کد خبر: ۵۲۷۵
۲۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۰۰

اقامه نماز اول‌وقت در یک مجموعه تجاری

ما مشتری‌هایی داریم که به‌صورت کلی از ما خرید می‌کنند و خودشان در جایی دیگر از مشهد یا خارج از شهر مغازه دارند. خبر داریم که آن‌ها هم وقت اذان کار را تعطیل می‌کنند تا نماز اول وقت را به جا آورند.

در حاشیه یکی از خیابان‌های تجاری و پرتردد شهر، هر ظهر و هر شب، درست ۱۰ دقیقه مانده به اذان ظهر و مغرب، در مغازه‌ای بسته می‌شود تا عده‌ای نماز اقامه کنند. در این گزارش روایت برپایی نماز جماعت کسبه‌ای را می‌خوانید که از پانزده‌سال قبل در مجتمعی تجاری به‌همت پسران مرحوم سیدعلی‌اکبر طوسی پایه‌گذاری شد. برای شنیدن این قصه به مجتمع «طوس‌همراه» درخیابان احمدآبادمی‌رویم که یکی از بازار‌های تجهیزات موبایل است.

وقت نماز کار تعطیل است

از قبل با یکی از پسران آقای طوسی برای گرفتن گزارشی از مراسم نماز جماعت هماهنگ کرده‌ام. قرار است حداقل یک‌ربع قبل اذان ظهر آنجا باشم. هنوز در ترافیک میدان شریعتی هستم که صدای اذان از رادیو خودرو پخش می‌شود. ترافیک سنگین است. به مقصد که می‌رسم، درِ سفیدرنگ مغازه موردنظر پایین کشیده شده است. روی در، صلوات خاصه به خط خوش نوشته شده است.

دختر و پسر جوانی پشت در ایستاده‌اند. گویا آن‌ها هم منتظر بالارفتن در کشویی هستند. تا اتمام نماز، پنج‌شش نفر دیگر هم به جمع منتظر اضافه می‌شوند. از پسر جوان که زیر سایبان مغازه‌ای ایستاده است، دلیل تعطیلی را که می‌پرسم، می‌گوید: قانون اینجا همین است که ۱۰ دقیقه قبل از اذان ظهر و مغرب در مغازه را برای نماز می‌بندند.

او که خودش را مصطفی موسوی و مغازه‌دار تجهیزات موبایل معرفی می‌کند ادامه می‌دهد: من سال‌هاست خرید‌های کلی ام را از اینجا انجام می‌دهم و می‌دانم که این ساعات مغازه تعطیل است. اگر زودتر برسم، همراه بقیه نمازم را می‌خوانم و بعد خریدم را انجام می‌دهم، اما بعضی وقت‌ها هم مثل امروز در ترافیک می‌مانم و این نیم‌ساعت را باید پشت در منتظر باشم.

 

اقامه نماز اول‌وقت در یک مجموعه تجاری

 

پدرمان الگویمان بود

در برقی که بالا می‌رود، اولین چیزی که قبل از سراشیبی پله‌ها به چشم می‌آید، آب‌سردکنی است که پشت آن برگه‌ای با خط خوش چسبانده شده است: «بنوش به یاد حسین (ع)». پله‌ها را که پشت سر می‌گذاریم، با مجموعه‌ای نسبتا بزرگ مواجه می‌شویم که پر است از انواع تجهیزات صوتی و تلفن‌همراه.

آمد‌و‌شد در این بازار به‌قدری زیاد است و همه مشغول به کارند که به زحمت می‌توان یکی از سه برادر طوسی را پای گفتگو نشاند. البته بخشی از رغبت‌نداشتنشان به گفتگو برای گم‌نشدن اجر و ثواب عملی است که به گفته خودشان مرحوم سید‌علی‌اکبر، پدرشان، مشوق آن بوده است؛ «مرحوم پدرم حاج علی‌اکبر طوسی در کوچه سرشور مغازه آرایشگری داشت. مرد مؤمن و با‌خدایی بود؛ مسجدی و هیئتی. ما هم سر سفره همان پدر که امام‌حسینی (ع) بود، بزرگ شدیم.»

سید‌محمد که کوچک‌ترین برادر است، از شغلی می‌گوید که با دو برادر دیگرش، سید‌حسن و سید‌حسین، در یکی از مجتمع‌های تجاری راسته خیابان احمدآباد شروع کردند؛ «حدود پانزده‌سال پیش در مجتمع تجاری بزرگی کارمان را شروع کردیم. آن مجتمع ویژه تجهیزات موبایل‌فروشی بود. ما هم آنجا به همین کار مشغول بودیم. مجتمع نمازخانه‌ای داشت که خیلی سوت‌و‌کور و خلوت بود.

یکی‌دو‌ماهی که از کاسبی ما در آنجا گذشت، تصمیم گرفتیم با دعوت از امام جماعت، نمازخانه را از آن حالت سکوت در‌بیاوریم. این اقدام با استقبال خوبی از سوی همکاران ما در مجتمع مواجه شد. از شش‌سال پیش هم مجتمع جدایی راه انداخته‌ایم. اینجا بیشتراز بیست‌نیرو داریم و همان برنامه‎‌های مذهبی قبل را اجرا می‌کنیم.»

او اضافه می‌کند: کارمان را که در مجتمع شروع کردیم، هر روز از مغازه دعای عهد پخش می‌کردیم. در محرم و صفر، ایستگاه‌های صلواتی مقابل مجتمع تجاری راه می‌انداختیم. همچنین در اعیادی، چون نیمه‌شعبان، ولادت امام‌رضا (ع)‌و‌... با پخش شربت و شیرینی و چای، حس و حال خوبی در خیابان احمدآباد به وجود می‌آمد. از همان پانزده‌سال پیش تا حالا این روال ادامه دارد. کاسبان اطراف هم استقبال کرده‌اند و خودشان را در برگزاری این نذورات شریک می‌کنند.

