کد خبر: ۶۲۸۱
۲۴ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۹:۴۶

پیاده‌روی تا حرم؛ سنت کودکان حاجی‌آباد

چهارده سال پیش بود که کودکان هشت تا ده‌ساله محله حاجی‌آباد تصمیم گرفتند در‌کنار عزاداری همراه با بزرگ‌تر‌ها، هیئتی را نیز مختص همسالان خود تشکیل دهند که اساس آن با پول توجیبی بچه‌های محله بود.

چهارده سال پیش بود که کودکان هشت تا ده‌ساله حاجی‌آباد تصمیم گرفتند در‌کنار عزاداری همراه با بزرگ‌تر‌ها، هیئتی را نیز مختص همسالان خود تشکیل دهند؛ آن‌ها نام این هیئت را «محبان‌الرقیه (س)» گذاشته و از آن سال تا‌کنون برای رونق آن از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌اند.

برپایی ایستگاه صلواتی، راهپیمایی پیاده از محله حاجی‌آباد تا حرم مطهر امام رضا (ع) در روز عاشورا و اربعین و... ازجمله فعالیت‌های کودکان دیروز و نوجوانان امروزی این هیئت بوده است. کودکان دیروز، هیئت «محبان‌الرقیه (س)» را با پول توجیبی خود و گاه نیز حمایت‌های والدینشان اداره می‌کردند و امروز نیز سعی می‌کنند در‌کنار حمایت‌های والدین، خود نیز کار کرده و بخشی از پولشان را در راه امام حسین (ع) خرج کنند. برای آشنایی بیشتر با این هیئت. گفتگوی دوستانه‌ای را با آن‌ها ترتیب دادیم.

 

عزاداری‌ها و رفاقت‌های محرمی

رضا حسن‌زاده، شانزده‌ساله و یکی از نوجوانان فعال هیئت محبان‌الرقیه (س) است و خاطرات زیادی از تلاش و رفاقت‌های بچه‌های هیئت برای برگزاری و آماده‌سازی مسجد محله در ماه محرم دارد.  
هر سال، چند‌روز‌مانده به ماه محرم بچه‌های هیئت به‌همراه بزرگ‌تر‌ها در مراسم استقبال از ماه محرم و سیاه‌پوش‌کردن مسجد محله شرکت می‌کنند و بعد‌از سیاه‌پوش‌کردن مسجد، در مراسم خاصی، خود نیز پیراهن سیاه به تن کرده و برای عزاداری آماده می‌شوند. با شروع عزاداری‌ها در دهه اول محرم، بچه‌های هیئت علاوه‌بر عزاداری و سینه‌زنی، کار‌های جانبی را نیز به عهده می‌گیرند.

چند نفر از بچه‌ها به خادم مسجد کمک می‌کنند؛ یکی چای درست می‌کند، دیگری استکان‌ها را می‌شوید، دو نفر نیز برای عزاداران چای می‌برند. چندنفری هم کتب ادعیه و قرآن را توزیع می‌کنند. نظافت و تمیزی داخل و حیاط مسجد نیز از دیگر کار‌هایی است که توسط نوجوانان انجام می‌شود.

در این ۱۰ روز محرم بچه‌های عضو هیئت که به دیگر محلات شهر رفته‌اند هم به حاجی‌آباد می‌آیند و در عزاداری‌ها شرکت می‌کنند. در‌حقیقت با آمدن محرم، دوستی‌ها و رفاقت‌ها بیشتر و محکم‌تر می‌شود، حتی کسانی هم که بنابر دلایلی با هم قهر بودند به احترام ماه محرم، آشتی کرده و در‌کنار هم عزاداری می‌کنند.

 

سنت پیاده‌روی تا حرم را از هشت‌سالگی تا هجده‌سالگی

 

پیاده‌روی از حاجی‌آباد تا حرم مطهر رضوی

بنابر رسم محله حاجی‌آباد، عزاداران در پایان مراسم عاشورا به زیارت اهال قبور و شهدای محله می‌روند. محرم سال ۱۳۸۸ که به همراه هیئت محله درحال رفتن به سر مزار شهدای محله بودیم، کاروانی از زائران پیاده که عازم حرم مطهر امام رضا (ع) بودند در مسیر ما قرارگرفتند.

در بین اعضای هیئت‌پیاده، تعدادی کودک هشت‌نه‌ساله هم‌سن‌وسال ما نیز بود. با دیدن این صحنه، چند نفر از بچه‌های محله، علاقه خود را برای رفتن با پای پیاده به حرم مطهر رضوی اعلام‌کردند.

