کد خبر: ۶۴۰۵
۱۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۰

کارآفرینی با عرقیجات گیاهی

فاطمه علی‌پور، کارش را از پرورش قارچ شروع کرد، پستی و بلندی‌های کار را به جان خرید و اکنون یک کارآفرین موفق در تولید عرقیجات گیاهی شده است.

داستان زندگی بسیاری از کارآفرین‌ها شبیه هم است. با جسارتی ستودنی دل به کار می‌زنند. با پشتکار و جدیت راهشان را ادامه می‌دهند و از شکست نمی‌ترسند و در نهایت به موفقیت می‌رسند.

ماجرای زندگی «فاطمه علی‌پور» کارآفرین ۴۲ ساله محله مهرگان هم همین‌طور است. او کارش را از پرورش قارچ شروع کرده و پستی و بلندی‌های کار را به جان خریده تا به یک کارآفرین خوب و فعال و تولید کننده عرقیات گیاهی تبدیل شده است.

این زن سرپرست خانوار دو سال است به جای خانه‌نشینی کارآفرینی را انتخاب کرده است و بدون آنکه به وعده‌های مسئولان و وام کارآفرینی دل خوش کند، با دست خالی و همت عالی هر دوره نیاز مردم را می‌سنجد و عرقیات گیاهی تولید می‌کند و تولیدات خود را به کمک دخترش در فضای مجازی در معرض دید مشتری‌هایش قرار می‌دهد و به فروش می‌رساند.

تولیداتی دارای مجوز بهداشتی که گاه سر از شهرستان‌های تربت حیدریه و سرخس و دیگر جا‌ها در می‌آورد.

 

فقط تولید!

برخی شغل‌ها پیش از آنکه نیازمند پول باشد، دانش و مهارت می‌خواهد و البته قدری همت. تولید اسانس‌های گیاهی از این دسته مشاغل است؛ شغلی که با وجود یک کاربر ماهر ایجاد می‌شود و به سوددهی می‌رسد؛ درست مثل فاطمه علی‌پور که بوی عطر کاسنی خانگی‌اش همه خانه را پر کرده است.

برای همین در طول گفتگو مدام به حیاط خلوت که حالا تبدیل به کارگاهش شده، می‌رود. او صحبتش را این‌طور آغاز می‌کند که پیش از این هم شاغل بوده و به خاطر دیسک کمر مجبور به کنار گذاشتن کارش شده است و ادامه می‌دهد: من عاشق کار هستم و نمی‌توانم خودم را لحظه‌ای بیکار تصور کنم.

چه آن زمان که نیاز چندانی به کارکردن نداشتم، چه الان که سرپرست خانواده هستم و برای تأمین معاش لازم است که شغلی داشته باشم. تا مدت‌ها آرایشگری می‌کردم و به دلیل مشکلات جسمی که برایم به وجود آمد، مجبور شدم آن را کنار بگذارم.

مدرک کاموابافی گرفته بودم و هر از چندگاهی این کار را هم انجام می‌دادم. این‌طور بگویم سراغ کار‌ها و آموزش‌هایی می‌رفتم که یک سرش به تولید ختم می‌شد. همین علاقه به تولید من را به سمت پرورش قارچ کشاند.

سال ۹۲ در یک دوره پرورش قارچ به این نیت شرکت کردم که تولید و پرورشش را راه بیندازم. همسرم هم تشویقم می‌کرد که این کار را دنبال کنم، ولی راه‌اندازی کارگاه تولید قارچ نیاز به هزینه زیادی داشت که از توان من خارج بود.

از طرفی هم می‌ترسیدم که سرمایه‌گذاری کنم و بعد آفت به جان قارچ‌ها بیفتد و همه چیز از بین برود. برای همین خیلی امید به راه‌اندازی تولیدی نداشتم.

جلسه آخر کلاس هم استاد تیر خلاص را زد و گفت:، چون در پرورش قارچ دست زیاد شده است، شما تولیدکننده خرد خواهید بود و به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسید و موفق نمی‌شوید. او با این جمله‌های مأیوس‌کننده همه نقشه‌های ذهنی من را برای مدت زمان کوتاهی نقش برآب کرد.

 

اکسیر طبیعتی که جرقه امید را زد

نقشه تولید قارچ خیلی زود خراب می‌شود و بانوی کارآفرین مهرگان در ذهنش دنبال راهی دیگر برای اشتغال و تولید می‌رود. اما استاد آن دوره راهی جایگزین پیش پایشان می‌گذارد و تولید نوعی قارچ کمیاب را به آن‌ها آموزش می‌دهد.

