طلاهای رنگی بود که حتی اسمش را هم نمیدانست. چند نفر دیگر هم وقتی از علاقه جوان هنرمند به هنر دست استاد ذاکری مطلع شدند، او را از رفتن بهسمت این کار منع کردند و از موروثیبودن این هنر در خاندان ذاکری گفتند.
تا اینکه مرحوم عموی فرید ازطریق دوستانش واسطه شده و بالاخره قراری با آقای ذاکری در دفتر کارش در فلکه آب گذاشته میشود؛ ادامه میدهد: روزی که با عمو و یکی از دوستان او به کارگاه آقای ذاکری رفتیم، من یک قطعه از کارهایم را که مدالی بود، همراهم بردم.
وقتی کارم را دید، از ظرافتش خیلی تعریف کرد و بعد گفت «پسرجان! من در تو جنم این کار را میبینم. این هنر خیلی خوب است، اما یک عیب دارد و آن این است که با اینکه زحمتش خیلی زیاد است، مثل طلا مشتری ندارد. تو شاید ماهها و سالها برای یک کار وقت و سرمایه بگذاری، اما مشتری تو باید آدم علاقهمند به این هنر باشد که نه برای سرمایهگذاری، بلکه برای دلش، کار تو را بخرد.»
با همه این توصیفات آن روز استاد، فرید باز هم اصرار به آموزش و یادگیری این هنر داشت. او بعد از پیچوتاب دادن باظرافت ملیلهای و درستکردن برگی بیعیب و نقص، توانست تأیید استاد را برای آموزش بگیرد. سگک کمربند، اولین کاری بود که ذاکری برای شروع به او سپرد؛ «آن روز ایشان تعدادی صفحه کوچک نقرهای به من دادند برای چکشزدن.
نحوه جوشدادن و سرهمکردن را هم به من گفتند. مرحله بعد که میناکاری بود و سوارکردن رنگها روی سگک کمربند در کارگاهشان انجام شد. کاری سخت و حساس بود و برای منی که برای اولینبار هنر مینای خانهبندی را تجربه میکردم، بسیار شیرین.»
به اینجای گفتگو که میرسیم، فرقانی از گوشی همراهش، عکسی پیدا میکند و نشانم میدهد؛ یک سگک کمربند رنگی بسیار زیبا؛ «این اولین محصولی است که ساختم. با این کار بود که هنر مینای خانهبندی را مشق کردم و یاد گرفتم. بعد از این کار، دیگر کارگاه طلاسازی را جمع کردم تا تخصصی این هنر را دنبال کنم.»
وقتی از استاد فرقانی درباره تاریخچه هنر میناکاری میپرسم، می گوید: اول از همه باید بگویم هنر مینای خانهبندی از تلفیق چند هنر به دست میآید؛ حجیمسازی، ملیلهسازی، نقره یا طلا کوبی و نقاشی. اما درباره تاریخچه آن نقل قولها بسیار است. میناکاری یا میناگری هنری است که قدمتی پنجهزارساله دارد.
پیشینه این هنر در ایران به زمان هخامنشیان میرسد. در زمان صفویه این هنر دچار تحولی بزرگ شد؛ بنا بر نظر بسیاری از محققان تاریخ هنر، این دوره اوج شکوفایی هنر میناکاری بوده است و پساز انقراض سلسله صفویه، رونق گذشته خود را از دست داد.
در دوره قاجار، هنر مینای خانهبندی همچون سایر هنرها رو به زوال رفت؛ از این دوره به بعد است که این هنر بهصورت موروثی از پدر به پسر رسید. در مشهد، آقای ذاکری تنها استاد مینای خانهبندی بودند که این هنر در خاندان آنها از زمان قاجار گشت و گشت تا بالاخره از سر بخت و اقبال و بهخاطر مایلنبودن پسرهای استاد به این هنر به من رسید.»
