زندگی مردم آنقدر با کاسبان محله گره خورده که اگر یک ویژگی و رفتار خاص از آنها ببینند، دهان به دهان میچرخد و همه متوجه آن میشوند. مثل سبک کاسبی و نوع مراوده کاسب هممحلهای مصلی که در همین مدت کمی که از اجرای آن میگذرد مخاطبان زیادی پیدا کرده است.
اول از همه عبارت نوشته شده روی شیشه پایم را سست میکند «اگر گرسنهاید، اما پول ندارید میهمان ما باشید» و بعد هم سماوری بزرگ که بخارش دلچسبی شیرینی به هوای سرد میدهد. تنها سوپر شبانه روزی این محدوه به افراد نیازمند چای داغ و نان میدهد. چشم میچرخانم روی تابلوی سر کوچه نوشته شده چمن ۶۷.
هنوز مشغول حلاجی عبارت چسبیده روی شیشهام که صدایی از درون مغازه بلند میشود: بفرمایید داخل. مرد میانسال با آن موهای جو گندمی جلو میآید و بی آنکه منتظر پرسشی باشدبه داخل دعوتمان میکند و خطاب به ما میگوید: هوای سرد، آدم گرسنه این اطراف زیاد است.
تعارفش را بی پاسخ نمیگذاریم و لابهلای رفت و آمد مشتریها پای اجاق گازیاش دل میدهیم به حرفهایی که بوی لوطیگری پهلوانان با مرام از آن میآید.
هر چند خودش نه اهل گفتگو است و نه گرفتن عکس و این برنامهها، به هیچ عنوان هم توجیه نمیشود بخواهد درباره کاری که انجام میدهد، حرفی بزند. اما مرام و معرفتش نمیگذارد پرسشهای پشت سر هم ما را بدون پاسخ بگذارد.
در حالی که مدام میخندد و میخواهد علت این گفتگو و پرسش و پاسخها را بداند تعریف میکند:اهل همین محله است چند کوچه و خیابان پایینتر. میگوید مرغداری دارم و مغازه را برای پسرم باز کردهام، یک سال و نیم میشود شاید هم کمی بیشتر.
لا بهلای همین حرفهاست که میفهیمم صفایی ۵۲ ساله است و بخشی از وقتش را در همین سوپر میگذراند. به قول خودش: برای پسرم باز کردهام، خودم گرفتار شدم.
توضیح میدهد: چیزی که مادرم از کودکی به ما یاد داده است معرفت و مردانگی است. او همیشه میگفت: دست بخشنده هیچ وقت محتاج و تنگدست نمیشود و من همیشه این موضوع را آویزه گوش کردم.
مادرم هنوز هم اعتقاد دارد اگر دست کسی را به وقت احتیاج گرفتی همه چیز رو بهراه و به سامان میشود و من هم این موضوع را مدام به پسرم گوشزد میکنم و امیدوارم اهل عمل باشند.
تعریف میکند: به دلیل نیاز زائرانی که این اطراف مستقر بودند و خیلی وقتها شبها برای خرید و تهیه مایحتاجشان دچار مشکل میشدند، سوپر را به صورت شبانه روزی باز کردم و کم کم خودم کنار پسرم آدم پای کار شدم.
میدانستم اهالی این محله اغلب از قشر ضعیف هستند و توانایی خرید ندارند به همیندلیل از همان روز اول اعلام کردم: هرکس نسیه میخواهد بی هیچ ضمانتی برای بردن آزاداست.
او دفتر پر برگ مشتریها را نشانمان میدهد و قسم میخورد: خیلی از این افراد را شاید نشناسیم، اما در مرام ما نیست و نمیگنجد کسی بخواهد رو بزند و دست خالی برگردد. اهالی هم اعتماد ما را بی جواب نگذاشتهاند تا به حال کسی نبوده جنس برده باشد و پولش را بعد حساب نکرده باشد.
پسرش را صدا میکند و برای تایید حرفهایش میگوید: سالار بوده کسی این طور باشد؟ تا او با خنده حرف پدرش را تایید کند.
صفایی روی اصل اعتماد خیلی معتقد است، میگوید:اعتماد که باشد سوءاستفاده خیلی کم میشود.
