مهندس، پزشک، خیر، جهادگر، ایثارگر و... اینها همه القابی است که میتواند پیش از نام «محمدباقر گلکار» قرار گیرد. او که کارش را به عنوان مهندس و با ساخت پل و خاکریز در جبهههای جنگ شروع کرده، با دیدن شهادت همرزمانش و تاسف از اینکه نمیتواند به آنها کمک کند، تحصیل را در رشتۀ پزشکی ادامه میدهد و بعد از گرفتن مدرک پزشکی با دیدن رنج و سختیهای ناشی از مجروحیتهای جنگ جهادگران اولین درمانگاه تخصصی جهادگران با نام درمانگاه شهید شوریده را در مشهد با همراهی جمعی دیگر از پزشکان راهاندازی میکند.
او البته پس از آن با وجود امکان فعالیت در بسیاری از مراکز درمانی مطرح در سطح شهر، با درخواست اهالی جهادگر محله جاهدشهر به عنوان اولین پزشک به این محله میآید و از سال ۷۵ طبابت اهالی محله جاهدشهر را به عهده میگیرد.
دکتر محمدباقر گلکار، از دوران کودکی استعداد فوقالعادهای در زمینۀ ریاضیات و هندسه داشت، تاجاییکه یکی از معلمان به وی لقب «خدای هندسه» داده بود. او میگوید: «سال ۱۳۳۸ در طرقبه مشهد به دنیا آمدم، خانواده ما خانوادهای پرجمعیت بود، ما ۶ برادر و ۵ خواهر بودیم.
با این وجود پدرم معتقد به تحصیل و پیشرفت علمی بود و تاجاییکه توانست حمایتمان کرد. دوران مدرسه تا پایان دبستان را در طرقبه گذراندم. با توجه به نبود دبیرستان در طرقبه به همراه دو نفر از برادرانم خانهای در میدان شهدای مشهد اجاره کردیم و در دبیرستان امام رضا (ع) مشغول به تحصیل شدیم.
به دلیل استعداد ذاتی که در ریاضی و هندسه داشتم، به تحصیل در رشته ریاضی پرداختم. من عاشق ریاضی و هندسه بودم و همیشه بهترین نمرهها را از هندسه میگرفتم. یکی از معلمان دورۀ دبیرستان به من لقب «خدای هندسه» را داد. او اعتقاد داشت که در آینده یکی از نوابغ ریاضی خواهم شد. تشویقهای او تأثیر زیادی در ادامهدادن تحصیلاتم داشت. تاآنجاکه همزمان با گرفتن دیپلم ریاضی، در امتحانات دیپلم تجربی نیز شرکت کرده و به صورت همزمان موفق به گرفتن دو دیپلم ریاضی و تجربی شدم.».
پایان تحصیلات دوران دبیرستان محمدباقر گلکار همزمان میشود با آغاز انقلاب و همین امر سرنوشت او را با جهاد سازندگی پیوند میزند. او میگوید: «دیپلم گرفتن من هم زمان شده بود با روزهای انقلاب و شروع راهپیماییهای میلیونی مردم بر ضدرژیم شاه. من نیز همراه دیگر مردم در راهپیماییها شرکت میکردم.
انقلاب که پیروز شد دانشگاهها تعطیل و به دنبال آن انقلاب فرهنگی شروع شد. در این زمان بیکار بودم، شنیدم هر روز جوانان برای کمک به دروی گندم روستائیان در میدان شهدا جمع میشوند. من هم به آنها پیوستم. بعد از چند جلسه حضور در روستاها، یکی از کسانی که با من دوست شده بود. از من پرسید مدرکت چیست؟
گفتم دیپلم، گفت: دوست داری در جهاد کار کنی؟ گفتم: خدمت به مردم را دوست دارم. با این پیشنهاد به جهاد خراسان پیوستم و در بخش طرقبه به عنوان مسئول امور مالی مشغول به کار شدم. در همین زمان جهادسازندگی دورههای مهندسی راه و سدسازی را برگزار میکرد.
چون آمادۀ شرکت در کنکور شده بودم و کنکور نیز لغو شده بود، از این فرصت استفاده کردم و بعد از گذراندن دورهها در آزمون شرکت کردم و رتبۀ اول یا دوم آزمون را به دست آوردم. بعد از قبولی در آزمون سه سال دورۀ مهندسی را که به صورت دورههای تئوری و عملی بود، گذراندم. ما یک ترم تئوری میخواندیم و یک ترم به روستا میرفتیم و برای روستاهای محروم حمام، مسجد، مدرسه و جاده میساختیم. درسخواندمان هم در آن زمان عالمی داشت. اساتید، چون میدانستند ما جهادی هستیم، موقع امتحان سؤالها را توزیع میکردند و میرفتند. بچهها نیز که روحیۀ جهادی بالایی داشتند با اینکه در کنار هم نشسته بودند، هرگز تقلب نمیکردند.».