دین‌داری، شرط استخدام

تعداد مشتری‌ها که زیاد می‌شود، سید‌محمد می‌رود تا سیدحسین، برادر بزرگ‌تر، ادامه گفتگو را دست بگیرد؛ «وقتی در مجتمع قبلی بودیم، مرحوم پدرمان هم کنارمان بود. وقتی فعالیت‌های مذهبی ما را دید، تشویقمان کرد و دعای خیر ایشان برای ادامه این راه مشوق ما بود.»

او که معتقد است هر چه دارند از لطف خدا و دعای خیر پدر و مادر است، ادامه می‌دهد: برکت و حال خوش این حرکت را در دل‌ها و زندگی‌هایمان احساس کرده بودیم؛ تصمیم گرفتیم کسانی را هم که قرار است با ما همکاری کنند، با شرط حضور در نماز جماعت استخدام کنیم؛ زیرا معتقدیم کسی که قلبا به نماز به‌ویژه نماز اول وقت اعتقاد داشته باشد، خدا‌شناس است؛ پس دروغ نمی‌گوید، تهمت نمی‌زند، حلال و حرام سرش می‌شود، به نامحرم نگاه نمی‌کند و‌....»

سید‌حسین که ۴۴ سال دارد، درباره نمازجماعت می‌گوید: از ۱۰ دقیقه مانده به اذان به مشتری‌ها اعلام می‌کنیم که در مجتمع برای بیست‌دقیقه برای اقامه نماز بسته می‌شود. هر کسی دوست داشته باشد، می‌تواند بماند و در نماز جماعت اینجا حاضر شود. اینجا سرویس بهداشتی و وضوخانه هم داریم.

او درباره الگوپذیری برخی مشتری‌ها تعریف می‌کند: ما مشتری‌هایی داریم که به‌صورت کلی از ما خرید می‌کنند و خودشان در جایی دیگر از مشهد یا خارج از شهر مغازه دارند. خبر داریم که آن‌ها هم وقت اذان کار را تعطیل می‌کنند تا نماز اول وقت را به جا آورند. همکارانی هم داشتیم که اگرچه از مغازه ما رفتند، هنوز در مناسبت‌ها پای کار می‌آیند و به ما کمک می‌کنند.


حفظ حرمت بزرگ‌تری

در میانه صحبت، پسر نوجوانی کتاب‌به‌دست سر می‌رسد. او به ما که می‌رسد، خم می‌شود و دست پدرش آقا‌سیدحسین را می‌بوسد و پشت میز گوشه مغازه می‌رود.

سیدحسین طوسی می‌گوید: سیدعرفان پسرم است. رسم دست‌بوسی بزرگ‌تر و پدر و مادر در خانواده ما مرسوم است. تا پدرم بود، ما هر وقت خدمت ایشان می‌رسیدیم، دستش را می‌بوسیدیم. الان هم بچه‌های ما همین رفتار را دارند. حرمت بزرگ‌تری رسمی است که در خانواده ما همیشه و همه‌جا رعایت می‌شود.

او ادامه می‌دهد: حالا که پدرم از دنیا رفته است، هر‌کدام از فرزندان و نوه‌ها که به خانه پدری می‌رویم، دست مادرمان را می‌بوسیم.

گفت‌وگویم را با سیدحسین تمام می‌کنم تا با سید‌عرفان هم گپی بزنم. او در‌حالی که کتاب «چگونه با دیگران صحبت کنیم؟» را در دست دارد، پشت یکی از میز‌های ورودی پله‌ها نشسته است.

سیدعرفان به‌عنوان یک نوجوان درباره برپایی نماز اول وقت در مغازه پدر و عموهایش می‌گوید: فرهنگ‌سازی درباره اهمیت برپایی نماز جماعت و نماز اول وقت می‌تواند با همین حرکت‌ها صورت گیرد. برخورد خوب، مشتری‌مداری، صداقت در گفتار، همین برپایی نماز جماعت و نماز اول وقت و در کل رعایت اخلاقیات و شرعیات می‌تواند در نگاه مشتری اثرگذار باشد.

اقامه نماز اول‌وقت در یک مجموعه تجاری

حس خوش یکدلی

سیدمحمد شباب بیست‌و‌هشت‌ساله یکی از کسانی است که با این مجموعه همکاری می‌کند. او از احساس همدلی و یکدلی اینجا حرف می‌زند و می‌گوید: حدود پنج‌شش‌سال قبل، آگهی استخدام این مرکز تجاری را در روزنامه دیدم و، چون دوره تعمیرات موبایل را گذرانده بودم، به اینجا آمدم. مصاحبه‌ای با من صورت گرفت و به این ترتیب استخدام شدم.

البته استخدام سیدمحمد هم با شرط و شروطی همراه بود و او با عمل به آن‌ها مشکلی نداشت؛ «حضور در نماز اول وقت، سیاه‌پوشیدن در ایام محرم و صفر، گوش ندادن به موسیقی در زمان کار و‌... شروطی بود که اول مصاحبه مطرح شد که در نگاه من، با‌توجه‌به اعتقادات و باور‌هایی که داشتم و البته دارم، سخت نبود.»

سیدمحمد شباب هم بهترین خاطراتش را مربوط به همکاری در برگزاری ایستگاه‌های صلواتی می‌داند؛ شب و روز‌هایی که به گفته او از عمرش به حساب نمی‌آید.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44