کد خبر: ۵۲۰۱
۱۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۸

قدیمی‌ها می‌گفتند دهنه اسب قصاب طلاست!

قدیم ارزانی بود و مردم گوشت‌خور بودند. در همین راسته بازارچه حاج‌آقاجان بیست قصابی بود. به‌جز آن‌ها، کلی دست فروش گوشت بود که دور فلکه حضرت بساط می‌کردند.

جمعه‌پور- شوشتری| حسن حسن‌پور، قصابی که به انصاف‌داشتن در مجاورت حرم مطهر شهره‌است، مغازه‌ای را در بالاخیابان اداره می‌کند که قدمتی نزدیک به پنجاه‌سال در فروش گوشت دارد. او از زمانی که یخچال‌ها یخی بود و گوشت را روی تکه‌های یخ نگهداری می‌کردند، کارش را مانند هفت برادر دیگرش در قصابی مرحوم پدرش محمدعلی شروع کرد؛ روزگاری که مردم یک وعده گوشت تازه می‌خریدند برای غذای هرروزه‌شان که آبگوشت بود.

او معتقد است کاسب، به‌خصوص در همسایگی با حرم امام‌رضا (ع)، حلال و حرام را باید بیشتر رعایت کند و هوای زائر را داشته باشد. نقل همسایه‌ها می‌گوید او به این اعتقادش عمل می‌کند و همیشه کفه ترازویش را به سمت مشتری سنگین می‌کند و از طرف دیگر، کمتر سود برمی‌دارد تا در این روز‌های گرانی گوشت، مردم حسرت خوردنش را به دل نداشته باشند.


بازار قصاب‌ها سکه بود

حسن‌آقا از شصت سال عمرش، پنجاه سالش را در قصابی‌های بالاخیابان و پایین‌خیابان مشهد گذرانده است. او از روزگاری می‌گوید که گوشت کیلویی سیزده تومان و پنج قران بود. به‌خاطر همین، قوت غالب مردم آبگوشت بود.

با گریزی به آن روزها، چنین تعریف می‌کند: الان من یازده لاشه گوسفند را به ۱۵۰ میلیون تومان خریده‌ام که اصلا نمی‌شود با قدیم مقایسه کرد. قدیم ارزانی بود و مردم گوشت‌خور بودند. در همین راسته بازارچه حاج‌آقاجان بیست قصابی بود. به‌جز آن‌ها، کلی دست فروش گوشت بود که دور فلکه حضرت بساط می‌کردند.

او که بچه پایین‌خیابان است و مالداری را با پدرش تجربه کرده، ادامه می‌دهد: آن زمان قصابی رونق داشت. من و هفت برادرم همه کنار پدرم قصابی می‌کردیم. بازارمان هم سکه بود. مردم می‌گفتند دهنه اسب قصاب از طلاست. اما الان در بازار حاج‌آقاجان کلا دوتا قصاب هستیم که اگر زائر‌های عرب نباشند، باید مگس بپرانیم.

طبق گفته‌های او، در گذشته کشتار سنتی دام زیاد بود و بیشتر قصاب‌ها از بازار دام تا کشتار و سلاخی گوسفند و فروش گوشت را در قصابی‌شان خودشان انجام می‌دادند. به‌خاطر فراوانی هم حتی از کله گوسفند مغز و زبانش را درمی‌آوردند و بقیه‌اش را در همین باغ‌های آستانه می‌انداختند تا حیوان‌ها بخورند. گویا تنهاکشتارگاه صنعتی در محل مجتمع الغدیر بود که امروز به فرهنگ‌سرا تغییر پیدا کرده است.

او تعریف می‌کند: همه مردم یخچال نداشتند و گاهی لاشه گوسفند را برای مصرف خودشان نمک می‌زدند و از سقف آویزان می‌کردند.

شکم گوسفند‌های امروزی پلاستیک دارد!

او به خشک‌سالی‌های این سال‌های خراسان گریزی می‌زند و با حسرت از روز‌هایی یاد می‌کند که مجبور بودند بین برف کوچه‌های مشهد سو بزنند و برف پشت‌بام‌ها را پارو کنند و می‌گوید: روزگاری گوشت گوسفند مشهد معروف بود، آن هم به‌خاطر علف تازه و پربار دشت مشهد. علف‌ها آن‌قدر بکر بود که گوسفند‌ها آفت نمی‌خوردند. مثل الان نبود که از شکم گوسفند پلاستیک زباله دربیاوریم. به‌خاطر همین خشک‌سالی‌هاست که طعم گوشت با قدیم فرق کرده است و خوش‌مزگی آن زمان را ندارد.

او به برنج‌خوری مردم در این روز‌ها هم اشاره و تعریف می‌کند: قدیم عیدبه‌عید برنج می‌خوردیم، اما هر روز بوی آبگوشت بود که در کوچه‌ها می‌پیچید. به‌خاطر همین مردم چربی‌خور آن زمان هم سالم‌تر بودند و مثل الان نبود که می‌گویند چربی خون دارم و چربی گوشت را کامل بگیر. خوب یادم است که هر وقت پدرم مهیای رفتن به سرکار می‌شد، مادرم از او می‌پرسید ناهار چه درست کنم و جواب تکراری پدرم سفارش آبگوشت با این شعر بود: دو سیر و نیم گوشت درم زنکه تو بار کن/ مهمونم درم آبشه زیاد کن.

حسن‌آقا از مرام قصاب‌ها که هنوز هم درمیان آن‌هاست، یاد می‌کند و می‌گوید: رونق قصابی در ماه محرم بیشتر می‌شد، اما این مسئله باعث نمی‌شد تا قصاب‌ها که خیر زیاد داشتند، در این ماه فقط به سود فکر کنند. قصاب‌ها در ماه محرم هیئت‌های بزرگی را اداره می‌کردند. هر هیئت چند دیگ شله می‌زد که داخل هر دیگ چهل کیلو گوشت مجانی می‌ریخت و همه این‌ها به عشق امام‌حسین (ع) بود.

آقای حسن‌پور، این کاسب قدیمی، تعدادی ترکش و پلاتین در دست و پایش به یادگار دارد. او جانباز ۴۵ درصد است و بنا به وصیت مادرش به‌خاطر کاری که برای خاک و کشورش کرده است، هیچ حقوقی دریافت نمی‌کند. معتقد است: روراستی به پولم برکت می‌دهد.

او که به مشتری‌مداری در بالاخیابان زبانزد است، می‌گوید: احترام زائر واجب است و باید طوری با زوار امام‌رضا (ع) رفتار کنیم که وقتی از امام‌رضا (ع) خواسته‌ای داشتیم، جوابمان را بدهد.

ارسال نظر