لباسی با تکه دوزی زرد بر تن دارد و سوار موتوری با همین رنگ از راه میرسد. او را مشغول تحویل نامهای جلو منزل یکی از ساکنان محله مهرآباد میبینم و قراری برای گفتگو داریم. روی ترک موتور، خورجین برزنتی بزرگ و چاقوچلهای هم گذاشته که نماد اداره پست روی آن حک شده است.
دوشنبه ۱۷ مهرماه ۱۴۰۲ روز جهانی پست، یکی از قدیمیترین خدمات دولتی در جهان است. پستچیها شهروندانی کوشا و منظم هستند که بیحاشیه خدمت میکنند. امروز با محسن، ساکن محله کوی سلمان که هفتسالی میشود پستچی محله مهرآباد شده است و اکثر ساکنان اینجا را با نام فامیل میشناسد، گفتگو کردهایم.
محسن استادرودمعجنی ۳۲سال دارد. او دوازدهسال پیش از تربت حیدریه به مشهد آمد و تشکیل خانواده داد. ابتدا چندسالی خادم مسجدی در چهارراه زرینه بود و همانجا با پستچی محلهشان آشنا شد. وقتی بیشتر با این شغل آشنا شد، تصمیم گرفت سراغ این حرفه برود و اطلاعات بیشتری کسب کند.
محسن میگوید: پستچی آنجا آقای نظری بود. از کارش خوشم میآمد؛ از اینکه همه را به اسم و فامیل میشناخت و نشانیها را بلد بود. کمی از او پرسوجو کردم و با تحقیق درنهایت من هم مثل او پستچی شدم.
محسن از همان ابتدا پستچی محله مهرآباد شد. پس از آموزش، کارش را شروع کرد. او محله مهرآباد را مثل کف دستش میشناسد؛ حتی اسم و فامیل اکثر آنها را میداند و رنگ در منازلشان را حفظ است. محسن میگوید: اهالی محله مهرآباد مردم خوبی هستند و همیشه قدردانی میکنند. یک ویژگی دیگر آنها این است که معمولا خانواده و قوم و خویششان نیز همانجا زندگی میکنند؛ مثلا اگر نامهای برای خانوادهای ببرم و نباشند، میدانم که پسرش در کوچه کناری زندگی میکند و پیداکردن صاحب نامه سخت نیست.
کار پستچی تعطیلی ندارد، حتی در روزهای تعطیل رسمی؛ چون نمیتوان نامهها را منتظر گذاشت. محسن میگوید: نامههای ارسالی ویژه را در هر روزی که باشد، باید توزیع کنیم. در طول سال تنها شاید پنجروز تعطیل باشیم و بقیه تعطیلات باز هم شیفتبندی داریم و کار را ادامه میدهیم. حتی ایام عید نوروز که عموما همه تعطیل هستند، ما سر کار هستیم. خیلی از مواقع ادارات تعطیل میشود، اما پستچی باید سر کار بماند.
این کار در سرما و گرما باید انجام شود؛ از روزهای گرم تابستانی بگیر تا باد و سرمای پاییز و زمستان. از همین الان که اوایل مهر است، پادردم شروع شده است و باید لباس گرم بیشتری بپوشم. سال گذشته هم زمستان سختی گذراندم؛ در همان یخبندان چندبار به زمین خوردم و انگشتان دستانم آنقدر یخزده بود که نمیتوانستیم کلاج موتور را بگیرم. اما نمیشد بستههای پستی یا مرسولات را به دست مردم نرسانیم.
او هرروز کارش را حدود ساعت ۶:۳۰ صبح آغاز میکند. ابتدا به ناحیه۴ پستی در بولوار طبرسی میرود و با همکارانش به جداکردن نامهها به تفکیک محله میپردازد. او میگوید: با همکاران تقسیم کار میکنیم. چندنفر بستهها را جدا میکنند، چندنفر ثبت میکنند. تعدادی دیگر نامههای ریز را تفکیک میکنند. هر نفر یک گوشه کار را میگیرد تا زودتر تمام شود.
محسن نامههای محله مهرآباد را در خورجین موتورش میچیند و بهسمت محل توزیع میرود. او میگوید: نامهها را براساس مسیر گشت مشخصشده در محله از حدود ساعت۸:۳۰ تا حدود ۴بعدازظهر توزیع میکنیم. در ایام اربعین، توزیع گذرنامهها تا شب هم طول میکشد. توزیع نامهها باید در همان روز تمام شود، هرقدر هم که طول بکشد. معمولا بین ۱۵۰ تا دویستنامه در روز توزیع میکنم. یعنی باید به دویست نشانی بروی؛ گاهی افراد در خانه نیستند تا امضا بدهند و نامه را تحویل بگیرند.