هنرمند محله آیتالله عبادی از سال ۸۰ تا ۸۴-۸۵ هفتهای چند نوبت به کارگاه استاد ذاکری میرفت و کنار دست او ریزهکاریهای هنر مینای خانهبندی را یاد میگرفت تا اینکه تصمیم گرفت سنتشکنی کند و یک سرویس چایخوری بسازد؛ میگوید: یک روز که به کارگاه استاد رفته بودم، به ایشان گفتم چنین تصمیمی دارم. استاد قهقههای زد و گفت «پسرجان! من تا الان جرئت نکردهام کاری بزرگتر از قندان درست کنم، آنوقت تو میخواهی سرویس چایخوری درست کنی؟!» تصمیمم را گرفته بودم. کار را شروع کردم، بدون اینکه کسی از آن خبر داشته باشد.
فرقانی درحالیکه از روی مبل بلند شده است و بهسمت میز گوشه اتاق میرود، ادامه میدهد: درست یکسال زمان برد. بعداز تمامشدن کار، یک روز که قصد دیدن استاد را داشتم، سرویس را در چند روزنامه پیچیدم، در کیسه برنجی گذاشتم و راهی کارگاه ایشان شدم.
فرقانی عکس رنگی سرویس چایخوری میناکاریشده را نشانمان میدهد. تصویر اولین تجربه کاری استادفرقانی که دیدنش یگانه استاد مینای خانهبندی شهرمان را به شگفتی وامیدارد؛ «حرف به درازا کشید. نزدیک رفتن استاد به خانه که شد، با ترس و لرز کیسه برنجی را روی میز گذاشتم.
سینی و قندان و فنجانها را یکییکی بیرون آوردم و توضیح دادم که «اینها را یکی درست کرده است و خواسته نظر شما را درباره این کار بداند.» استاد وقتی چشمش به سرویس افتاد، گفت «فرید اینها کار توست» و بدون اینکه حرفی بزنم، بلند شد و سروصورتم را بوسهباران کرد. بعد هم با هیجان، نشانیهایی در تهران به من داد که خریدار کارم بودند.»
استاد فرقانی بعداز ساخت آن سرویس چایخوری، کارش روی غلتک میافتد و سفارشها از تهران و دیگر شهرستانها شروع میشود.
فرقانی از روزهایی میگوید که اوج کار او بوده است و خداحافظی استاد ذاکری از هنر مینایخانهبندی؛ «بعداز اینکه شروع به ساخت کارهای حجیم و گرفتن سفارشهایی از دیگر شهرها و استانها کردم، یک روز استاد ذاکری گفت که میخواهد این کار را کنار بگذارد. دلیلش را که پرسیدم، گفت «تو شاگرد بودی و من نقش استادی داشتم. بعد از این، من کنار میکشم که فقط کارهای تو در بازار باشد و میدانم از عهده این میراث و هنر کهن بهخوبی برمیآیی.» ایشان تا چند سال در دفتر فلکه آب، کار طلاسازی میکردند. بعد هم به سرطان مبتلا شدند و سال۸۸ به رحمت خدا رفتند.»
این هنرمند از بزرگترین سفارشی میگوید که سوای تمام کارهایی است که در این بیشاز دو دهه فعالیت انجام داده است، سفارشی که او به ساختش مفتخر است و لحظهلحظه آن را با صلوات به سرانجام رسانده است، میناکاری قسمتهایی از لوستر روی ضریح علیبنموسیالرضا (ع)؛ «یک روز از آستان قدس زنگ زدند که میخواهند بیایند به کارگاه ما. یک لوستر سیار میناکاریشده را آورده بودند که قسمتی از رنگش ریخته بود.