روز بعد‌از عاشورا با تعدادی از بچه‌ها قرار گذاشتیم که با پای پیاده به حرم برویم. موضوع را با بزرگ‌تر‌ها در‌میان گذاشتیم. دو نفر از اهالی محله  (آقایان عباس باروت‌کوب و علی آراسته) نیز آمادگی خود را برای همراهی ما اعلام کردند. آن شب همه بچه‌ها از ذوق‌وشوق رفتن به حرم امام رضا (ع) ساعت‌ها کنار مسجد ایستادند و درباره رفتن به حرم و انتخاب مسیر صحبت کردند.

صبح روز بعد حدود ۱۵‌نفر از بچه‌ها جلوی مسجد ایستاده بودند. بعد‌از خواندن زیارت عاشورا، پرچم‌هایی را در دست گرفته و پیاده‌روی را شروع کردیم. پنج‌کیلومتر از مسیر را طی‌کرده بودیم که به اولین ایستگاه صلواتی رسیدیم. مسئول ایستگاه صلواتی با خوش‌رویی به استقبالمان آمد و برایمان چای و کیک آورد.

سن و سال بیشتر بچه‌ها بین ۸ تا ۱۰ سال بود و طی‌کردن مسیر ۲۰ کیلومتری تا حرم با پای پیاده، برای آن‌ها کار سخت‌ودشواری به نظر می‌رسید. با‌وجوداین، آثاری از خستگی نبود و در‌مقابل شور و اشتیاق وصف‌ناشدنی را می‌توانستید در چهره بچه‌ها ببینید.

 

اشک‌ها و لبخند‌ها درکنار ضریح آقا

ابراهیم عظیمی که امروز ۱۵‌سال دارد، کوچک‌ترین فرد کاروان پیاده ۱۵ نفره سال‌۸۸ بوده است و خاطره آن روز به‌یادماندنی را هرگز فراموش نخواهد کرد.  
کوچک‌ترین عضو کاروان از نظر جثه و سن‌و‌سال بودم. بعد‌از طی‌کردن ۱۵ کیلومتر از مسیر، گرفتگی و درد در پاهایم احساس می‌کردم، اما چون نمی‌خواستم در مسیر حرکت کاروان، وقفه‌ای ایجاد شود، به مسیر ادامه می‌دادم. به میدان شهدا که رسیدم، با دیدن گلدسته‌های حرم امام رضا (ع) دیگر درد و گرفتگی پاهایم را فراموش‌کردم.

در‌میان سیل جمعیت عزادار و نوحه‌خوان، اشک می‌ریختم و حالت غیر‌قابل‌توصیفی داشتم؛ مثل فرزندی دور‌مانده از خانه بودم که به آغوش خانواده‌اش برمی‌گردد. دوست داشتم هرچه سریع‌تر خودم را به حرم برسانم. بقیه بچه‌ها نیز همین حالت را داشتند و اشعار مدحی را که حفظ کرده بودند، زمزمه می‌کردند.

با ورود به صحن حرم رضوی، بچه‌ها برای اینکه با موفقیت این راه را طی کرده بودند، سجده شکر به جای آوردند، با سیل جمعیت همراه شدیم تا به ضریح مطهر رسیدیم. زیارت آن روز را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. درکنار ضریح امام رضا (ع) همه بچه‌ها عهد بستند که هرسال روز عاشورا به زیارت امام رضا (ع) بیایند و شهادت جدشان را به ایشان تسلیت بگویند.

 

هیئت پیاده محبان‌الرقیه (س)

خبر سفر کاروان پیاده بچه‌های محله حاجی‌آباد به حرم مطهر رضوی، با سرعت در محله می‌پیچد و دیگر بچه‌های محله هم علاقه خود را برای پیوستن به کاروان اعلام می‌کنند. به‌دنبال این استقبال و شور‌و‌حال وصف‌ناشدنی، بچه‌های محله تصمیم می‌گیرند در مراسم اربعین نیز با کاروان پیاده راهی حرم مطهر شوند. در مدت باقی‌مانده از عاشورا تا اربعین ۶۰ نفر از بچه‌های محله، آمادگی خود را برای همراهی با کاروان پیاده اعلام می‌کنند.

با پیشنهاد بزرگ‌تر‌ها کاروان پیاده «هیئت محبان‌الرقیه (س)» نام می‌گیرد و صبح روز اربعین، پرچم هیئت پیشاپیش کاروان برافراشته می‌شود. روز حرکت کاروان، خانواده‌های زیادی برای بدرقه فرزندان خود می‌آیند. تعدادی از پیرمرد‌ها و پیرزن‌های محله هم که توان همراهی کودکان را ندارند، با چشمان اشک‌بار و غمگین التماس دعای مخصوص دارند.

