همه یا شاید بهتر است بگوییم بیشتر ما داستان حمله به حرم مطهرو به توپ بستن آن را با نام توپبندی روسها میشناسیم و اگر از اینواقعه هم عقبتر برویم، میرسیم به حمله اُزبکها. اما شاید برایتان جالب باشد بدانید، در میان این دو حادثه، اتفاقی رخ داده که به نظر میرسد نخستین یورش به حرم مطهر با اسلحه گرم باشد که در میان حوادث بسیار گم و پنهان مانده است.
بگذارید این ماجرا را اینطور تعریف کنیم که، در عصرغزنویان، سلجوقیان، مغولان و تیموریان شهر طوس و به تبع آن بقعه مبارک حضرت رضا (ع) بارها و بارها مورد تهاجم قرار میگرفته و گاهی بخشهایی از آن ویران میشده، اما تاریخ نویسان بر این باورند که این حریم امن هیچگاه به طور کامل تخریب نشده است و کاشیهایی که به تاریخهای ۵۱۲، ۶۱۲ و ۷۶۱ قمری در حریم ملائک پاسبان حضرت دوست وجود دارد، گواه این ادعاست.
حمله ازبکها به حرم در زمان شاه عباس صفوی از آن قصههای اندوهبار شهر مشهد است که بارها و بارها تکرار شده و شنیدن روایتش دل آدم را خون میکند. در واقع، ازبکها که با حکومت شیعی صفویه کنار نمیآمدند و در همسایگی خراسان بودند، بارها به مشهد میتازند و مردم را زیر تیغ قساوت میبرند. در این میانه حرم مطهر هم از آسیب این قوم در امان نمیماند و بسیاری از گنجینههای آن با نام غنیمت، به یغما برده میشود.
آنچنان به گواه تاریخ اغلب داراییهای حرم در فاصله زمانی ۹۱۱ تا ۱۰۰۷ قمری دزدیده میشود و شدیدترین آنهادر سال ۹۹۸ خورشیدی رخ میدهد، ولی در همه این موارد حرم تنها غارت میشود و حملهکنندگان به بنای آن آسیب جدی وارد نمیآورند.
اما یک محتکر گوشت در دوره قاجار این اتفاق (حمله و آسیب به حرم مطهر) را رقم میزند و به اصطلاح روی اُزبکها را سفید میکند. یورشی که در آن به گنبد و صحن مسجد گوهرشاد تیراندازی و منجربه قتل عدهای از مردم و پناهندگان به حریم امن رضوی میشود.
گوشت و نان از قدیم، قوت سفره عموم مردم بوده و هرجا یکی از آنها کمیاب شده، صدای اعتراضشان بلند شده است. به ویژه در گذشته که خبری از سردخانه و یخچال نبوده و امکان انجماد گوشت به صورت کلی وجود نداشته است تا بتوان آن را برای زمستان ذخیره کنند. همین است که کمبود این مواد غذایی خیلی زود در فصل سرد به بحران جامعه ایرانی تبدیل میشده تا جایی که به راحتی میتوان رد گرانی ارزاق اساسی را در میان همه آشوبها و اعتراضات آن دوران یافت.
در یادداشتی که در روزنامه «حبل المتین» سال ۱۳۲۳ قمری (دورهقاجار) به چاپ رسیده، به این موضوع به خوبی اشاره شده است: «زمستان گذشته گوشت خیلی ترقی کرده بود و یک من تبریز تا ۹ قران رسید. بعد از عید که بازار بره کشی درگرفت قیمت هم به تدریج تنزل کرده، یک من به چهار قران رسید و جهت گرمی هوا و زیادی گوسفند به اقتضای فصل هر روز ارزانتر میشد.»
بر طبق این یادداشت این ارزانی دوام نمیآورد. قصابان به حکومت شکایت میکنند که کسی جز دکان دار نباید گوشت بفروشد و فروش این محصول دامی باید انحصاری شود. وقتی حاکم به این فقره راضی میشود، قیمت گوشت رو به افزایش میگذارد و حتی روغن که یکی از فراوردههای دامی بوده، هم نایاب میشود: «روغن حالا که تابستان و موقع فراوانی و ارزانی است، یک من هیجده قران و خیلی کمیاب است و حال آن که غدغن اکید است، گوسفند به خارجه نمیرود و هیچ صدمهای وارد نیامده، جهت گرانی معلوم نیست!»
