
مدح ائمه گفتن میراث اجدادی ما است
باختری| علیاکبر احمدی، پیرغلامی ساکن محله آزادشهر است که بیش از ۶۰ سال در دستگاه ائمه اطهار (ع)، منقبت و مرثیهخوانی داشته است و هنوز به این سیره که برگرفته از پدر و جد پدریاش است ادامه میدهد. یکی دو ساعت قبل از مرثیهسراییاش در روز تاسوعای حسینی به خانهاش رفتیم و با او همکلام شدیم.
پیرمرد هرچند سخت راه میرفت، اما راضی بود به رضای خدا و هرگاه در بین مصاحبه - که بیشتر گفتوگویی خاطرهانگیز را تداعی میکرد- به یاد و نام غریب دشت کربلا، یاران و خاندان او میافتاد، بغض میکرد و نرمه اشکی بر گونهاش روان میشد.
تو گویی مصاحبه تبدیل میشد به مجلس ذکر مصیبت و مصاحبهکننده و هم مصاحبهشونده با هم میگریستند. حاجی احمدی از پدر و پدربزرگش که هر دو از گویندگان مذهبی بودند میگوید و از صفات ستوده برای سخنران و ذاکر اهل بیت. همچنین یادآوری میکند که سهم مردم، به خصوص جوانان در برگزاری برنامههای مذهبی بیشتر از همه است. او سالهاست برنامههای مذهبی و روضهخوانی را در مسجد رقیه (س) واقع در خیابان امامت ۱۵ برقرار میکند.
خودتان را معرفی کنید و بگویید از کی و کجا با نوحهسرایی آشنا شدید؟
علیاکبر احمدی هستم. شغلم معماری است و از ذاکران افتخاری اهلبیتم. ۱۲ سالم بود که در حسینیه معصوم آبادیها نوحهای که مصرع اولش «لیلا ز مرگ اکبر گویا خبر ندارد» بود را خواندم. از آن سال تا به امروز که ۶۱ سال میگذرد و من کماکان این افتخار را دارم که خواننده دستگاه اهلبیت (ع) باشم.
انگیزه شما برای مداحی چه بود؟ خانواده هم نقشی در این میان داشتند؟
پدرم مردی دامدار و کشاورز بود که برای اهالی روستایی که در آن زندگی میکرد، منبر هم میرفت. پدربزرگم هم ملامحمد شیرازی نام داشت که از واعظان شیراز بود و در سنین میانسالی فوت شد، اما در همان عمر ۴۲ سالهشان مورد توجه مردم و حتی حکومتیها بود و درگیریهایی با مسئولان حکومت پهلوی هم داشت.
روزی به او خبر بازداشت شدن دو تا از خواهرزادههایش را میدهند. آن دو نفر برای دفاع از مظلومان، با اربابانی که در آن منطقه زندگی میکردند، دعوا کرده و سپس بازداشت شده بودند. پدربزرگم به محل حبس خواهرزادههایش میرود، متصدی که با پدربزرگم رفاقتی داشته از آمدنش استقبال کرده و پرسیده چرا به اینجا آمدی؟
ملامحمد هم فیالبداهه شعری میخواند: (شکر خدا که سایه سلطان به سر بود/ منت خدای را که به ما، چون پدر بود/ همشیرهزادههای مناند هر دو از وفا/ پشتوپناهشان حضرت خیرالبشر بود/ من ذاکر حسین شهیدم در این دیار/ گویم غذای دشمن دین، خون جگر بود) مسئول حکومتی بلافاصله دستور میدهد آن دو نفر را آزاد کنند.
گفتید پدرتان علاوه بر کشاورزی، منبر هم میرفتند.
بله، پدرم هم مردی با خلوص بود. یادم میآید که گاهی از کار کشاورزی با همان لباس کار به منبر میرفت. در حالی که گاهی تنش خاکآلود و پاهایش گِلی بود. یادم میآید تا زبان به رثای امام حسین (ع) باز میکرد و میگفت «مدام مرغ دلم همچو نی، نوا دارد/ به سر هوای گلستانِ کربلا دارد» دیدههای مردم اشکبار میشد و صدای سوز و ناله از مجلس برمیخاست.
پدرم هم روضه میخواند و هم پیش از آن درباره عاشورا و علت این اتفاق بزرگ برای مردم توضیح میداد. هرچه من و پدرم بلدیم و گفتهایم و میگوییم نه از طریق درس خواندن، بلکه سینه به سینه از جدمان به ما رسیده است. البته اجازه بدهید از کربلایی سیدعلی موسوی که در مکتب او نوحهخوانی آموختم هم یادی کرده باشم. از پدرم شاهد کراماتی هم بودم.