میناکاری از نوع نقاشی و کار هنرمندان اصفهان بود و با کار من فرق داشت. نمونهای از کارهای مینای خانهبندی را نشان دادم و گفتم این کار من است. این نوع میناکاری تا هزار و حتی ۲ هزار سال هم ماندگاری دارد. آنها آن روز رفتند. یکسال بعد برگشتند. اواخر سال۹۹ بود که قراردادی نوشتیم برای بخشهایی از لوستر بالای ضریح حضرت. کار را زمستان سال گذشته تحویل دادیم. کار دو سال طول کشید. ۱۵۰ کاسه کوچک مینای خانهبندی اندازه قندان که قرار است در آنها چراغهایی نصب شود.»
- بیشتر مشتریان کارهای شما چه کسانی هستند؟
بیشترین سفارشها از کشورهای دیگر است. خارجنشینها ارزش هنر دستی را که ماهها و گاه سالها برای آن وقت گذاشتهای، خوب میدانند و برایش هزینه میکنند.
- حساسترین قسمت یک اثر مینایخانهبندی چیست؟
قسمت پخت مینا قطعا حساسترین قسمت کار است؛ چون دست ما نیست. باید منتظر ماند و دید آتش با مینا چه میکند و از پخت چطور درمیآید.
- اثری بوده است که دلتان نخواسته آن را به فروش بگذارید؟
همه آثار تولیدی خودم را دوست دارم. اگر جبر زمانه برای امرار معاش خانواده نبود، هیچکدام از آثار تولیدی را نمیفروختم.
- بعد از استاد ذاکری شما در مشهد در هنر مینای خانهبندی حرف اول را میزنید. آیا تصمیم به آموزش این میراث کهن به فرزندانتان دارید؟
قطعا همه دوست داریم که نام نیکی از ما به جا بماند. بهترین راه، انتقال این هنر به فرزندان است، اما مهمترین قسمت، این است که فرزندان هم به فراگیری این هنر علاقهمند باشند. پسر نوجوانی دارم که فعلا روی خوشی به این هنر نشان نداده است؛ چون این هنر بازار کار آنچنانی در ایران ندارد و ماهها وقتگذاشتن برای خلق یک اثر نیز صبر و عشق میخواهد.
- با چه استادان دیگری در این حوزه مراوده دارید؟
تعداد استادان مینای خانهبندی خیلی کم است؛ استادانی هم که بیشتر اسم آنها را شنیدهام، ازطریق فضای مجازی، آثارشان را دیدهام. متأسفانه هنوز دیدار حضوری قسمت نشده است. آقای مینایی ساکن رشت، آقای میرلوحی در اصفهان و... در شهر خودمان هم با خانم سعیدی که سبک متفاوتی از این رشته دوستداشتنی را انجام میدهد، در ارتباط هستم.
- دردسرها و مشکلات هنرمندان این رشته چیست؟
همین که درآمد ثابتی نداری، مشکل بزرگی است. گاه کاری که خلق شده است، ماهها مشتری ندارد. خوشبختانه خانواده همراهی دارم که با کم و زیاد زندگی ساختهاند.
- اگر به سال۸۰ برگردید، باز همین کار را ادامه میدهید یا طلاسازی را دنبال میکنید؟
بله، قطعا همین راه را ادامه خواهم داد و چهبسا حتی زودتر. گاهی با خودم فکر میکنم که شاید بهتر بود بعداز سربازی میرفتم سراغ این کار، اما قطعا چیزهایی را باید در طول دوران طلاسازی آموزش میدیدم که در هنر مینای خانهبندی جزو ملزومات است.
- و بزرگترین آرزو؟
شاید خیلی کلیشهای باشد، اما واقعیت این است که امروزه صلح جهانی و سلامت برای کودکان، آرزوی عجیبی نیست. جنگ، عواقب خیلی بدی دارد. سالها طول خواهد کشید تا به شرایط قبل از جنگ برگردیم. در ادامه امیدوارم که رشته کاری خودم، دوران پرفروغی داشته باشد و با لطف شما و معرفی بهتر این رشته، باعث افتخار و غرور برای کشور باشیم.
* این گزارش شنبه ۶ آبانماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۳۳ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.