این سخنان را که میگوید دلیل آن نیست که وضع مالی خیلی توپی داشته باشد، اما ادعا دارد: با انجام این کار حس خوبی دارم و لذت میبرم و داشتن یک حال خوب به داشتن ثروت زیاد میارزد و ادامه میدهد: اوایل ازدواج فرش زیر پایمان را برای کار خیر و وصلت دو جوان فروختم و همسرم مخالفتی نکرد و بعدها هم آستین بالا زده و واسطه ازدواج جوانهایی شدم که وضعیت مالی مناسبی نداشتند. تا حالا خیلیها را به هم رساندهام.
اما این که چطور فکر سیر کردن آدمهای بی بضاعت به سرش زدهاست، بر میگردد به مراجعات مکرر خیلی از افرادی که در ساعتهای آخر شب به مغازه میآیند و با شرمندگی ۲۰۰ یا ۳۰۰ تومانی را برای خریدن کیک یا کلوچه میدادند.
میگوید: حتی بعضی افراد بین آنها هستند جیبهایشان را برای پیدا کردن پول میگردند و پیدا نمیکنند. برخیهایشان پیداست اعتیاد دارند. به همین خاطر تصمیم گرفتم این عبارت را بنویسم و مقابل چشم همه بگذارم.
صفایی میگوید: این برنامه نزدیک به دو ماه است که اجرا میشود و شبانهروز ۳۰ تا ۴۰ نفر مراجعه کننده دارد. برایمان فرقی نمیکند طرف مقابلمان چه کسی است. همین که کسی پا به مغازه بگذارد و بگوید گرسنهایم وظیفه میدانیم از بستههای که آماده داریم و شامل نان و حلوا و کره با یک شیشه آب یا یک لیوان چای است، در اختیارشان بگذاریم.
بعد اشاره میکند به سماور بزرگ جلوی مغازه که همیشه جوش است و میگوید: اوایل بطریهای آب در نظر گرفته بودیم، اما در هوای سرد خیلیها تمایل به چای دارند و ما بهترین چای را با لیوان یکبار مصرف در اختیار آنها میگذاریم.
او درباره نان هم توضیح میدهد: سهمیه نانی که برای مشتریهای معمول در نظر میگیریم با نانی که برای این افراد خریداری میشود، فرق میکند.
همچنین میگوید: هرکسی امکان دارد در طول زندگی دچار مشکلات مالی شود، بنابراین کار عجیب و غریبی نیست که هوای این آدمها را داشته باشیم. یکسری کارها و اعمال برای آدمها ماندگار است. مثلاً پدر خدابیامرزم همیشه به من سفارش میکرد که به همسایه و اطرافیانم خدمت کنم.
میگفت که عمل نیک همیشه جاری است و بر روح و جان تأثیر میگذارد. به همین دلیل قدیمها مردم یک محله حساب ویژهای روی پهلوان و لوطیهایش باز میکردند؛ همانهایی که برای حل مشکلات گلریزان میگرفتند تا جایی که اهالی محله حتی در مسافرتها خانه و زندگیشان را به دست این افراد میسپردند.
من هم دوست دارم این رسم دوباره احیا شود همه به هم اعتماد داشته باشند. اعتماد درست هم بی جواب نمیماند.
بارها پیش آمده است زائر حضرت رضا (ع) آمده در مغازه و کیف پول همراهش نبوده و مبلغی خواسته و بی آنکه نشانی یا شمارهای از آن داشته باشیم، در اختیارش قرار دادهایم و آن مبلغ دوباره برگردانده شدهاست. من معتقدم هیچکس تا نیازمند نباشد خواستهای را مطرح نمیکند. ما اگر کمی مردمداری و مردانگی را از بزرگانمان یاد بگیریم خیلی از مشکلات حل میشود.
صفایی تا حالا کارهای خیرخواهانه زیادی انجام داده است که گفتن ندارد، اما این نوع رفتارش برای خیلی از کسبه میتواند الگو باشد.
چند کاسب مثل او میشناسید که در قید و بند به دست آوردن سود و منفعت بیشتر نباشند. کسبهای که نمیخواهند شرمنده آدمهای گرسنه و نیازمند باشند. یقین بدانید آثار و برکات این شیوه در زندگی او روشن است.
این گزارش دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۶ در شماره ۲۷۴ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.