سرایی قدیمی است که هرچند بازسازی شده است، اما هنوز هم بوی کهنگی از دیوارهای آن به مشام میرسد. به رسم تمامی کاروانسراهای قدیمی، دری بزرگ دارد که گواه رفتوآمدهای زیادی است که از دیروز تا به امروز در آن جریان دارد. معامله در این سرا همچنان رونق دارد و مانند سراهایی که انبار شدهاند و خاک میخورند، نیست.
هرچند از روزگار قدیم تا به امروز، معاملهها در آن شکلی نو گرفته است، اما سرا همچنان سراست. در اطراف میدان عدالت یا همان میدان اعدام مشهد، سراهای مختلفی به چشم میخورند که نام یکی از آنها، سرای شاهرودی است که این روزها فروش کلی حبوبات در آن انجام میشود، اما در روزگاری نهچندان دور خاطراتی تاریخی در آن رقم خورده است.
حاج ناصر حسنزاده از قدیمیهای سرای شاهرودی است. او که متولد سال ۱۳۱۹ است از حدود دهسالگی در این سرا رفتوآمد داشته است. حاجناصر همسایه مرحوم شکوهی، نقارهزن معروف مشهدی، در کوچه حسن قلی پایینخیابان نیز بوده است.
از موقعی که یادم میآید اینجا به نام سرای شاهرودی بود. آقایی به نام شاهرودی آن را خریده بود و الان هم ملک مال حاج علیاکبر خراسانی است. البته اصل بنا مال آستان قدس بوده و اجاره ۹۰ سال است. از حدود سال ۳۱ یا ۳۲ به اینجا رفتوآمد داشتم.
آنموقع شاگردی میکردم. برای یهودیهایی که اینجا بودند کرک میآوردیم و حقالعملکاری، کار میکردیم. حقالعملکاری اینجا زیاد بود. مردم از روستا کره، جو، گندم، کراویه (زیره سبز)، کرک، پشم و هر محصولی که داشتند، میآوردند و به حقالعملکارها میدادند تا برایشان بفروشند و بعد میآمدند و پولشان را میگرفتند.
البته حرفهای آنموقع حرف بود؛ مثل الان نبود که نشود به کسی اعتماد کرد. میرفتند و بعد میآمدند پولشان را میگرفتند یا مقداری از پول را میگرفتند و میرفتند و بعد میآمدند حساب میکردند.
آنزمان سرا به این شکل نبود. همه سقفها و درها چوبی بود. یهودیها به نام الیاس و ایوب بهنام، اینجا وندک (سایبان) توی سرا زده بودند و حدود ۳۰۰ کارگر زن داشتند که کرک و مو را از هم جدا میکردند و بعد از بستهبندی به آمریکا میفرستادند. یهودیها تا حدود سال ۶۰ اینجا بودند، ولی بعد از اینجا رفتند.
آنموقع کار پشم رونق داشت. خودم هم اینجا انبار و مغازه گرفتم و تا چند سال پیش کار پشم میکردم. از اینجا پشم میفرستادیم برای کارخانههای شهرضا، تبریز، اصفهان، کرمان و یزد. آنزمان فقط شهرضا ۸۰ کارخانه نخریسی داشت، ولی الان حتی پنجتا هم ندارد.
حتی گاهی پشم که کم میآوردیم از افغانستان و پاکستان وارد میکردیم و بعد صادرات به آمریکا داشتیم که الان این روند برعکس شده است و افغانستان و پاکستان از ما پشم میخرند. پشمهایی که میفروختیم همه ایرانی بود و تبدیل به نخ برای قالی و بافندگی لباس میشد.
کار سختی داشتیم. تا سقف پشم بود و بوی تندی هم داشت. ولی عادت کرده بودیم و شاکر بودیم. الان هم اگر همان شرایط باشد، راضی به همان کار هستیم، ولی از مجبوری تخم خربزه و تخم هندوانه و کشک میفروشیم که اینکار هم چندان رونقی ندارد. البته چند سال پیش آمدند اینجا را برای پایانه اتوبوسها خریدند که ظاهرا با مالک به تفاهم نرسیدند.
این سرا در گذر زمان، گرفتار آتش میشود و از آنجایی که سقف انبارها از چوب بوده است، بخش زیادی از سرا طعمه آتش میشود. مهدی میرزاپور هرچند سن و سالی ندارد، اما خاطرات و اطلاعات زیادی از این بنا دارد. چهار نسل ما اینجا بودهاند.
پدربزرگ و مادربزرگ من حتی اینجا زندگی میکردهاند. ما از سال ۱۳۳۵ کاغذ داریم که پدربزرگم آن را با صاحب این ملک امضا کرده بودند و نگهبانی اینجا را برعهده داشتهاند. مثلا در آن برگه آمده است که اگر بر فرض گاری به سرا میآید، درآمد ورود گاریهای اسبی با یک قران برای صاحب ملک و گاریهای الاغی با نیمقران برای پدربزرگم باشد.
البته آنطور که به ما گفتهاند بنا مربوط به سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ است و حدود ۱۰ هزارمتر و ۷۵ یا ۷۶ پلاک دارد. پیشترها حوضچهای هم این وسط بود و زنانی که برای جهودها کرک پاک میکردند، هر روز عصر دست و پایشان را در آن میشستند.
عقب سرا که سال ۹۰ بخشی از آن سوخت، زنها مینشستند و کرک و مو را از هم جدا میکردند. بعدها که کار آنها جمع شد، در مغازههای عقب پوستفروشی میکردند که مردم ساکن محله بهخاطر بوی بد پوستها شاکی شدند و اینکار هم از سرا جمع شد و کم کم مغازههای عقب تبدیل به انبار شدند و در ماجرای آتشسوزی حدود ۱۸ مغازه کاملا سوختند.
البته با پیگیریهایی که از شهرداری کردهایم این اجازه را سرانجام گرفتیم که دوباره آنجا را بسازیم. در گذشته جلو سرا که الان حبوباتفروشی است، کار علافی بود و مردم محصولاتشان را از روستا میآوردند و به علافیها میدادند تا برایشان بفروشند.
در گذر زمان این علافیها هم جمع شد و درحال حاضر سرای شاهرودی بیشتر به فروش کلی خواروبار و حبوبات شهرت دارد و نهتنها از مشهد بلکه از شهرستانهای اطراف هم برای خرید کلی به اینجا میآیند.
هرچند اینروزها همچون گذشته در سرای شاهرودی تجارت و دادوسند جریان دارد، اما هنوز هم در گوشه و کنار آن میتوان دیوارها، خشتها و آجرنماهایی را یافت که در انتظار مرمت نشستهاند و برای زنده نگهداشتن گذشته نیازمند توجه ویژهای هستند.