در هر خانه هم مدتی معطل میشوی تا بیایند و نامه را بگیرند. خیلی از مواقع هم تلفنی پیگیری میکنیم تا نامه به دستشان برسد. بعد از اتمام توزیع دوباره به اداره برمیگردیم تا اگر بعدازظهر نامه ویژهای آمده باشد، برداریم و دوباره در محله توزیع کنیم. این لحظه پایان کار ما در روز است. خسته، کوفته و گاهی ناهارنخورده به خانه میرویم.
از نظر محسن، پستچی شغل خوبی دارد؛ چون دعای خیر مردم را به همراه دارد. او میگوید: مردم همیشه دعا میکنند و میگویند «خدا خیرتان بدهد» یا مثلا میگویند «خدا پدر و مادرت را رحمت کند.» این دعاهای قشنگ یک دنیا میارزد و همه سختی کار را از تنمان بیرون میکند. شغل پراسترسی است، اما لعن و نفرین ندارد. وقتی نامه را به دست مردم میدهیم، معمولا خوشحال میشوند و دعا میکنند. خیلی از مواقع نامه را دریافت میکنند و بعد که در را میبندند، صدای خوشحالی و خندهشان میآید.
در ایام اربعین خیلیها دم در منتظر بودند تا ما برسیم و گذرنامههایشان را تحویل بدهیم. کلا هر موقع گذرنامه میبرم، مخاطب خوشحال میشود. آنها هم که گواهینامه را تازه گرفتهاند از دیدن پستچی ذوق میکنند، کارت پایان خدمت نیز همینطور است. اما شاید شادترین لحظه خدمتم همین امسال و در ایام پیش از اربعین بود. گذرنامه خانمی را بردم و تحویلش دادم. منتظر بود به زیارت اربعین برود. آن بنده خدا آنقدر خوشحال شد که همانجا روی زمین سجده شکر به جا آورد.
البته این کار روزهای بد هم دارد. یکی از بدترین خاطرات دوران خدمت او، فوت دو تن از همکاران اداره پست است. او میگوید: رضا نجفی و آقای خمر حدود سه سال پیش فوت کردند که برای همه همکاران و من ناراحتکننده بود. مواردی هم هست که اختلافی پیش میآید و شاید مردم پستچی را مقصر بدانند، درصورتیکه قانون، قانون است.
محسن میگوید: مثلا زمانیکه کارت سوخت را میبریم که تحویل دهیم، گاهی پیش میآید که مدارک ماشین را ندارند. این قانون است که باید مدارک ماشین را ببینیم تا کارت سوخت را تحویل بدهیم. وقتی شرایط اینطور است و نمیتوانیم کارت سوخت را تحویل بدهیم، ناراحت میشوند. اما روال قانونی باید طی شود.
شاید مثل گذشته دیگر بین مردم، نامه و نامهنگاری رواج نداشته باشد، اما خرید و فروش اینترنتی ازطریق پست، جای آن را گرفته است. مخاطب بسته را ازطریق فضای مجازی سفارش میدهد و بعداز تحویل گرفتن درب منزل، هزینه آن را در دستگاه کارتخوان پستچی پرداخت میکند. ازطرفی با تغییر سیستم، بسیاری از رسیدهای دریافت، الکترونیکی شدهاند و پستچی با تبلت همراهش از دریافتکننده امضا میگیرد.
محسن میگوید: با الکترونیکیشدن وضعیت خیلی خوب شده، چون مصرف کاغذ کم شده است. در گذشته گاهی هوا بارانی بود یا باد و بوران و کاغذهای امضاشده خراب میشد، اما حالا کار راحتتر است.
صحبتمان گل انداخته، اما خورجین موتور هنوز پر از نامههایی است که باید امروز به دست مردم برسد. خداحافظی میکند و بهسمت موتورش میرود، اما لحظه آخر برمیگردد و میگوید: روز ۱۷مهر را به کل همکارانم در سراسر کشور تبریک میگویم و برای همه آنها سلامتی آرزو میکنم.
* این گزارش دوشنبه ۱۷ مهرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۴۹ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.