
حسینیه شیخ محمدتقی بجنوردی از عصر قاجار برپاست
سالهاست افرادی که گذرشان به کوچه سجادی میافتد در ایام عزاداری بر سردر یکی از خانهها پرچمهای سیاه یکدست را میبینند که به کوچه ظاهر زیبایی داده است. فضا آنقدر چشمگیر است که توجه هر کسی را به خودش جلب میکند.
مقابل پرچمها ایستادیم و وارد کوچه سجادی ۴ شدیم، خانهای بزرگ که بر سر در آن نوشته شده بود: «حسینیه منزل مرحوم شیخ محمدتقی بجنوردی»، تاسیس ۱۲۹۰ هجری قمری. تاریخ حکشده روی آن توجه ما را بیشتر به خودش جلب کرد.
داخل حسینیه شدیم. فضای حسینیه سیاهپوش و غرق در ماتم، پارچههای مشکی برقامت دیوارهای آن آویخته و دور تا دور آن را پوشانده است. پارچههایی مزین به اشعار بزرگان و احادیث ائمه اطهار (ع) و کتیبهها در گوشه و کنار به چشم میخورد.
علم کوچکی در کنار دیوار گذاشته شده و کیسههای به نسبت کوچکی در اندازههای مختلف به آن وصل شده و خودنمایی میکند.
از سالن اول که آشپزخانه هم در کنارش است میگذریم و وارد سالن اصلی میشویم، فضای بزرگی که مردم گرداگرد آن نشستهاند و به سخنان واعظان و مداحان گوش میکنند.
«حجت الاسلام حاج شیخ محمد جواد تقویبجنوردی» نسل سوم «شیخ محمدتقی بجنوردی» بنیانگذار این حسینیه را به ما معرفی میکنند. پیرمردی ملبس به لباس روحانیت با چهرهای مهربان و آرام پشت میزی در کنار مجلس نشسته است.
از او درباره حسینیه و حاج شیخ محمدتقی میپرسیم. او برایمان تعریف میکند: «حاج شیخ محمدتقی» از علمای قرن سیزدهم بود که در دوره ناصرالدین شاه زندگی میکرد.
از تاریخ ولادتش چیزی در دست نداریم، اما تاریخ فوتش ۱۳۱۴ قمری (۱۲۷۵ هجری شمسی) ثبت شده است. شیخ تحصیلات ابتداییاش را در زادگاهش بجنورد میگذراند، سپس به مشهد میآید و پس از گذراندن درسهای حوزه به نجف میرود و در محضر استادانی ازجمله «محمدحسن نجفی» معروف به صاحب جواهر و «شیخ اعظم مرتضی انصاری شوشتری» بهره میبرد.
پس از رسیدن به درجه اجتهاد به بجنورد برمیگردد. دیری نمیگذرد که به خاطر حاکم بجنورد مجبور به مهاجرت به مشهد میشود.
شیخ حسین تقوی میگوید: آنطور که ما شنیدهایم، حاکم وقت بجنورد قصد داشته عقد غیرشرعی انجام دهد، اما شیخ محمدتقی اعتراض میکند و مردم هم به پیروی او معترض میشوند، حاکم که مردم را در مقابل خودش میبیند اعلام میکند شیخ محمدتقی را تا صبح زنده نمیگذارد.
مردم که ارادت ویژهای به او داشتند شبانه او را از بجنورد خارج کرده و به مشهد میبرند. فردای آن روز که بقیه متوجه موضوع میشوند به دنبال شیخ میآیند و اصرار به بازگشتش دارند، اما شیخ محمدتقی در مشهد میماند و دیگر به بجنورد برنمیگردد.
شیخ درجه اجتهاد داشت به همین دلیل مردم مشهد از حضورش در مشهد استقبال میکنند و امام جماعت مسجد گوهرشاد میشود. آنطور که مطرح شده در آن زمان عالمتر از او در مشهد نبوده و عالم تراز اول مشهد بوده است.
برخی میگویند خانه شیخ در بالا خیابان را یکی از مریدانش اهدا کرده و عدهای دیگر میگویند خودش در آن زمان آن خانه را خریده است. (خانه شیخ در بالاخیابان اولین کوچه سمت راست معروف به کوچه آشیخ محمدتقی بوده است.)