شاید باورتان نشود این مرد در نوبتی که باران خیلی باریده بود و احتمال خرابی زمینهای کشاورزی داده میشد، سر از پنجره بیرون کرد و کلماتی گفت و بلافاصله باران ایستاد. به او گفتم چه گفتید که یکهو باران قطع شد؟ گفت برو خودت یاد بگیر! به یاد دارم زمانی هم باران نیامده بود و منبعهای آب محلی خشک شده بود.
سه نفری که در آنجا از مداحان و مقدسان محل بودند دست به دعا بردند و باران آمد. باز هم یادم میآید که یک سال ملخها به مزارع حمله کرده بودند. پدرم دعایی داد به دهقانی و به او گفت در کنار مزرعهات بگذار. او گذاشت و آفت ملخ از منطقه برطرف شد. آن بزرگواران هرچه بودند به این خاطر بود که دینداریشان از روی ریا نبود. زندگی سادهای داشتند و دین را برای دنیایشان نمیخواستند و در زندگیشان واجب خدا را انجام میدادند و حرام خدا را ترک میکردند.
مشخصات ذاکر و مداح اهل بیت از نظر شما چیست؟
یک بخشی از مشخصات برمیگردد به توانایی خواندن و حفظ مقتل و اشعار و این موارد که ظاهر کار است و البته مهم. یک بخشی هم که البته مهمتر است مربوط به این میشود که در کارشان دروغ نباشد. ذاکر و مداح اهل بیت باید نیت پاک داشته باشد. به اموال مردم که برای دستگاه اهل بیت مقرر شده، چشمداشت ناروا نداشته باشند.
به ناموس مردم که در مجالس مختلف شرکت میکنند بدچشمی نکند. مداح، ذاکر و سخنران باید خود را از مردم و بلکه کمترین آنها بداند. خود را باید خادم عزاداران حسینی بداند. شخصیت بزرگواری مثل آشیخ عباس تربتی اگر در مجلسی نشسته بود و حتی اگر طلبهای جوان وارد مجلس میشد از منبر پایین میآمد و تعارف میکرد به آن طلبه که شما بفرمایید منبر و بیانات داشته باشید. من هم از این شیوه بزرگان درس گرفتهام. در مسجد حضرت رقیه (س) صندلی ویژهای را برای من گذاشتهاند و میکروفونی هست که معمولا با آن در مناسبتهای مختلف دینی میخوانم.
به محضی که کسی که خواننده مذهبی است وارد میشود بلند میشوم و جایم را به آن شخص میدهم. هرچند علاقهمند دستگاه اهل بیتم، اما این دستگاه را برای خودم و در اختیار خودم نمیخواهم. مداح و سخنران و ذاکر حسینی باید در خدمت دستگاه دینی باشد نه اینکه از آن برای خودش استفاده کند.
اشاره کردید که مداحان و ذاکران در کارشان نباید دروغ باشد، ممکن است کمی بیشتر توضیح بدهید.
یکی از مهمترین نکات در مجلس اهل بیت این است که دروغی گفته نشود. از هر چیزی نمیشود استفاده کرد تا مردم را گریاند. باید حق را گفت، هرچه هست. نه کم کرد و نه اضافه. به هر حال دروغ، دروغ است و آل محمد (ص) این چیزها را نمیپذیرند. باید بهترین و صحیحترین نقلهای تاریخی را یاد گرفت و بیان کرد.
اختراعات شخصی و زبانِ حالهایی که معلوم نیست چه قدر منطبق بر منطق اهل بیت باشد به کار نمیآید. روزی در مجلس آقای موید (شاعر معروف اهل بیت) بودم و کسی گفت: هلهله کردند سپاه یزید، آبروی حسین را بردند. من ناراحت شدم و مجلس را ترک کردم و قبلش گفتم مگر خدا مرده باشد که آبروی حسین (ع) برود! حسین آبروی خداست و خدا آبروی حسین (ع). این حرفها که هلهله مشتی سپاهی نابکارِ یزید بتواند آبروی امام معصوم را ببرد چیست؟ باید مداح به محتوای شعرش دقت داشته باشد. خوشبختانه شاعران فعلی دقت بیشتری دارند و سعی میکنند سطح بالاتری از شعرها را در این بخش بسرایند.
به نظرتان بارزترین نشانه پامنبری و مداح عاشق اهل بیت (ع) چیست؟
کسی که عاشق است اصلا نیاز به روضه و مرثیه ندارد. کافی است در مجلس عزا نشسته باشد و مداح بگوید السلام علیک یا ابا عبدا...، همین کافی است. اشک چنین آدمی ناگهان و بیاختیار سرازیر خواهد شد. در بین مسجدیها و بزرگان هم این را دیدهام که در همان کلمات اول روضهخوان حتی قبل از شروع روضه، آتش میگیرند و آب چشمهایشان گواه آتش درونی آنهاست.