 

سنت پیاده‌روی تا حرم را از هشت‌سالگی تا هجده‌سالگی

 

کاروان پیاده اربعین و شهات امام رضا (ع)

محمد حسن‌زاده از ده‌سالگی چند‌بار پیاده تا حرم رفته است. او در این هفت‌سال، پیام رسان بسیاری از درددل‌های مردم به امام رضا (ع) بوده است. در مسیر کاروان، افراد محلی بسیاری به استقبال ما می‌آمدند و از ما می‌خواستند که سلام و پیامشان را به امام رضا (ع) برسانیم. چند سال قبل‌که با کاروان پیاده راهی حرم امام رضا (ع) بودیم، نوجوان معلولی که روی ویلچر نشسته بود و با جعبه خرما از کاروان‌های پیاده پذیرایی می‌کرد.

با دیدن ما که تقریبا هم‌سن‌وسال او بودیم، با بغضی در گلو گفت: خیلی دوست داشتم من هم، سالم بودم و به همراه شما با پای پیاده به حرم امام رضا (ع) می‌آمدم، اما حالا که نمی‌توانم بیایم، خواهش می‌کنم این آرزوی من را به امام‌رضا (ع) برسانید. سخنان این نوجوان معلول، تاثیر عمیقی بر ما گذاشت.

بچه‌ها قول دادند به‌نیابت ازطرف او، حرم امام رضا (ع) را زیارت‌کنند تا او نیز از ثواب این کار بهره‌مند شود. حالا بعد‌از گذشت چندسال از راه‌اندازی کاروان پیاده به حرم، والدین نیز برای راهی‌کردن بچه‌ها لحظه‌شماری و برنامه‌ریزی می‌کنند. یک سال‌که به‌دلیل کسالت و گرفتاری خواب مانده بودم، مادرم با‌عجله بیدارم کرد و از من خواست که هر‌چه سریع‌تر آماده شوم و خودم را به مسجد محله برسانم.

من که هنوز کسل بودم به‌شوخی گفتم: امروز خیلی خسته هستم، نمی‌توانم با کاروان پیاده بروم. با شنیدن این حرف، مادرم خیلی ناراحت شد و از اتاق بیرون رفت. متوجه ناراحتی مادرم شده بودم. فوری لباسم را پوشیدم و به مادرم گفتم: می‌روم مسجد تا با بچه‌های هیئت بروم. مادرم خیلی خوشحال شد و با سلام و صلوات من را روانه کرد.    

 

تا عمر دارم هرسال پیاده تا حرم می‌روم

حسن‌زاده که در مسیر حرکت به‌سمت حرم امام رضا (ع) با کاروان‌های پیاده زیادی برخورد می‌کند، خاطره‌ای نیز از پیرمردی هفتادساله دارد. او می‌گوید: بیشتر کاروان‌های پیاده از شهر‌های خراسان‌شمالی برای عرض تسلیت و پابوسی امام رضا (ع) مسیری چند‌صد‌کیلومتری را طی می‌کنند.

در یکی از این کاروان‌ها پیرمردی هفتاد ساله به گفته خودش برای دهمین سال متوالی پیاده راهی شده بود. وقتی از او پرسیدم که طی‌کردن این مسیر طولانی برایت سخت نیست و درد و ناراحتی در بدنت احساس نمی‌کنی، گفت: «من بچه قوچان هستم. ۱۰ سال قبل گرفتار بیماری لاعلاجی شدم. دکتر‌ها جوابم کردند و گفتند: چند‌هفته بیشتر زنده نخواهی بود.

ماه محرم شروع شده بود، با دلی شکسته کوله‌بارم را بستم و با پای پیاده به طرف مشهد حرکت‌کردم تا شفایم را از امام رضا (ع) بگیرم. روز عاشورا به مشهد رسیدم به حرم رفتم، سرم را به ضریح حرم چسباندم و از امام‌رضا (ع) خواستم به خاطر جدش امام حسین (ع) من را شفا بدهد.

بعد‌از بازگشت به قوچان برگه‌های آزمایش را برای دکترم بردم، بعد‌از چند‌بار بررسی و معاینه مجدد گفت: فعالیت بیماری متوقف شده و شما سالم هستی. حالا ۱۰ سال از آن زمان می‌گذرد و من هنوز زنده و سرحال هستم و تا زمانی هم که زنده باشم، این راه را ادامه می‌دهم.»

 

در حرم رضوی مداحی کردم

ابراهیم خدایی شانزده‌ساله است و به‌گفته دوستانش، صدای خوبی دارد. او با تمرین و شرکت در کلاس‌های آموزشی، مداحی را می‌آموزد و با‌وجود سن‌وسال کم، مداح کاروان پیاده هیئت «محبان‌الرقیه (س)» می‌شود.