روضهای که ماندگار شد
محمدرضا تقویبجنوردی نسل چهارم این خانواده به ما ملحق میشود و درباره جدش این طور تعریف میکند: شیخ محمدتقی که از مراجع تقلید آن زمان بود، در کنار امور دینی، تصمیم میگیرد در خانهاش مجلس سیدالشهدا برپا کند.
قدیم در مشهد رسم براین بود که در خانه روضهخوانی و ذکر توسل داشته باشند. آن زمان معتقد بودند این نوع مراسمها برکت میآورد. نمیدانیم به خاطر استقبال مردم از روضهخوانی بوده یا تعداد کم روضهخوانی در آن زمان که سبب شده تا شیخ محمدتقی تصمیم بگیرد علاوه بر دهه اول محرم، دهه آخر صفر هم مراسم داشته باشد.
با برپایی مراسم روضهخوانی در منزل شیخ محمدتقی، مردم بهدلیل اعتقاداتی که داشتند از شیخ میخواهند در این مراسمها سهیم شوند و نذرهایشان را میآوردند. با زیادشدن نذرها شیخ تصمیم میگیرد روزهای وفات هم مراسم روضهخوانی داشته باشد.
آن زمان رسم بر این بود مراسم روضهخوانی از طلوع آفتاب تا نماز ظهر برپا باشد. حاج شیخ حسین تقوی ادامه میدهد: در دوره رضا شاه که روضهخوانی ممنوع بود مراسم قبل از نماز صبح برپا میشد و بعد از نماز صبح به پایان میرسید. عدهای بهعنوان دیدهبان روی پشتبامها بودند تا اگر مأموری آمد به دیگران خبر بدهند.
منبری که از بین رفت
خانواده شیخ محمدتقی از منبری چوبی با ۱۲ پلهاش یاد میکنند که روزگاری در خانه قدیمیشان بوده و با تخریب خانه بهدلیل طرح توسعه حرم مطهر رضوی درسال ۱۳۷۳ به زیر خاک میرود.
رضا تقوی میگوید: نوع برگزاری روضه در خانه شیخ محمدتقی تریبون آزاد بود، بدین صورت که عدهای از وعاظ جلو منبر و پلههای آن مینشستند تا هر یک بهطور افتخاری حتی زمانی کوتاه روضهای بخوانند.
قدیمیها برایمان تعریف میکردند شیخ محمدتقی اهل علم بوده نه اهل منبر، برای همین فقط ظهر عاشورا خودش منبر میرفته است.
شیخ محمدتقی اهل علم بوده نه اهل منبر، برای همین فقط ظهر عاشورا خودش منبر میرفته است
خانه شخصی یا حسینیه؟
مردم بهدلیل اعتقاداتشان به ائمه اطهار (ع) و ارادتشان به شیخ محمدتقی نذرهای زیادی میآوردند. مراسمهای پشت سر هم و نذرهای مردمی سبب شد تا مردم فکر کنند این خانه حسینیه وقفی است.
کمکم مردم میگفتند «حسینیه حاج شیخ»، هر چند هیچیک از اعضای خانواده شیخ محمد تقی بجنوردی تاکنون این مکان را وقف نکردهاند و این مکان خانه شخصی است.
نذرهای مردمی و مراسمهای پیاپی سبب شد تا مردم برای پذیرایی مجالس به کمک خانواده شیخ بجنوردی بیایند و «انجمن خدمتگزاران حسینیه منزل حاج محمدتقی بجنوردی» شکل بگیرد.
آنها قصد خدمتگزاری داشتند و میگفتند ما میخواهیم پرده بزنیم و فرشی جارو کنیم تا در ثوابش شریک باشیم. اولین گروه سادات رضوی بودند که پای کار آمدند، آنها شال سبز میانداختند و مشغول خدمت میشدند.
بهخاطر حضورشان در حسینیه برخی از مردم این مکان را «دارالسیاده حاج شیخ محمدتقی» یعنی خانه سادات مینامیدند. کمکم غیرسادات هم پای کار آمدند و تعداد خدام بیشتر شد.
وصیتنامهای که باقی ماند
مراسم تا سال ۱۳۱۴ هجری قمری تا زمان زندهبودن حاج شیخ به همین صورت برپا بود. شیخ محمدتقی بجنوردی وصیت میکند «اقامه عزاداری اباعبدا... انجام شود. در حوالی خانهای که فعلا سکنا دارید یا در حوالی بعد از آن. چه از خود ممکن شود یا غیر، حتی به قلیانی» همین جمله وصیت کافی بود که فرزندانش آن را تکلیف بدانند.