حالا این حالت فوقالعاده عالی را مقایسه کنید با حالت فردی که میگوید باید مبلغ داخل پاکتم چه قدر باشد که بیایم بخوانم. چندی قبل شنیدم که کسی بر سر مزارها مرثیه میخوانده و به صاحب عزا گفته اگر فلان قدر دیگر ندهی آبرویتان را در مجلس میبرم؟ دین که اسباب گروکشی نیست. از چنین فردی هم نمیتوان انتظار داشت که مداحی و مجلسش آدمساز باشد. باید مردم اینها را بشناسند و بین سره و ناسره تفاوت بگذارند.
وقتی بین عزاداری در دهه ۹۰ با سالهای دوری که شما تازه وارد این کار شده بودید، مقایسه میکنید چه تفاوتهایی میبینید؟
در مورد عزاداری امسال نمیتوانم چیزی بگویم، چون هنوز حتی دهه اول تمام نشده تا بتوانیم مقایسه کاملی انجام دهم. اما به صورت کلی باید گفت عزاداریها از زمانی که شیعه مذهب همهگیر ایران شد (دوره صفویه) همیشه پابرجا بوده است.
بعد از انقلاب اسلامی، مراسم عزاداری رونقی چند برابر نسبت به قبل از انقلاب اسلامی داشته است. قبل از آن هم عزاداری بوده، اما به سختی و با حداقلها مجلس برگزار میشد. یادم میآید آقایی را که برای مداحی دعوت کرده بودیم در آشپزخانه جا دادیم تا شبها بخوابد و بیش از این امکانات فراهم نبود.
حال و هوای محله آزادشهر و امامت را در این سالها چگونه دیدهاید؟
بحمدا... مردم این منطقه مردمی دیندار هستند و هم در بخش نذری دادن و هم در بخش شرکت در مجالس مذهبی توفیق خوبی دارند. اجازه بدهید به سالهای قبل برگردیم. آقای شریعتیتبار امام جماعت مسجد بودند و عده چندانی هم به نماز نمیآمدند. شبی بعد از نماز ایشان میخواستند از مسجد بروند که به ایشان گفتم چرا میخواهید بروید؟
امشب شب شهادت امام موسیبنجعفر (ع) است، لطفا برایمان روضه بخوانید. امام جماعت محترم فرمودند: شما بخوان و ما گوش میدهیم و گریه میکنیم. از آن شب به بعد من این افتخار را دارم که مرثیهخوان مسجد رقیه (س) هستم. شنیدم پس از آن شب، مردم به هم خبر دادند که مداحی در شبهای عزا در مسجد روضهخوانی میکند و به همین علت، جماعت مسجدیها و مشارکتشان در مسائل دینی محل بیشتر شد. حالا هر وقت که شما بروید، در مسجد جای خالی نمیبینید و باید متناسب نیازهای روز ظرفیت مسجد بیشتر شود.
خاطرهای ویژهای از مسجد حضرت رقیه (س) دارید؟
حدود سال ۷۴ که به این مسجد آمدم، وضعیت فرشهایش خوب نبود و تقریبا مندرس شده بود. یک نفر آمد و گفت آقا اجازه میدهید امشب که شب جمعه است دعای کمیل بخوانم؟ گفتم نه! گفت چرا؟ گفتم آخر این چه اوضاعی است؟ فرشهای مسجد آن قدر کهنه شده که پای نمازگزار را زخم میکند.
باید به فکر آبادی مسجد باشیم. قرار شد صبح شنبه هیئت امنا بروند و از ایشان و بقیه پول جمع کنند و فرش بخریم. آن زمان بیش از هشت میلیون تومان پول جمع شد. فرش خریداری شد و کسی از هیئت امنا گفته بود که این فرشها مناسب نیست، چرا که اینها زمینه قرمز زیادی دارند.
نمیدانم چه شخصی بر زبان من این جمله را گذاشت که گفتم نه، اتفاقا همینها خوب است. فرش مسجدی که به نام نازدانهی سه ساله امام حسین (ع) مزین است باید شاد و قرمز باشد. (پیرمرد سخت منقلب میشود و میگرید) حتی طبقه بالای مسجد را هم فرش کردیم. گفته بودم اگر پول کم آمد زمینی که دارم را خواهم فروخت، باید مسجد دختر امام حسین (ع)، شیک و مرتب باشد.
حرف آخرتان برای کسانی که این گفتگو را در هفتهنامه شهرآرامحله میخوانند، چیست؟
من فرد کوچکی از این دستگاه پرشور حسینیام. به نوبه خودم از همه مردم به خصوص جوانها میخواهم که در برنامههای عزاداری اهل بیت (ع) و همچنین اعیاد دینی، برنامههای مذهبی را به بهترین شکل ممکن برپا کنند. این مجالس از همین شورها آغاز شده و قرنها ادامه یافته است. باید هر کدام از ما سهم خودمان را در این مراسمها داشته باشیم.
* این گزارش پنج شنبه، ۱۳ مهر ۹۶ در شماره ۲۵۶ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.