 سال‌۱۳۸۸ که با تصمیم و همت بچه‌ها کاروان پیاده به حرم تشکیل و راه‌اندازی شد، امکانات بسیار کمی داشتیم، اما آن چیزی که نبودش خیلی احساس می‌شد، مداحی بود که بتواند با خواندن اشعار و مراثی، گروه را منسجم و هماهنگ کند؛ البته آقای باروت‌کوب و آزموده، اشعاری را برای ما می‌خواندند و ما نیز با تکرار این اشعار، سینه‌زنی و عزاداری می‌کردیم. باوجوداین و با افزایش تعداد زائران پیاده کاروان در سال‌های بعد، وجود مداح لازم و ضروری بود. به همین دلیل، من کتابی از اشعار مداحی و روضه‌خوانی تهیه و تمرین و خواندن اشعار را شروع کردم.

در کلاس‌های مداحی نیز شرکت می‌کردم و اشکالاتی که در خواندنم وجود داشت، از استاد مداح می‌پرسیدم. به‌تدریج با وزن و نحوه خواندن اشعار آشنا شدم و از سال بعد که همراه کاروان پیاده روانه حرم مطهر شدیم، مداحی هیئت را با دونفر دیگر انجام دادم. بچه‌ها نیز در طول مسیر با شور و حرارت خاصی عزاداری می‌کردند.

بعد‌از ورود به حرم به‌صورت دایره ایستاده و مداحی را ادامه دادیم. بعد‌از چند‌دقیقه جمعیت زیادی اطراف ما جمع شده بودند و هماهنگ با ما چند‌دقیقه‌ای را به سینه‌زنی پرداختند. من که تا آن زمان، این همه جمعیت را دور‌وبر خودم ندیده بودم، با‌وجودی که ترس و وحشت، سراسر وجودم را فراگرفته بود، مداحی را ادامه دادم.

 

سنت پیاده‌روی تا حرم را از هشت‌سالگی تا هجده‌سالگی

 

برپایی ایستگاه صلواتی برای زائران پیاده

علی حیرانی ۱۷ سال دارد. او از اعضای فعال هیئت محبان‌الرقیه (س) است و به‌همراه دیگر اعضای هیئت برای خدمت بیشتر به زائران حسینی (ع) هرسال ایستگاه صلواتی بر‌پا می‌کند. بچه‌ها برای خدمت بیشتر به زائران پیاده، به ایستگاه‌های صلواتی مثل ایستگاه خادمین ورزشی که روبه‌روی سه‌راه فردوسی است، می‌روند و تا نیمه‌های شب و صبح از زائران پیاده پذیرایی می‌کنند. درکنار این با موافقت و علاقه بچه‌ها هرسال ماه محرم ایستگاهی صلواتی به نام هیئت محبان‌الرقیه (س) برای خدمت به زائران در مسیر بولوارشاهنامه برپا می‌شود.

بچه‌ها نیز بخشی از هزینه‌های ایستگاه صلواتی را با پول‌هایی که پس‌انداز کرده یا برای به دست‌آوردن آن کارکرده‌اند، تامین می‌کنند. ایستگاه صلواتی علاوه‌بر ماه محرم در اعیاد و شهادت دیگر امامان و بزرگان مذهبی نیز برپاست و بچه‌های هیئت با جان و دل به زائران خدمت می‌کنند.

 

رفتن کاروان پیاده به کربلا

در پایان گفتگو وقتی از بچه‌ها می‌خواهم درباره آرزو‌ها و درخواست‌هایشان از امام حسین (ع) بگویند، همگی بغض کرده و توان‌گفتن آرزویشان را ندارند، سرانجام ابراهیم (مداح هیئت) به‌نمایندگی از‌طرف بچه‌ها از آرزوی بزرگ بچه‌ها می‌گوید.

امام حسین (ع) همیشه آرزو‌ها و مشکلات بچه‌ها را برآورده کرده و هیچ‌کس از درِ خانه امام حسین (ع) ناامید برنگشته است. خود من هرزمان با مشکلی روبه‌رو شده‌ام، با توسل به امام حسین (ع) برطرف شده است. حالا هم بچه‌ها انتظار پاداش و دستمزدی ندارند و از اینکه لیاقت عزاداری برای امام حسین (ع) را پیدا کرده‌اند، افتخار می‌کنند. فقط یک آرزو و درخواست دارند؛ آن هم این است که دسته‌جمعی روز عاشورا در کربلا باشند و در بین‌الحرمین عزاداری کنند.



* این گزارش پنج شنبه، ۲۹ مهر ۹۵ در شماره ۱۶۴ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44