با این احوال، اخبار گوشت و نان از همان زمان در صدر اخبار روزنامه هاست و هر وقت یک خبرنگار میخواسته است از اوضاع خوب یا بدِ اقتصاد مردم خبر بدهد، مینوشته: «وضع گوشت خوب است» یا «نان ارزان شده است». در واقع درج خبر مسرت بخش ارزانی گوشت یا نان در روزنامهها مرسوم بوده و جزو عملکرد خوب حاکمیت محسوب میشده و افزایش قیمت آن نیز خیلی زود به صدر اخبار میرفته و داد همه را بلند میکرده است.
در شماره ۱۵۷ روزنامه «وقایع اتفاقیه» به سال ۱۲۷۰ قمری خبری درباره گرانی گوشت چاپ شده که این سخن را تأیید میکند: «جماعت قصاب قیمت گوشت را زیاده از آنچه معمول بوده است، گران کرده بودند. عالیجناب میرزا موسی مطلع شده غدغن کرده بود که زیاده از قیمت معموله سابق نفروشند و از کدخدای قصابان که این عمل را محض منفعت خود کرده بود، تنبیه کامل به عمل آورده و از جمیع قصابان التزام گرفته بود که بعد از این گوشت را گران نفروشند.»
در شماره ۱۸ سال ۱۳۱۲ قمری روزنامه «اختر» نیز وفور نان و گوشت را از محاسن اداره کننده مملکت میداند و به خاطر وفور نعمت شکرگزار حاکم است. داستان، اما به همین راحتی نبوده و گاهی فشار اقتصادی چنان بر مردم روی میآورده که کنترل اوضاع را از دست عامه و حاکمیت خارج میکرده است. در یکی از این ماجراها که حدود ۱۱۷ سال پیش روی داده، کار به جای باریک میکشد و اتفاقی میافتد که لابه لای صفحات تاریخ پنهان مانده است.
این ماجرا را از اینجا بشنوید که: از روزگاران کهن در ارض اقدس رسم بر این بوده، هرکس امان میخواسته به حریم امن ملکوت پناهنده میشده است؛ چه آنکه دل گرفته ای داشته و چه آنکه جانش را در خطر میدیده است. همه آنهایی که به سوی حرم پناهنده میشدهاند، بر این باورند که آنجا امان دارند. به همین خاطر پناهندگی به حرم سابقه طولانی در تاریخ مشهد دارد.
در یکی از این پناهندگیها مردم که از احتکار گوشت و گندم در فصل سرد در عذاب بودند به خانه یکی از تجار محتکر هجوم میبرند و مورد حمله نیروهای امنیتی آن شخص قرار میگیرند. آنها به حرم پناهنده میشوند، اما حرم مورد تعرض قرار میگیردو محتکر به همراه محافظان و عمله مامورانش به حرم رفته و با اسلحه گرم به مردم تیراندازی میکنند و سبب هلاکت بسیاری از مشهدیهایی میشوند که به احتکار گوشت توسط او معترض بودهاند.
تاریخ نام این محتکر را حاجی محمد حسن نوشتهاند که گویا در زمانهای که قیمت گوشت به دلیل سرما و نبود دام به شش قران میرسد و چند برابر میشود، گوشت موجود درهمه قصابیهای شهر را خریده و احتکار میکند تا قیمت از شش قران هم بیشتر شود.
مردم از ظلم این تاجر به امان آمده به خانه او یورش میبرند، اما او تن مردم را به داغی سرب میهمان میکند. مردم درمانده به مسجدگوهرشاد پناه میبرند، اما حاجی حسن که پول و زور داشته و نظمیه هم حریفش نمیشده، نوچههای دستگاهش را به بالای بام حرم میکشاند و مردم را به گلوله میبندد.
شماره ۱۸ روزنامه «چهره نما» سال ۱۲۸۵ خورشیدی درباره این اتفاق این طور نوشته است: «در ایام ماه صفر از شدت گرانی در مشهد شورش برپا شد که چند نفر رعیت بی گناه بیچاره در این میان کشته و زخمی شدند. مردم از تابِ قحطی نان و نایابی آن به طریق اجتماع خواستند، پناه به روضه مطهره منوره رضوی ببرند. محتکرین بی انصاف خدا نشناس از ترس آنکه کار آنها خراب شود، چند نفر در صحن مقدس گذاشته، مانع از آنها (منظور ورو مردم است) شدند.»