گلکار هم زمان با تحصیل به عنوان یکی از کارکنان جهاد خراسان، حضور فعالی در جبهههای جنگ دارد، ساخت کانال فاو روی اروندرود و خور عبدا...، یکی از ساختههایی است که او هم در آن مشارکت داشته است. او میگوید: «به دلیل نیازی که در جبهه به مهندسی (سدسازی و راهسازی) وجود داشت، عازم جبهههای جنگ شدم تا از آموختههای علمی و عملی خود برای تقویت جبهههای جنگ استفاده کنم. معمولا در بیشتر عملیاتهای جنگی که نیاز به مهندسی آب و سدسازی بود، از من میخواستند که طرحها و نقشههایم را ارائه دهم. به این ترتیب در پنج عملیات جنگی شرکت کردم.
یکی از این عملیاتهای ویژه، عملیات فاو بود و در این عملیات خور عبدا... و اروند مانند هفتی بود که فاو داخل آن قرار داشت و بچههای ما در داخل آن مستقر شده بودند. وقتی ما به آنجا رفتیم اوایل فروردین بود، زمین باتلاق بود و ما میدانستیم که عراق نمیتواند حمله کند، اما مطمئن بودیم با خشک شدن زمین حمله خواهد کرد و به نیروهای ما خسارات سنگینی خواهد زد.
به همین خاطر از فرصت استفاده کردیم و تا خشکشدن زمین پلی بین دو رودخانه ساختیم تا کانال خورعبدا... به اروند متصل شود، طول این کانال ۱۷کیلومتر بود و ما باید ظرف ۴۵ روز این کار را انجام میدادیم. اجرای این طرح که معروف به احداث کانال فاو بود، به عهده من گذاشته شد. محل انجام کانال دقیقاً در ۲۰۰متری دشمن بود و با توجه به بلندبودن بیل مکانیکی و دیدهشدن آن توسط دشمن، رانندگان به طور مستقیم در تیررس دشمن قرار داشتند و دشمن دائما محل آنها را خمپارهباران میکرد.
در اجرای این عملیات تعدادی از رزمندگان شهید و مجروح شدند، اما عملیات در مدت ۴۰روز تمام شد. کانال فاو یک کانال ذوزنقه شکل بود که در نوع خود با مهندسی بسیار پیشرفته ساخته شد. در این سازه با نصب یک پمپ در اروند و یک پمپ در خورعبدا... آب را از دو سمت به بیرون هدایت کردیم تا فشار روی کانال نیاید. دهانۀ کانال ۱۰متر بود تا دشمن به راحتی نتواند عبور کند. جنس پل خاکی بود، چون فرصت بتنریزی و سیمان وجود نداشت.
دکتر گلکار که در بسیاری از مناطق و عملیات جنگی شاهد شهادت همرزمانش است، از اینکه نمیتواند کمک مؤثری برای نجات جان آنان انجام دهد، بسیار ناراحت و غمگین میشود. به همین دلیل تصمیم به ادامۀ تحصیل در رشته پزشکی میگیرد. وی میگوید: «در طول جنگ بارها شاهد زخمیشدن و شهادت دوستان و همرزمانم بودم.
به محض اینکه یک نفر خمپاره میخورد، چون ما نمیتوانستیم کاری انجام دهیم، مدتی را به دنبال آمبولانس میگشتیم. بعد از مدتی هم که مجروح را در داخل آمبولانس میگذاشتیم، بلافاصله شهید میشد. درصورتیکه الان میفهمم اگر با تکنیکهای پزشکی آشنا بودم، میتوانستم کمکشان کنم.
این ناتوانی در نجات جان همرزمانم و شهادت آنها در جلوی چشمانم تأثر و اندوه زیادی برایم به وجود آورد، به همین دلیل بعد از اتمام جنگ تصمیم گرفتم در رشتۀ پزشکی ادامه تحصیل دهم. باوجودیکه ازدواج کرده بودم و دو فرزند نیز داشتم و باید کار هم میکردم، نیتم را عملی کردم و همزمان شروع به درسخواندن کردم. برای تهیۀ مخارج زندگی و خانواده نیز به عنوان پرستار کشیک شبها در بیمارستان کار میکردم.
گلکار بعد از فارغالتحصیلی در رشتۀ پزشکی، با مشاهدۀ صدمات و درد رنج جهادگران، با کمک چند نفر دیگر از پزشکان اولین درمانگاه تخصصی جهادگران را در شهر مشهد تأسیس میکند. او میگوید: «درسم که تمام شد، دوباره در سنگر جهاد مشغول به خدمت شدم. اولین کاری که کردیم ساخت و راهاندازی درمانگاهی برای جهادگران جنگ بود. بهترین متخصصان را هم جذب درمانگاه کردیم. مسئولیت درمانگاه شهید شوریده که منسوب به جهادگران است، به مدت پنج سال بر عهدۀ من بود. این درمانگاه به دلیل داشتن پزشکان متخصص خیلی زود مورد توجه شهروندان قرار گرفت.».