علی‌پور می‌گوید: همه این تولید عرقیات گیاهی از کامبوجا شروع شد و تعریف می‌کند: استادمان در آخرین جلسه پرورش کامبوجا را به ما یاد داد. قارچی که از آن به عنوان اکسیر طبیعت نام می‌برند.

پرورش کامبوجا خیلی سخت است و هرکسی از عهده انجام دادنش  برنمی‌آید. از بین همه کسانی که در آن کلاس بودند، فقط من توانستم کامبوجا را پرورش دهم و به ثمر برسانم.

بعد پرس‌وجو‌های فراوان، روش تولید عرقی که از کامبوجا به دست می‌آید را هم، یاد گرفتم. پس از سه ماه اولین تولیدهایم را به بازار بردم، ولی کسی نمی‌خرید. در این میان یکی از عطاری‌هایی که این قارچ را خوب می‌شناخت، پیشنهاد داد: من تولید کنم و او محصول را بفروشد.

او ادامه می‌دهد: تازمانی که با این کاسب کار می‌کردیم، اوضاع واقعا خوب بود و محصولمان حتی به شهرستان‌های اطراف هم رسیده بود، اما متأسفانه او فوت کرد و تولید کامبوجای من به پایین‌ترین حد خودش رسید.

 

کارآفرینی به جای خانه نشینی

 

تسخیر بازار فامیل

عشق به تولید از یک طرف و رشد بازار عرقیات گیاهی از طرف دیگر، علی‌پور را به این فکر می‌اندازد که این کار را هم امتحان کند. البته به صورت محدود.

او می‌گوید: یک فامیلی در نیشابور داشتیم که در خانه‌اش عرقیجات گیاهی تولید می‌کرد. مشتری تولیداتش هم در و همسایه و دوست و آشنا بودند. چندباری که به نیشابور رفتیم، چم وخم کار را تقریبا یاد گرفتم، ولی کافی نبود.

منبعی هم جز اینترنت نداشتم. روزانه چندین ساعت وقت می‌گذاشتم و سایت‌های مختلف را پایین و بالا می‌کردم تا اطلاعاتم را در این حوزه بالا ببرم.

خانم علی‌پور تولید را شروع می‌کند و اولین مشتری عرقیجاتش هم مثل همان آشنای نیشابوری‌شان، فامیل هستند. «من وقتی این کار را شروع کردم، یک دیگ کوچک داشتم که سفارش آشنا‌ها را هم به زور جواب می‌داد.

ضمن اینکه هنوز تجربه زیادی نداشتم و می‌ترسیدم که کار را خراب کنم، برای همین نه می‌خواستم و نه می‌توانستم ریسک کنم و وارد بازار بزرگ‌تری شوم.»

ریسک تولید انبوه را به جان خریدم بازار فروش فامیلی یک‌ساله می‌شود که پیشنهاد و پافشاری دختر بزرگ خانم علی‌پور، او را مجاب می‌کند کارش را گسترش بدهد و از دایره دوست و آشنا خارج شود.

آن‌ها سر و شکل حیاط خلوت خانه را عوض می‌کنند و کارگاه کوچکشان را راه می‌اندازند. بانوی کارآفرین مهرگان می‌گوید: برای گسترش عرق‌گیری اول از همه نیاز بود که وسیله اصلی کارمان، همان دیگ مخصوص، بزرگ‌تر از قبل شود.

دیگ‌های معروف کاشانی پنج میلیون تومان قیمتش بود و من آن زمان اصلا قدرت خریدش را نداشتم. می‌رفتیم دیگ‌هایی را که در بازار بود، می‌دیدیم، بعد خودمان نمونه‌اش را در خانه با هزار زحمت و یک سوم قیمت دیگ تقطیر اصلی ساختیم. هنوز هم دارد کار می‌کند و چیزی از نمونه‌های مشابه کم ندارد.

 

فروشگاهی به وسعت فضای مجازی

کارگاه راه می‌افتد و دختر خانواده که انگار مدیر برنامه‌های تولیدات مادر است، یک برگ دیگر رو می‌کند: «دخترم خودش شد بازاریاب عرقیجات من، آن هم به صورت آنلاین و در فضای مجازی.

یک کانال تلگرام راه انداخت و هرکس را که می‌شناخت در آن عضو کرد و آن‌ها هم برای بقیه می‌فرستادند. کم‌کم سفارش‌های غیر از فامیل به دستمان رسید و به لطف خدا کارمان رونق پیدا کرد.

گرچه اوایل کار برای بیرون، خیلی به ما اعتماد نمی‌کردند و همه سفارش‌ها نهایت بطری‌های ۵/۱ لیتری بود، اما بعد خرید همان بطری‌های کوچک، مشتری‌ها اعتماد کردند و فهمیدند کار ما از برخی کارخانه‌های صنعتی بهتر است و حجم درخواست‌ها بیشتر از قبل شد.