ورثه به خانه دست نزدند و خانه همانطور باقی ماند. بعد از پدر گرداننده مجالس «حاج شیخ مرتضی بجنوردی» تنها پسر خانواده بود. حاج شیخ مرتضی بجنوردی معروف به زهد بود و پدرش معروف به علم.
در زمان شیخ مرتضی نذرها بسیار زیاد بود برای اینکه دِینی به گردنشان نماند شیخ مرتضی مراسم جمعهها را هم اضافه کرد بهطوریکه این خانه حدود ۸۵ روز در سال میزبان مراسم اهل بیت (ع) است با همان سنت صبح تا ظهر.
در این حسینیه افراد معروفی روی منبر رفتهاند که از آن جمله میتوان به آیتالله قمی، آیتالله خزعلی، آیتالله میلانی و میرزا جوادآقا تهرانی اشاره کرد.
شیخ مرتضی در سال ۱۳۱۰ شمسی فوت میکند و بعد از او پسرش «حاج شیخ رضا» راهش را ادامه میدهد.
خانه بعد از ایشان باز هم به همان شکل سابق باقی میماند. خانهای ۷۵۰ متری با ۱۴ اتاق اندرونی و بیرونی. حاج شیخ رضا در سال ۱۳۵۲ شمسی فوت میکند. در دوره رضاخان که نامخانوادگی انتخاب میکردند خانواده بجنوردی با توجه به اینکه نام «شیخ محمدتقی بجنوردی» بوده است و منسوب به «تقی» میشوند نامخانوادگیشان را «تقوی» میگذارند و فرزندان خانواده با نامخانوادگی «تقوی بجنوردی» معرفی میشوند.
تغییر مکان حسینیه
حجت الاسلام محمدجواد تقویبجنوردی نسل سوم این خانواده معروف به «حاج شیخ حسین» است. تمام فرزندان این خانواده تحصیلات حوزه را میگذرانند و راه پدربزرگشان را ادامه میدهند. عنوان شیخ برای پسران این خانواده میماند و همه با این لفظ خطاب میشوند.
ساختمانی با قدمتی بیش از ۱۵۰ سال بهدلیل طرح توسعه تخریب میشود و جای آن را آهنهایی میگیرد که قرار است روزگاری هتلی برای زائران شود.
بعد از خرابشدن حسینیه، «حاج شیخ حسین» در کوچه سجادی ۴، خانهای میخرد و در مکان فعلیاش مشغول به فعالیت میشوند و بازهم همان سنت برقراری مجالس حسینی در منزل شخصی ادامه پیدا میکند. این مکان هم خانه شخصی محسوب میشود و حسینیه نیست.
«حاج شیخ حسین» در کنار درسهای حوزه درسهای جدید را پنهانی میخوانده و متفرقه امتحان میداده است، زمانی که میخواهد دیپلم بگیرد. پدرش دچار تردید میشود. «حاج شیخ حسین» به داییاش که از استادان دانشگاه تهران است نامهای میزند و میخواهد با پدرش صحبت کند.
او هم برای «شیخ رضا» نامهای میزند و توضیح میدهد خواندن درسهای جدید ایرادی ندارد همانطور که بزرگانی مانند استاد مطهری درسهای جدید و حوزه را در کنار هم میآموزند. پدر بعد از خواندن نامه داییاش به او اجازه ادامه تحصیل میدهد و «حاج شیخ حسین» لیسانس علوم معلوم و منقول (الهیات) را میگیرد و اکنون دبیر بازنشسته است.
معتمد مردم
«شیخ محمد تقی بجنوردی» معتمد مردم بود برای همین موقوفاتشان را به او میسپردند. در حال حاضر موقوفات ازآن زمان باقی است که مسئولیتش این روزها با فرزندان خانواده تقویبجنوردی است.
محمدرضا تقوی نسل پنجم این خانواده، در اینباره توضیح میدهد: هر یک از این موقوفات ماجرای خودش را دارد. بهطور مثال، «حاج فرامرزخان سبزواری» ازصاحب منصبان دوره ناصرالدینشاه و خان ۲ روستای باغونآباد و ابراهیمآباد بود.