دکتر گلکار بعد از گرفتن مجوز طبابت اولین مطب خود را در چهارراه مخابرات راهاندازی میکند، اما بعد از مدتی با اصرار دوستان جهادگرش، به محلۀ جاهدشهر میآید و تا امروز به طبابت خود در این محله ادامه داده است. او میگوید: «اولین مطبم را در چهارراه مخابرات راهاندازی کردم، اما بعد از چند ماه تعدادی از همرزمان جهادگر از من خواستند که مطبم را به محله جاهدشهر منتقل کنم. آنها گفتند که هزینۀ اجارۀ مطب را نیز پرداخت خواهند کردند؛ بنابراین به محلۀ جاهدشهر آمدم و تا امروز نیز در این محله به طبابت مشغول هستم.».
دکتر گلکار با اصرار دوستان جهادگرش، به محلۀ جاهدشهر میآید و اولین مطب را در این محله دایر میکند
دکتر گلکار در کنار تخصص و علم، به اخلاق پزشکی و کمک به بیماران نیز اهمیت زیادی میدهد و در کمککردن به بیماران نیازمند همیشه پیشقدم بوده و بدون گرفتن پول ویزیت آنان را مداوا کرده است. او دلیل این تصمیمش را چنین عنوان میکند: «چون معتقد هستم که انسان تا زمانی که زنده است باید کار خیر انجام دهد، تاجاییکه بتوانم به بیماران کمک میکنم و اگر بیماری از وضعیت مالی خوبی برخوردار نباشد، پول ویزیت از او نمیگیرم و حتی برای ادامۀ معالجۀ او را به متخصصین خیر دیگر معرفی خواهم کرد.». دکتر گلکار طی قراری با شیرخوارگاه و خیریه روزانه دو ویزیت رایگان انجام میدهد.
او جزو اولین کسانی است که با اهمیتدادن به داروهای گیاهی و سنتی، به جمعآوری و تدوین کتابی در زمینۀ گیاهان دارویی پرداخته و برای درمان بیمارانش از گیاهان دارویی استفاده کرده است. شناسایی ۱۲۰گیاه دارویی نیز در همین زمینه انجام شده است.
او میگوید: باوجودیکه پزشک طب جدید بودم، دوست داشتم اطلاعاتی نیز از داروهای گیاهی سنتی داشته باشم تا در صورت نیاز بتوانم از آنها نیز در درمان بیماران استفاده کنم. به همین دلیل حدود ۸سال پیش شروع به جمعآوری و مطالعه دربارۀ خصوصیات گیاهان دارویی کردم، چون معتقدم بهترین درمانها را میتوان با داروهای گیاهی انجام داد.
حتی بسیاری از بیماریها را که با طب جدید و اروپایی جواب نمیدهد، میتوان با طب گیاهی و سنتی درمان کرد. کار را شروع کردم و همزمان با جمعآوری گیاهان و خاصیتهایشان کتابچهای را هم تهیه کردم و نوع گیاه و درمانی را که باید انجام شود، توضیح دادم. با گرفتن مجوز تجویز گیاهان دارویی برای سلامتی و بهبود بیماران گیاهان دارویی را تجویز میکردم.
تا اینکه پنج سال قبل دانشگاه طب سنتی تشکیل شد و من کارم را متوقف کردم و دیگر خودم نسخۀ داروی گیاهی نمینویسم، اما اگر احساس کنم بیمار به داروهای طب سنتی نیاز دارد، او را به پزشکان طب سنتی ارجاع میدهم. بعدها هم اگر فرصتی باشد حتماً در زمینۀ طب سنتی تحصیل خواهم کرد و در این زمینه تخصص خواهم گرفت.
یکی از خاطرات دکتر گلکار در دوران جنگ شهادت برادرش است. او در شرح این ماجرا میگوید: «خانواده همیشه میگفتند فقط یک نفر از ما باید در جبهه باشد. البته من به جبهه میرفتم و برمیگشتم، اما برادرم، چون میدانست اگر برگردد دیگر خانواده اجازۀ رفتن او را به جبهه نخواهند داد، مرخصی هم نمیآمد و همانجا میماند. تا اینکه در ماه رمضان شهید شد.
زمان شهادت او من در مشهد بودم. همکارانم که خبر شهادت برادرم را شنیده بودند، با مهربانی و علاقۀ خاصی با من برخورد کردند. از نوع برخورد آنان متوجه شدم اتفاقی افتاده، اما تا زمانیکه مرا همراه خود به طرقبه بردند، چیزی نگفتند. جلوی در خانه که رسیدم، متوجه شدم برادرم شهید شده است.