ساکنان کوچه «قبرستون خردو» که وجه تسمیهاش برمیگردد به قبرستان کوچک و حالا تخریب شده است، چندصدسالی میشود که خاندان اقوامشکوهی را با نقارهزنی و طبلزنی میشناسند. در همه این سدهها کسی از اقوامشکوهیها بر فراز ایوان شرقى صحن انقلاب (عتیق سابق) روزی دو نوبت و گاه روزی چند نوبت، کرنا میزده و بر طبل میکوبیده است.
حالا از این خاندان شش نفر راه پدرانشان را ادامه میدهند. در حسینیه «داروغه» پای صحبت رسول اقوامشکوهی نشستیم و حاجابراهیم، برادر آقارسول، هم رفت و نشست با عکاسمان به گپزدن.
نماز مغرب و عشا تمام شده بود که رسیدیم. همینکه پا گذاشتیم به حسینیه، یکراست رفتیم پای قابعکسهایی که آویزان دیوار بود. آقا رسول یکییکی توضیح میداد که کدامیکی زنده است و کدامیکی نقازهزن، و نسبتهای فامیلی را با جزئیات شرح میداد برایمان. دیدن آلبوم خانوادگی و فامیلی و دوست و آشنا را که تمام کردیم، نشستیم پای منبر کوچک سهپلهای که دوتا صندلی کنارش بود.
گفت متولد سال ۱۳۴۲ است و از همان جوانی، یعنی حولوحوش بیستسالگی، شروع کرده است به نقازهزنی. راستش دنبال اطلاعات سجلی نبودم. دنبال این بودم که بدانم آن بالا، در نقارهخانه چه خبر است. میخواستم بدانم نقارهزنها موسیقی بلدند؟ کلاس رفتهاند؟ برای کسی که تازهکار است و مشتاق به این کار، پیشنیازی وجود دارد؟
«اجازه بدهید یک چیزی به شما بگویم؛ اینکه ما هیچکداممان کلاس موسیقی نرفتهایم. شاید این عیب باشد، شاید هم حسن. نقارهزنی بهصورت موروثی و سینهبهسینه همینطور جلو آمده است تا امروز. ما نقارهزنهای قدیمی چیزی داشتیم بهعنوان نایبی. مثلا شما علاقه داشتید به این کار. خب، سرپرست نقارهخانه شما را انتخاب میکرد. بعد یکی از نقارهچیهای رسمی و قدیمی مریض میشد یا میرفت مسافرت.
میگفت شما بیا اینجا و یک ماه بهجای این آقا خدمت کن. اگر علاقه داشتی و در این مدت آموزش میدیدی و نظم داشتی و بلد کار میشدی، شما را بعدا که یکی از نقارهچیها بازنشست میشد یا از دنیا میرفت، جایگزین او میکردند. ما داشتهایم کسانی را که سهچهارسال میآمدند نایبی میکردند.
این شکل از مدیریت باعث میشد همیشه نیروی آمادهبهکار داشته باشیم. یعنی اینطور نبوده است که حتما همه موروثی سراغ این کار بیایند، بلکه به شکلهای مختلفی هم میتوانستند نقارهزن شوند. ولی تاجاییکه من میدانم، بیشتر خانواده شکوهیها نقارهخانه را میچرخاندند.»
خردخرد و کمی هم شلخته داشتیم نوک میزدیم به هر صحنه و منظره و حسوحالی که او بیشتر و چربتر شرحش میداد. این وسط اطلاعات کافی را هم در اختیارمان میگذاشت؛ اینکه گروه نقارهزنی حرم رضوی چهاردهنفره است؛ یکنفر سرپرست است، پنج نفر طبل میزنند و هشت نفر دیگر هم کرنا. تاآنجاییکه رسول اقوامشکوهی یادش میآید، او ششمین نسل از اقوامشکوهیهای نقارهچی است.