همیشه نمازش را پشت سر «آقاشیخ بجنوردی» میخواند. یکشب خواب میبیند صحرای محشر شده است و خوب و بد را از هم جدا میکنند. صفی جدا از بقیه است که میگویند آنهایی که پشت سر آقاشیخ نماز خواندهاند در این صف بایستند. او هم در همان صف میایستد و برگه آزادی از جهنم به او میدهند تا به بهشت برود.
وقتی بیدار میشود برگهای در دستش میبیند. متحول میشود تا ماجرا را برای شیخ تعریف کند، از قضا کاری برایش پیش میآید و از مشهد میرود پس از مدتی که برمیگردد برای گفتن ماجرا به مسجد میرود.
نماز که تمام میشود جلو میرود تا خوابش را تعریف کند، اما شیخ محمدتقی سر به سجده است. کنارش مینشیند تا سجدهاش تمام شود. در همین حین آقاشیخ سر به سجده میگوید «برگه برائتت را گرفتی و رفتی خبری از تو نشد.» حاج فرامرزخان سبزواری بیشتر شیفته شیخ محمدتقی میشود و اصرار دارد کاری برایش انجام دهد.
او آدم خیّر و متمولی بود که دارالسیاده حرم را رایگان تعمیر کرده است و در برابرش به او ۴ قبرجا در همانجا میدهند. آقا شیخ که اصرار او را میبیند میگوید یکی از قبرهایت مال من باشد.
او جواب میدهد نه این چیزی نیست که من به شما داده باشم، در نهایت او ۲ قبر جا به شیخ محمدتقی و شیخ مرتضی میدهد. علاوهبرآن او ۲ روستایش را به شیخ میدهد.
اما آقا شیخ نمیپذیرد، برای همین حاج فرامرزخان آنها را وقف میکند و از آقا شیخ میخواهد متولیاش باشد. قبر شیخ محمدتقی بجنوردی غرفه اول سمت راست است وقتی از مسجد گوهرشاد وارد حرم میشوید.
محمدرضا تقوی بجنوردی درباره سختیهای برپاکردن خیمهها در گذشته میگوید: در وسط حیاط خانه قدیمی خیمه برپا میکردیم. تیرک خیمه را وسط حیاط میزدند. این تیرک از وسط کوچه رد نمیشد برای همین آن را از روی پشتبامها میآوردند.
برپاکردن خیمه خیلی زحمت داشت. در زمستان برای گرمای خیمه در آتشدانها زغال آتش میکردند دودش را میگرفتند و دور تا دور میگذاشتند. مردم در همه جای خانه برای شنیدن ذکر مصیبت و روضهخوانی مینشستند.
او درباره ظروف خاصی که در هئیت استفاده میشد هم برایمان میگوید: در گذشته ظرفهای شله سفالی و قاشقها هم چوبی بود.
سخن بزرگان درباره شیخ محمدتقی بجنوردی
شیخ آقا بزرگ تهرانی در طبقات اعلامالشیعه مینویسد: «.. او از بزرگترین دانشمندان و معتمدان عادل و پرهیزگار در مشهد و شهره خاص و عام بود و به اتفاق نظر مرجع تقلید عمومی بود.
از محضر درس او گروهی از دانشمندان ممتاز فارغالتحصیل شدند من در اوایل سال ۱۳۱۱ ه. ق به خدمت ایشان مشرف شدم.
وقتی که مشرف به زیارت حضرت امام رضا (ع) بودم و مجلس عزای حسینی که در خانهاش برگزار میکرد، ملاحظه کردم پیرها اظهار داشتند که همچون مراسمی در مشهد برگزار نشده بود.
در طول زمان مشاهده نکرده بودم و فراموش نمیکنم در روز عاشورا وقتی که بر بالای منبر قرار میگرفت، پریشان خاطر و بدحال، جامه دریده و عمامه باز بر دوش او قرار گرفته بود پس گریان و نالان بر منبر نشست.
مردم از ضجه او به گریه افتادند و هیاهو برپا شد و گریه و ناله و سینهزنی و آه زیاد شد تا اینکه بیشتر مردم از حال رفتند. عمر پربرکت ایشان با تدریس و رواج مذهب و اقامه شعائر دینی سپری شد...»
* این گزارش سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۳ شهرآرامحله منطقه ۸ چاپ شده است.