در این میان صدای هیچ کسی در نمیآید جز یک روحانی که یادداشتی خطاب به رئیس عدلیه (دادگستری) دوره مظفرالدین شاه مینویسد و آن را در جراید آن زمان چاپ میکند. شماره ۲۰ روزنامه چهره نما، چاپ شده در تیرماه سال ۱۲۸۵ (یک جمادی الاول سال ۱۳۲۴) این مطلب انتقادی را با عنوان «قابل توجه پرنس ارفع الدوله» منتشر کرده که شرح آن چنین است: «اهالی ارض اقدس و مجاورین حرم امامرضاعلیه السلام و ساکنین آن بلد طیبه صاحب چه خلاف و تقصیر بودند که باید به ضرب گلوله مارتین در مسجد گوهرشاد که صحن جنوبی حضرت رضاست و تا ضریح ده ذرع است کشته و به خون آغشته شوند و مثل برگ خزان در دم حرم محترم، سادات و طلاب و مسلمانان به روی یکدیگر بریزند؟
مجملا، چون که در زمستان به واسطه سختی و سردی هوا، گوسفند کم وقیمت بالا میرود در مشهد هم گوشت شش قران قیمت دارد. یکی از تجار، حاجی محمد حسن که خیلی مهارت در احتکار گوشت و گندم دارد، امساله هم چنین کاری کرده و این خوراک که قوت لایموت مردم است (که نان و گوشت باشد) را این تاجر بی انصاف به قبضه اقتدار درآورده است و اگرچه شعبی به معاونت دارد، اما به معاندت و خونریزی ابنا خود ذرهای دریغ ندارد. تمامی خباز و قصاب بلد و شهر مشهد را فرمانبردار خود کرده و به میل و حکم او نان و گوشت قیمت گذاشته شده و میشود.
خلاصه اهالی بیچاره تاب این شدت گرانی و نایابی خوراک یومیه را نیاورده، خصوصا فقرا و ضعفای مملکت که در شبی چندین نفر در حاشیه خیابان از گرسنگی میمردند و میمیرند. چون قحط و گرانی بالا گرفت و حاجی غیر ناجی ابدا به خرجش ناله و فغان برادران نرفت، مردم هجوم آوردند و به خانه حاجی نزدیک شدند.
آنها اول با چوب و سنگ از پشت بام مشغول مدافعه شدند. مردم به چوب و سنگ اعتنایی نکردند و به در خانه حاجی محمدحسن آمدند و در خانه او را شکستند. سر جمعیت داخل به خانه شدند. شاهسونها (محافظان) و خود حاجی امر به شلیک نموده، مردم که صدای تفنگ شنیدند فرار کردند به مسجد (گوهرشاد) مراجعت نمودند، آن وقت حاجی امر کرد که جمعیت را از مسجد فرار دهند.
چون از پشت بام خانه حاجی به پشت بام مسجد و توی مسجد شلیک کردند مردم مثل برگ خزان روی هم کشته و زخمی ریختند و به حرم محترم پناه بردند. چندین گلوله به گنبد مطهر زدند. دیوارهای مسجد همه مشبک و سوراخ سوراخ شد و کاشیها از دیوارها ریخته شد. اجساد کشته زخمی توی مسجد بودند، امر کردند کشتهها را از مسجد بیرون ببرند.
این واقعه فجیعه و مصیبت عظیمهای است که در ارض اقدس واقع شده که صفحات تاریخ نظیر او را در این مکان مقدس نشان نداده است. در عهد هیچ سلطان سنی و شیعه چنین واقعه غریبه عظیمهای اتفاق نیفتاده که کسی رو به حرم محترم و گنبد مطهر حضرت رضا توپ یا تفنگ خالی نماید که شبکههای گنبد مطهر از ضرب گلوله سوراخ شود. این بیچارگان حرفشان این بود قیمتها را قدری کم کنید و به نان و گوشت قدری تخفیف دهید و ما بیچارگان را راحت از معیشت نمایید.»