الان طوری شده یک روز هم دیگ ما خاموش نمی‌شود و مدام درحال تولید و تحویل سفارش هستیم و مشتری ثابت خود را داریم و حتی آن‌ها مبلغ محصولات ما شده‌اند؛ تا جایی که آوازه کارمان به  دیگر شهر‌ها مثل سرخس و تربت حیدریه هم رسیده است و سفارش‌های زیادی داریم.»

 

مشتری‌های عجیب و غریب

در طول این دو سال علی‌پور با آدم‌های جورواجوری برخورد داشته که بعضی‌هایشان اتفاقات جالب و گاهی خنده‌داری برای او رقم زده‌اند. مثل مشتری‌ای که محصول کارگاه‌شان را برای تِست به آزمایشگاه می‌برد.

تعریف می‌کند: بعضی مردم خیلی راحت‌تر مشتری کارمان می‌شوند و بعد یکی‌دو بار خرید و اطمینان از کیفیت، سفارش‌هایشان بیشتر می‌شوند، اما بعضی دیگر که برای اولین بار کانال را می‌بینند، بیست سؤالی راه می‌اندازند و انواع و اقسام سؤالات باربط و بی‌ربط می‌پرسند تا مثلا خیالشان از محصولی که می‌خواهند بخرند راحت شود.

یک‌بار یکی از همین آدم‌ها با شک و دودلی از من خرید کرد. یادم هست همان لحظه تحویل هم ما را نگه داشت و محصول را امتحان کرد. بعد گفت که نمی‌دانم چرا، ولی مزه عرقیات شما با این‌هایی که در بازار هست، خیلی فرق دارد.

چند روز بعد خودش آمد و اعتراف کرد به ما شک کرده بوده و  برای همین محصول ما را به آزمایشگاه یکی از کارخانه‌ها برده است تا آن‌ها در موردش نظر بدهند که آیا مثلا این عرق نعنا خالص و بهداشتی است یا ناخالصی دارد؟ خودش می‌گفت که آن آزمایشگاه محصول کارگاه من را کاملا تأیید کرده است.

 

کارآفرینی به جای خانه نشینی

 

نبض بازار را می‌شناسم

اما غیر از اعتماد مردم به محصولات کارگاه کوچک خانگی بانوی محله مهرگان و مشتری‌های ثابتش، یکی از چیز‌هایی که تا امروز کار او را سرپا نگه داشته، شناختن نبض بازار است.

اینکه چه زمانی نیاز است تولید چه محصولی متوقف و کدام یکی آغاز شود: «مدت زیادی نیست که مردم دوباره رو به سنت آورده‌اند و بازار این جور چیز‌ها را داغ کرده‌اند، ولی همین هم تابع و درگیر مد شده است.

مثلا قبل از عید، همه -به ویژه خانم‌ها- دنبال دارو و دوایی می‌گردند که لاغر شوند. بعد می‌بینید که ناگهان فروش این محصولات چندبرابر می‌شود. بعد دوسال کارکردن و تولید انبوه، چم وخم بازار دستم آمده است. می‌دانم که چه وقت باید تولید فلان عرق بیشتر از قبل شود و کی باید متوقف شود؟»

 

می‌توانم کارآفرینی کنم ولی...

 این روز‌ها دغدغه اصلی علی‌پور گسترش کارگاه کوچکش است. می‌گوید: حجم سفارش‌ها بالا رفته است و یک دیگ و منبع تقطیر جواب‌گوی کارشان نیست و ادامه می‌دهد: من مجبورم کارگاهم را از این که هست بزرگ‌تر کنم.

الآن ما برای انتقال کارگاهمان مشکلمان پول و نقدینگی است. خرید دیگ‌های جدید و به‌روزتر هزینه زیادی می‌خواهد و طبیعی است که من از پس آن‌ها برنمی‌آیم و باید وام بگیرم، اما این‌قدر سنگ جلوی پایم انداختند و شرط‌های عجیب و غریب گذاشتند که از خیر وام‌گرفتن گذشتم.

اگر من بتوانم کارگاه بزرگ‌تری راه‌اندازی کنم، می‌توانم برای پنج‌شش زن دیگر مثل خودم کارآفرینی کنم تا از سرناچاری و بی‌پولی دست به کار دیگری نزنند، ولی متأسفانه مسئولان این موضوع را جدی نمی‌گیرند و ذره‌ای از من و امثال من حمایتی نمی‌کنند.

 

*این گزارش یکشنبه ۱۳ اسفند سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۸۳ شهرآرامحله منطقه سه چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44