اولینباری که آقارسول نقاره زده است، به چهل سال پیش برمیگردد؛ به روزهای اول انقلاب، با داییها، عموها، پدر و پدربزرگش. هرچند رسم بر این نبوده است که آنها میراثدار پدرانشان باشند، مگر اینکه خودشان بخواهند؛ بخواهند روزی دو نوبت، صبح و عصر، یکی پیش از طلوع آفتاب و دیگری پیش از غروب، صدوششپله را بالا بروند و بیستدقیقه نقاره بزنند. جز دو ماه محرم و صفر، مسافرت و تفریح و کارکردن و همهچیز را باید با نقاره تنظیم کنند و این شکل زندگی را هرکسی تاب نمیآورد.
برای همین بود که مرحوم حاجاحمد اقوامشکوهی، عموی آقارسول، از صاحبکارش خواسته بود فقط نصف روز بیاید سرکار. شیرینترین نقارهها برای آقارسول متعلق به شیرینترین روزهای تاریخاند. او از روزی میگوید که نقاره آزادی خرمشهر را زده است: «هیچوقت فراموش نمیکنم. آن زمان رواق امامخمینی (ره) به همین نام بود. موقعی که ما برای آزادی خرمشهر نقاره میزدیم، عربهایی آنجا بودند که شروع کردند به پایکوبی.
دستمالهایشان را تکان میدادند و شادی میکردند. یکی دیگر از صحنههای جالبی که من از آن بالا میدیدم، موقعی بود که آیتالله بهجت میرفت زیارت اهل قبور. صبح زود موقع نقاره ایشان میآمد زیارت و من متوجه میشدم آن نفری که طلبهها دورهاش کردهاند، آیتالله بهجت است.»
گویا به غیر دو بار در روز، برای شادیهای مسلمانان مثل همان آزادسازی خرمشهر هم نقاره زدهاند: «یک بار هم برای پیروزی حزبالله لبنان نقاره زدیم که گمان میکنم در جنگ سیوسهروزه بود. من تا حالا چهارپنجبار برای شفای مریضان نقاره زدهام. این مورد منوط به تأیید یک تیم پزشکی در آستان قدس است.» تولد امامرضا (ع)، اما حال دیگری دارد برای آقارسول. چون بعدش، همان بالا، میروند زیارت حضرت و دور گنبد میچرخند.
سؤالی که هر وقت میپرسیدم، او میگفت «اجازه بده مقدمهام تمام شود تا برایت توضیح بدهم» اینجا بالاخره توضیح داد؛ اینکه آیا طبل و کرنا معنای خاصی دارند؟ آیا پشت این صداها ذکری وجود دارد؟ نوایی تکرار میشود؟
«پیش از اینکه این را بگویم، یادم میآید آقای آریا عظیمینژاد، آهنگساز معروف، خیلی برای نوشتن نت نقارهخانه زحمت کشید که البته نمیدانم درنهایت چه اتفاقی افتاد. ولی طبل ریتمی داریم که اصطلاحا به آن میگویند «لَنگ». در طبلزدن ذکری تداعی نمیشود، ولی در کرنا چرا. میدانید که کرنا دو بخش دارد؛ «کر» و «نا». کر به معنی جنگ و نا یا نای هم به معنی نفس؛ یعنی جنگ نفسها.
یادم میآید زمانی عدهای میخواستند ریتم و آهنگ نقاره آستان قدس را عوض کنند، آن هم به این نیت که در محرم و صفر هم نقاره زده شود، درصورتیکه قرنهاست در این دو ماه نقارهای زده نمیشده است و تلاش این عده هم نتیجه نداد. اکنون دو دست نقاره میزنیم؛ دو تا ۱۰ دقیقه.
یک دست سوم هم داریم که شاید نزدیک بیستوچندسال است که این دست سوم را نمیزنیم. چون هنوز نیروهای بلدی در این حوزه تربیت نکردهایم. این دستها یعنی سه تا ریتم داریم. یعنی ما همین بیست دقیقه را به سه قسمت تقسیم میکنیم.